اژدهاکشان مجموعه ۱۵ داستان کوتاه، مانند مجموعه داستان اول این نویسنده «قدمبخیر مادربزرگ من بود» در فضای وهم زده یک روستا میگذرند این مجموعه داستان برنده اولین دوره جایزه ادبی «جلال آلاحمد» و نامزد هشتمین دوره جایزه «هوشنگ گلشیری» شد
Yousef Alikhani (Persian: یوسف علیخانی; born 1975) is an Iranian writer.
Alikhani was born in the Deilami-speaking village of Milak, Qazvīn Province. He studied Arabic literature at the University of Tehran.
Books: Xamah, Aamout Publication, 2018. ISBN 978-600-384-032-4. Biveh-koshi • Widow Killing, Aamout Publication, 2015. ISBN 978-600-6605-07-4. Aroos-e’-Beed (Willow’s Bride), Aamout Publication, 2009. ISBN 978-600-91197-5-2. Dragon Slayage, Aamout Publication, 2007. ISBN 978-600-91197-8-3. Ghadam Bekheir was my Grandmother, Aamout Publication, 2003. ISBN 978-600-91197-9-0.
یوسف علیخانی (متولد اول فروردین ۱۳۵۴ در روستای میلک الموت) نویسنده معاصر ایرانی است. علیخانی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در روستای زادگاهش به قزوین رفت و پس از اتمام دوره متوسطه برای ادامه تحصیل راهی تهران شد. وی سال ۱۳۷۷ از رشته زبان و ادبیات عرب دانشکده ادبیات دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. از یوسف علیخانی جدا از چند کتاب پژوهشی، سه مجموعه داستان به نامهای قدمبخیر مادربزرگ من بود، اژدهاکشان و عروس بید و همچنین و رمان خاما و بیوهکشی منتشر شدهاست. وی در حال حاضر با پژوهش و نوشتن، و مدیریت نشر آموت گذران زندگی میکند.
رمان: خاما، چاپ اول: بهار ۱۳۹۶، چاپ پانزدهم: پاییز ۱۳۹۸ (نشر آموت) بیوهکشی، چاپ اول: بهار ۱۳۹۴، چاپ سیزدهم: پاییز ۱۳۹۸ (نشر آموت)
- مجموعه داستان: عروس بید، چاپ اول: ۱۳۸۸، چاپ هفتم: ۱۳۹۸ ، (نشر آموت) اژدهاکشان، چاپ اول: ۱۳۸۶، چاپ هفتم: ۱۳۹۸ ،(نشر آموت) قدمبخیر مادربزرگ من بود، چاپ اول: ۱۳۸۲، چاپ هفتم: ۱۳۹۸ ، (نشر آموت)
- سایر آثار: معجون عشق، گفتگو با نویسندگان عامهپسند (نشر آموت)، ۱۳۸۹ داستان زندگی حسن صباح، به دنبال خداوند الموت، (نشر ققنوس)]، ۱۳۸۶ داستان زندگی صائب تبریزی، انتشارات مدرسه، ۱۳۸۶/ چاپ سوم ۱۳۹۲ داستان زندگی ابن بطوطه، انتشارات مدرسه، ۱۳۸۳/ چاپ سوم ۱۳۹۱ عزیز و نگار - بازخوانی یک عشقنامه، (نشر ققنوس)، چاپ اول ۱۳۸۱. چاپ دوم ۱۳۸۵، چاپ سوم ۱۳۹۲، چاپ چهارم: ۱۳۹۳ نسل سوم داستاننویسی امروز ایران - گفتگو با نویسندگان نسل سوم، نشر مرکز، ۱۳۸۰ بازنویسی قصههای تذکرة الاولیا: نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۰ به دنبال ناصر خسرو: داستان زندگی حکیم و شاعر قبادیانی، نشر ققنوس (زیر چاپ) قصههای پرهیزکاران: (گردآوری قصههای مراغیان رودبار و الموت), (زیر چاپ) قصههای مردم الموت: (الموت پایین و الموت بالا) به همراه افشین نادری، ۱۳۹۶
- در عرصه تصویری: ساخت فیلم مستند عَلَم ۱۳۹۱ ساخت فیلم مستند نوروزبَل ۱۳۸۷ ساخت فیلم مستند عزیز و نگار ۱۳۸۵
- جایزهها: نامزد نهایی جایزه قلم زرین سال برای رمان بیوهکشی عروس بید نامزد نهایی جایزهٔ مهرگان ادب برنده دهمین دوره جایزه کتاب سال حبیب غنیپور برای نوشتن مجموعه داستان عروس بید نامزد دوازدهمین دوره جایزه کتاب فصل برای نوشتن مجموعه داستان عروس بید شایسته تقدیر در نخستین جایزه ادبی جلال آلاحمد و نامزد نهایی هشتمین دوره جایزه هوشنگ گلشیری برای نوشتن مجموعه داستان اژدهاکشان نامزد بیست و دومین دوره جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و برنده جایزه ویژه شانزدهمین جشنواره روستا برای نوشتن مجموعه داستان قدمبخیر مادربزرگ من بود برنده جایزه بهترین فیلم هفتمین جشنواره منطقهای سینمای جوان ایران برای ساخت فیلم مستند عزیز و نگار
سومین کتاب از سهگانهی داستانهای کوتاه یوسف علیخانی تموم شد و من در غمگینترین حالت ممکنم... :( کاش بیشتر بود، کاش طولانیتر بود، کاش تموم نمیشد...
برای هر دو کتاب قبلی این سهگانه، یعنی "قدمبخیر و عروس بید"، نقدهایی نوشته بودم که میتونید بهشون مراجعه کنید و بخونید. برای این کتاب ولی، اگر بخوام بنویسم، همون قبلیها رو باید اینجا کپی کنم! بعلاوه اینکه، این کتاب، از اون دوتای قبلی، بسیار تاریکتر و ترسناکتر بود! :)) در کتابهای قبلی، ما داستانهایی میخوندیم بسیار گرم و بسیار دوستانه، که ناخودآگاه روستای میلک رو در ذهن ما یک روستای دوست داشتنی و دور از هیاهو تداعی میکرد... درصورتی که در این کتاب، داستانهایی میخونیم که نظرمونو کلا برمیگردونه! :)) اگر باتوجه به این کتاب بخوام نظر بدم، میلک، یک روستای تاریک و ترسناکه، که هم کوچههاش خوف داره، هم طویلهها و پستوها و خونهها و هم امامزادهاش و حتی درخت تادانهاش!:)) همه چیز در این کتاب خوف داره! همه چیز در این کتاب سنگینه و با ارواح در ارتباطه! :)) ... بیشتر از این لو نمیدم کتاب رو، ولی خب، انصافا داستانهای خوبی در این کتاب هست.
*برای دونستن سایر ویژگیهای کتاب، به نقدهایی که در رابطه با کتابهای قدم بخیر و عروس بید نوشتم مراجعه کنید.
توصیه میکنم این سهگانه رو بخونید... خیلی دوست داشتنیه...
اژدها کشان سومین جلد از مجموعه "سه گانه" بود که خواندم. کتاب شامل 15 داستان کوتاه میشه که مثل دو جلد قبلی (وسایر آثار نویسنده) در روستای میلک جریان داره. همانند دو قسمت قبلی داستان ها در فضایی رمز آلود و خواب گونه روایت میشن. برای من که به روستای میلک سفر کردم و تا حدی با فضا آشنایی دارم، داستان ها جذابیت بیشتری دارن . در اکثر کتاب ها ما بطور معمول قصه رو از نقطه الف شروع میکنیم و به نقطه ب میرسیم، اما قصه های این مجموعه اینطور نیستن و بیشتر شبیه به برشی از یک اتفاق هستن که ما بصورت مقطعی در جریان اون قرار میگیریم (که البته یکی از دلایل مهم هم داستان کوتاه بودن اونا هست)، قصه ها هم بصورت خطی جریان دارن و زیاد دچار نوسان و فراز و فرود نمیشن، به همین دلایل ممکنه بعضی افراد نتونن با کتاب ارتباط بگیرن. دلیل دیگه هم لغات و اصطلاحات محلی هست، درسته که زیاد سخت و غیرقابل فهم نیستن، اما ممکنه برای بعضی افراد باعث دشواری بشه . یکی از بهترین داستان های کتاب، داستان "گورچال" بود که اشاره مستقیمی به کتاب خاما داشت و نویسنده بعدها در کتاب خاما از اون استفاده کرده
یار و همراه کلاسهای حوصلهسربر ریه و روان. داستانها منو یاد کودکیم انداختن و آدمی که ۱۰ ساله ندیدمش. یاد خاطرات مبهم و ترسها و ذوقها. یاد اون شب که فیلم ترسناک دیدیم و واسه اینکه بگیم نترسیدیم، بعدش دربارهی جن و روح حرف زدیم و تا خود صبح خوابمون نبرد.
اوشانان" توی نواحی الموت هنوز زندهست انگار و بخش بزرگی از افسانهها و توی دل تاریخشونه. یه احساس خوفناک توی باغها و زمینها و سقف خونههاش هست، لابلای برگبرگ اون درخت شاهتوت قدیمی و جادههای خاکیش.
اما از خود داستانها، اصلا چیزی برای فهمیدن وجود نداره. همه چیز همونیه که با گذاشتن نقطهی آخر داستان تموم میشه. بعدش نیازی به فکر کردن و فهمیدن نداره. همهچیز در سطحه. هر داستان کلی شخصیت داره، اما بیشترشون تاثیری ندارن تو پیشبرد داستان و حتی نمیتونی از هم تشخیصشون بدی. داستان هدف خاصی نداره. مثل یه خاطرهی قدیمی یا حتی روزمره از روستای "میلک"عه. اما نویسنده تونست منو ببره به میلک و توی پیشبامها و توی امامزاده و باغستان و آلبالوبستانها و روی درخت تادانه بنشونه و برام از میلک قدیمی بگه که از مهاجرت آدمهاش به شهر و ترککردنش و رو نشوندادن اوشانان ناراحته و من یکم حوصلهم سر بره از این قصههای دوستنداشتنی.
داستان قشقابل و آهدود قویتر و قشنگتر بودن برای من.
خاطرم هست سال 87 این مجموعه داستان را میخواندم و افراط در استفاده از کلمات و اصطلاحات روستای میلک و اصرار بر پیاده کردن دقیق طرز تکلم مردم رسما پدرم را درآورد و چیز چندانی از داستانها دستگیرم نشد. در حدی که ای میل حضرت علی خانی را از اول کتاب برداشتم و نقدم را برایش نوشتم. 😅 البته یک داستان خوب داشت که یک دختر چوپان به اعتبار یک اعتقاد محلی موقع باران میرفت که از زیر النگو (رنگین کمان) بگذرد تا بختش باز شود و ...
چهار ستاره به تلاش یوسف علیخانی برای سهیم کردن ما در جهان خودش. او ما را به فضایی روستایی میبرد هرچند اغلب اتفاقات همان مسائلی هستند که در سطح روستا رخ میدهد. بعضی خرافهها و بعضی امور ساده. ولی داستانها به ویژه چندتاییشان خیلی خوب پرداخت شدهاند و موضوع داستان در کنار شخصیتپردازی و فضاسازی، داستان نسبتا کاملی ساخته از جمله داستان اوشانان، آه دود، اللهبداشت سفیانی که نسبت به داستانهای اول مجموعه پختهتر هستند.
نمیتونم بهش امتیازی بدم چون بعضی جاها زبان محلیش برام قابل فهم نبود. اما کتاب جالبی بود. خیلی از قسمتها بیشتر به واقعیت نزدیک بود تا داستان. انگار که یک سری خاطرات شاخ و برگ گرفته باشن و تبدیل به داستان شده باشن.
سه گانه علیخانی را آن موقعی گرفته بودم که کلا ده تومن بود! عروس بیدش را خوانده و نیمه کاره رها کرده بودم. پیچیدگی زبانش آن موقع اذیتم میکرد اما این بار که اژدهاکشان را خواندم دیدم که آن موقع کمتر از حالا زبان و گویش سرم میشده همین قدر بگویم که با خواندن این کتاب دل تان پر میکشد که دهات علیخانی اینها یعنی میلک را ببینید. با خواندن این کتاب علاقه ام به ادبیات اقلیمی را کشف کردم و با چندتا آدم درست و درمان هم راجع به بومی نویسی صحبت کردم و به زودی در این حوزه بیشتر کتاب خواهم خواند. آها بگذارید این را هم بگویم که در میان شهرستانی ها علی الخصوص روستایی هایشان, خرافات خیلی رواج دارد و اگر کسی بخواهد درمورد دهاتی ها بنویسد نمیتواند این بعد زندگی شان را نادیده بگیرد. علیخانی در اژدهاکشان طوری این باورهای عامی را روایت میکند که ناخوداگاه من خواننده شهری هم مثل یک حقیقت محض آن را می پذیرم و با شخصیت های داستانش همراه میشوم.
هنگام خواندن این داستانها (بهویژه در خوانش دوم) احساس میکردم که در میلَک زندگی میکنم و این معجزهی ادبیات است. ادبیات در مقایسه با جغرافیا (ابعاد مکانی) و تاریخ (بُعد زمان) به یک بُعد دیگر میپردازد: بُعد پنجم! که مجموعهی باورهای مردم آن جامعه است. باورهایی که در قصهها و افسانهها و اسطورهها نمود پیدا میکند و در این سطح باقی نمیماند بلکه جهانبینی آنها را شکل میدهد... سبک زندگی مردم نیز متاثر از همین باورهاست. یک جامعه را بدون درک این بُعد نمیتوان شناخت و از طرف دیگر یک جامعه مثل این روستا، با از بین رفتن قصهها و افسانههایش از بین خواهد رفت... برای مطالعه بیشتر درخصوص این مجموعه در صورت تمایل به این آدرس مراجعه فرمائید: http://hosseinkarlos.blogsky.com/1395...
سورئالیسم روستایی این کتاب عنصری دلنشین است و شاید بعد از چند داستان کمی تکراری شود ولی همچنان آنقدر کشش دارد که منجر به ادامهی خوانش کتاب تا تمام شدن آن بشود.
کتاب مجموعهای از داستان هاست.اما نتونستم خودمو راضی کنم که تمومش کنم.دلیلش ترکیب این دو موضوع بود: اول استفادهٔ فراوان نویسنده از کلمات زبان محلی + روال غیر عادی داستانها.
. #اژدهاکشان نام یکی از مجموعه داستان های استاد #یوسف_علیخانی است که شامل ۱۵ داستان است. شاید خيلى از شما وقتی برای اولین بار نام این کتاب را شنیدید؛از خودتان پرسيده باشید که به چه دلیل نام این کتاب اژدهاکشان است؟ به این کتاب می توان از زاویه دید #اسطوره نیز نگاه کرد؛چرا که این مجموعه دستاوردی است از مردم روستایی به نام میلک که نویسنده به زبان داستان اعتقادات آنها را بیان می کند. در داستان اژدهاکشان فردی به نام "حضرتقلی" که امامزاده اسماعیل میلک از نوادگان اوست؛وقتی می فهمد اژدها قصد میلک را کرده است به جنگ با اژدها می رود و او را از بین می برد تا میلک بماند. در اساطیر نیز اژدهاکش حامی مردم است که به حمایت از مردم به جنگ با اژدها می رود. اژدهاکش باید خداپرست و با ایمان باشد تا بتواند از ایزد یا ایزدان برای جنگ با اژدها که دارای نیروی اهریمنی است؛یاری بگیرند. نويسنده در این داستان بیان می کند که هر سال وقتی سیزده به در می شود نوری از محلی که اژدها در آن کشته شده است و از امامزاده اسماعیل به سوی آسمان می رود و با هم یکی می شوند و به امامزاده شارشید می روند. برداشت من از این قسمت کمک کردن امامزاده شارشید به حضرتقلی در جنگ با اژدهاست. هم چنین در اساطیر اژدها نماد اخلاق های ناپسند است. داستان های این کتاب دوری از خصلت های بد را به من یادآوری کرد و اینکه در مواجهه با بدی ها #اژدهاکشان به راه بیندازم.😊 . مجموعه داستان #اژدهاکشان #یوسف_علیخانی #نشر_آموت #برنده_جایزه_جلال_آل_احمد #برنده_جایزه_هوشنگ_گلشیری @yousefalikhani @aamout
در نقد کتاب آوردهاند که «شدیدا ایرانی نوشته شده است» یا «اثری است بومی و ایرانی» و همین خصیصه را از ویژگیهای آن برشمردهاند. نمیتوانم باور کنم نویسنده نیمنگاهی به داستان /احمقهای چلم و تاریخشان/ نداشته است. داستان به دلیل زبان خاص مردم روستای میلک، زودفهم نیست و به کندی پیش میرود اما معنایش این نیست که بعدا روان میشود، خیر؛ همان دیرفهمی کماکان باقی میماند. نویسنده در به کاربردن اصطلاحات محلی گاه حقیقتا زیادهروی میکند و چندان عجیب نیست در پی این اصرار سروکله واژههایی از دنیای «امروز» نویسنده در گفتار مردم «دیروز» پیدا شود: برنامه داشتن، تشخیص دادن.
فضاسازی و شیوه بیان برخی چیزهای سخت را حقیقتا دوست داشتم
... رو به پسر مشدی عباد که تیرکمان گرفته بود طرفِ سارها، هوار راه انداخت «از زمین که بلند میشن، امامزاده و غیر امامزاده ره تشخیص نمیدن».
- یک شب تن مادر سنگین شد و باد کرد. صورتش رنگ کاهگل دیوار شد و تمام کرد. -
گورچال زنده شده بود. وقتی که داشت میرفت، انار درخت حیاط یک بال بیشتر نداشت و حالا مثل زنی چند پستان، بالهایش را باز کرده بود...
اگر منظور از اثری «ایرانی»، پرداختن به چیزهای روزمره و سطحیست که شاید هرگز به درد دنیای جدید نخورد؛ موافقم، این داستان شدیدا ایرانیست. سرگرمکننده است. با خواندنش در کوچههای روستای میلک میمانید. روستایی که زندگی در آن همینقدر ساده است: لقمه در دهان گذاشتن، گالش به پا کردن، کونسره در باران رفتن، دستهایی که در خلوت جای گرم میروند، سر سنگ مستراح نشستن و مردن
📝سه مجموعه داستان که هر کدوم توی سالهای متفاوت چاپ شده و در حال حاضر به صورت یه کتاب به اسم #سه_گانه یوسف علیخانی به جاپ رسیده. من کتاب ها رو به صورت جداگونه خوندم.
📝داستان ها در روستایی به نام میلَک که در استان قزوینه اتفاق می افته. هر کدوم از داستان ها در مورد آدمهایی از این روستاست. توی داستان های مختلف شما اسم های آشنا زیاد به چشمتون میخوره.
📝اکثر داستان های در مورد اعتقادات خرافاتی و مذهبی اهالی روستاست. و مهاجرت اهالی روستا به قزوین که اشاره به مقوله مهاجرت از روستاها به شهر داره. بعضی داستان ها تم رئالیسم جادویی دارن. در مورد جن و دیو و…
📌داستان ها بیشتر شبیه به خاطره هایی بودن که شاخ و برگ داده شدن.
📍راستش کمی با کتاب ها مشکل داشتم به خاطر استفاده زیاد نویسنده از گویش و لهجه محلی که هیچ پانوشتی براشون نذاشته بود به جز چند مورد و خیلی جاها باعث میشد چیز زیادی از بعضی از داستان متوجه نشم. این زیاده روی نویسنده از گویش محلی برای خواننده هایی از شهرها و استان های دیگه که کتاب رو میخونن میتونه ناخوشایند باشه.
📍من چندین بار میخواستم نصفه رها بکنم و دیگه ادامه ندم. اما چون نمیتونم کتابی رو نیمه رها کنم خودم رو مجبور کردم که ادامه بدم. و خوشحالم که نیمه رها نکردم. اخرین جلد اژدهاکشان رو خوندم که به نسبت دو مجموعه دیگه نویسنده سعی کرده بود تا حدودی از گویش محلی کمتر استفاده بکنه یا جور قابل فهمتری به کار ببره.
🔗بیشتر از همه مجموعه اژدهاکشان و بعدش عروس بید دو سه تایی از داستان ها رو دوست داشتم.
ميلك» داستانهاي اين مجموعه، بيش از آنكه ميلك مورد نظر عليخاني باشد، به يك معنا ميلكي استعاري است. بيآنكه در نقشة جغرافيا بگنجد، ميلك جهان روبهروست با همة پستي و بلنديهايش. اگر در مجموعهداستان پيشين اين نويسنده ثقيل بودن زبان بر روايت داستان غالب شده بود، در اين مجموعه چنين اتفاقي نيفتاده است. زبان با اينكه از عناصر محلي بهره ميگيرد، بههيچوجه مانع روايت نميشود. نويسنده در اين مجموعه بسياري از موانع مجموعة قدمبخير مادربزرگ من بود را برطرف كرده و روايت زبانياش را عامتر كرده تا مخاطب عام نيز در درك آن با مشكل چنداني مواجه نشود. فارغ از جنبة زبانشناختي، عليخاني در اين مجموعه همان روايت قصهپردازانة پيشين را با پختگي بيشتري ادامه ميدهد. تكنيك داستانهاي اين مجموعه بسيار ساده اما مدرن انتخاب شده است. با اين همه، نويسنده در روايت داستان با هوشمندي خاصي بهسراغ روايتهاي مورد اشارة قصهگوها رفته تا تفاوت نثر و روايت خود را از اين نظر با ساير همنسلانش به تصوير بكشد
این روزها که همه خیلی مدرن نویس شده اند و در داستانی اگر قهوه و گیتار و خودکشی نباشد عنصر دیگری نمی شود پیدا کرد!اژدهاکشان هوایی تازه است. دیالوگها بی نظیرند و باورهای عجیب اهالی میلک تا مدتها ذهن را درگیر می کند
چرا انقدر تلاش کردم و وقت گذاشتم برای خوندن کتابی که نه زبونش رو درست فهمیدم نه حتی اون قدری که فهمیدم، جذابیتی برام داشت. این از کتابهای داخلی، کتاب ترجمه هم که میخونی پر از سانسور.