Jump to ratings and reviews
Rate this book

در کارگاه نمد مالی1

Rate this book
6 people want to read

About the author

خسرو شاهانی

22 books12 followers
خسرو شاهانی در سال ۱۳۰۸ در نیشابور متولد شد. زمینه اصلی داستان‌های وی طنز است. او را می‌توان از طنز پردازان معاصر ایران به شمار آورد. مطبوعات عرصهٔ فعالیت‌های شاهانی است. کار رسمی مطبوعاتی خود را در سال ۱۳۳۴ با روزنامه «خراسان» شروع کرد. در سال ۱۳۳۶ به تهران آمد و در روزنامه جهان مشغول به کار شد.

در این روزنامه نیز مطلب طنزآمیز و انتقادی در مورد مسائل روز می‌نوشت. در سال ۱۳۳۷ علاوه بر کار در روزنامه جهان خبرنگار روزنامه پست تهران شد. پس از یک سال همکاری خود را با این روزنامه قطع کرده و خبرنگار روزنامه کیهان شد. علاوه بر خبرنگاری هفته ای یک روز بین سال‌های ۴۲ تا ۴۴ یک صفحه طنزآمیز به صورت داستان و مقاله می‌نوشت.

خسرو شاهانی همچنین با مجلات و نشریات مختلفی از جمله: ترقی - سپید و سیاه - روشنفکر - آسیای جوان - امید ایران - تهران مصور و توفیق همکاری می‌کرد و داستان‌های طنزآمیز می‌نوشت که بعد‌ها به شکل کتاب چاپ شده است.

از آثار اوست: کور لعنتی (۱۳۴۳)، کمدی افتتاح (۱۳۴۶)، پهلوان محله (۱۳۴۹)، بالا رودی‌ها و پایین رودی‌ها (۱۳۵۱) گره کور (۱۳۶۲)، قهرمان ملی (۱۳۶۳)، باز نشسته (۱۳۶۸)، آیین شوهرداری (۱۳۷۰) و…

مضمون اغلب آثار شاهانی بیان مسائل و مشکلات اخلاقی و اجتماعی عصر ماست. او طنز را وسیله ای مناسب برای اصلاح عیوب انسان و جامعه می‌داند و با همین رسالت و ضمن بزرگ نمایی این عیوب آنها را به چشم ما می‌آورد.

قدرت قلم، نثر روان، محکم و موثر و روایی برگیرایی آثار خسرو شاهانی افزوده است.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
4 (66%)
4 stars
1 (16%)
3 stars
0 (0%)
2 stars
1 (16%)
1 star
0 (0%)
Displaying 1 of 1 review
Profile Image for Saied Davoodi.
83 reviews35 followers
March 8, 2018
دیدم کسی برای این کتاب ریویویی ننوشته. گفتم دست به کار برشم و چند کلمه‌ای در مورد کتاب و خود شاهانی بنویسم. به مرور گزیده‌هایی از متن کتاب رو هم به انتهای ریویو اضافه می‌کنم:
اول اینکه به شخصه خسروشاهانی رو جزء طنزپردازان خوب و کهنه کار می‌دونم. اگرچه به معروفیت و محبوبیتی که مستحقش بود دست پیدا نکرد. (درست مثل هدهدمیرزا یا همون ابوالقاسم حالت عزیز) طنز شاهانی طنز پخته‌ای‌ است. دقیق و روان، پرمغز و لطیف، طنزی که هم لبخند بر لب خواننده می‌آره و هم به اون تلنگری می‌زنه.
با اینکه این کتاب شرح قلمزنی‌های شاهانی در «مجله خواندنی‌ها» آنهم در دهه‌های چهل و پنجاه هست ولی هنوز نمک خودش رو از دست نداده. حتی می‌شه گفت خواندن این کتاب به نوعی مثل مرور تاریخ سیاسی، اجتماعی دو دهه‌ی‌ ایران و آنهم به زبون طنزه.
خارج از کتاب به این فکر می‌کنم که چقدر این سال‌ها مجلات ما و روزنامه‌های ما مثل شاهانی کم داشته. طنزپردازی که در عین لطافت و زیبایی به وزیر و وکیل و شاعر و نویسنده زخم بزنه و به اصطلاح اون‌ها رو لای نمد بپیچه. درد جامعه رو ببینه، اون رو در قالب طنز بپیچه و به خورد افراد جامعه بده. طنزپردازی که قرض‌ورزی سیاسی نداشته باشه و بیش از هرچیزی پاکی قلمش و آلوده نشدنش به لکه‌های سیاسی براش مهم باشه.

از متن کتاب:
از بخت بد دزد هم نشدیم
دوستی که سالهاست بیکار است و بهر دری می‌زند سری بیرون نمی‌آید و گره از کارش باز نمی‌شود به من رسید و گفت فلانی! تو با تیمسار خروانی فرمانده ناحیه یک ژاندارمری آشنائی و سابقه دوستی داری؟
گفتم: نه، چطور مگر؟
گفت: در روزنامه‌ها از قول تیمار نوشته‌اند که گفته است سارقین سابقه‌دار اگر مایل به انجام کارهای شرافتمندانه باشند آنها را سرکار می‌گذاریم.
گفتم: به، به تو چه، تو که دزد نیستی و سابقه دزدی نداری۔
گفت: به همین خاطر می‌خواستم از تیمسار تقاضا کنی کاری به من سالم و درستکار بدهد و مازادش را به دزدها واگذار کند، چون دزد که دزد است و در هر حال بیکار تبت و شغلی دارد و هر وقت هوس بکند با موقعیتی پیش بیاید به دنبال کار دزدی‌اش می‌رود، بگو تیمسار محبتی بکنند و کاری به من و امثال من بدهند که لااقل ما دزد نشویم.
گفتم: والله بنده دورادور خدمت تیمار ارادت دارم ولی از نزدیک ندیدم‌شان و ایشان هم مرا نمی‌شناسند، تنها کاری که می‌توانم برایت بکنم این است که به مسئولیت تو این مطلب را در کارگاه بنویسم و از تیمسار از قول تو تقاضا کنم که برای جلوگیری از دزدشدن افراد سالم و درستکار فعلاً به آنها کاری بدهد و دزدها را که عمریست به شغل شریف دزدی اشتغال دارند بحال خودشان بگذارند، بعد که انشاالله فرجی در کارها پیدا شد و اوضاع روبراه شد آن وقت دزدها را سرکار بگذارند.
گفت: بنویس، همین هم غنیمت است، ما که از بخت بد در این مملکت دزد هم نشدیم.

(خواندنیها_ شماره 21_ بیستم بهمن ماه1341)
#درکارگاه_نمدمالی
#خسروشاهانی

یک کشف بی سابقه ادبی
دوشنبه شب هفته پیش پای تلویزیون نشسته بودم و مسابقه بیسابقه را تماشا می‌کردم. جناب آقای عزت الله متوجه، مجری برنامه از جوان شرکت کننده‌ای پرسید:
- نام فامیل حافظ چه بود؟
- جواب داد: نمی‌دانم.
جناب آقای متوجه فرمودند که خیلی هم فامیل حافظ معروف است. با این راهنمائی بازهم جوانک نتوانست نام فامیل حافظ را بگوید.
جناب آقای منوجه خطاب به تماشاگران حاضر در استودیو گفتند: از بین شما کی می‌تواند نام فامیل حافظ را بگوید.
دختر خانمی جواب دادند... نام فامیل حافظ لسان‌الغیب بود.
... و جناب آقای متوجه سه چهار تا از همان آفرین‌ها و صد آفرین‌های آبدار خاص خودشان به اضافه یک جایزه که نمی‌دانم روژلب بود یا خمیر دندان ریش مارگریت استور، تحویل دختر خانم دادند و فرمودند، درست است. نام فامیل حافظ لسان‌الغيب بود!
به دنبال این کشف به فکر افتادم نام فامیل سایر مفاخر ادبی‌مان را هم بنده پیدا کنم. باشد که از این راه خدمت کوچکی به شناسایی بیشتر مفاخر ادبی‌مان کرده باشم. آنچه داخل پرانتز جلو اسم مفاخر ادبی‌مان آمده نام فامیلی حضرات و نتیجه تلاش و تحقیق بنده است.
شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی (خداوند سخن). حکیم ابوالقاسم فردوسی (حماسه سرای توانا). شیخ فریدالدین عطار (عارف وارسته). آقای محمد علی جمالزاده (نویسنده توانا) رستم زال (پهلوان بی همتا) و ضمنا یک نام فامیلی دیگر هم بنده برای حافظ پیدا کردم:
خواجه شمس الدين محمد حافظ (شاعر آسمانی).
برای همه محققین از جمله خودم آرزوی توفیق دارم..
..(خواندنیها - شماره ۵ - یازدهم مهرماه ۱۳۴۳)
#درکارگاه_نمدمالی
#خسروشاهانی
This entire review has been hidden because of spoilers.
Displaying 1 of 1 review

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.