What do you think?
Rate this book


54 pages, Paperback
First published January 1, 1976
او کاش میکند تمام شود غروب و آزاد باز دربهدر در مدیدِ شفق شود. اضافه بر تشویش، آشنا خشخشِ مدیدِ سیاهِ دامنش به چمن. با چشمِ نیمبسته میرود انگار کشیدهاش باشی در زِلِّ زِلِّ نور. میتواند بگوید به خود یک سرشبِ اسفندفروردین و اینهمه اعجاب!
[...]
به نظر خوب نِشست. وَ دیگر همین.
_فارسیِ کیوان طهماسبیان