Dziewięć esejów, tworzących najnowszą książkę Herty Mller, układa się coś w prywatną i polityczną autobiografę pisarki: dzieciństwo w bandyckiej wsi, matka cierpiąca głód na zesłaniu na Ukrainie, ojciec, który zapija swoją esesmańską przeszłość, samobójstwa przyjaciół i popełnione na nich morderstwa oraz emigracyjne życie autorki w Niemczech. "Król kłania się i zabija" to także refleksja nad istotą języka: żyjąc w państwie dyktatury, Mller doświadczyła języka jako narzędzia represji, ale również jako narzędzia oporu wobec totalitarnej władzy.
Herta Müller was born in Niţchidorf, Timiş County, Romania, the daughter of Swabian farmers. Her family was part of Romania's German minority and her mother was deported to a labour camp in the Soviet Union after World War II.
She read German studies and Romanian literature at Timişoara University. In 1976, Müller began working as a translator for an engineering company, but in 1979 was dismissed for her refusal to cooperate with the Securitate, the Communist regime's secret police. Initially, she made a living by teaching kindergarten and giving private German lessons.
Her first book was published in Romania (in German) in 1982, and appeared only in a censored version, as with most publications of the time.
In 1987, Müller left for Germany with her husband, novelist Richard Wagner. Over the following years she received many lectureships at universities in Germany and abroad.
In 1995 Müller was awarded membership to the German Academy for Writing and Poetry, and other positions followed. In 1997 she withdrew from the PEN centre of Germany in protest of its merge with the former German Democratic Republic branch.
The Swedish Academy awarded the 2009 Nobel Prize in Literature to Müller, "who, with the concentration of poetry and the frankness of prose, depicts the landscape of the dispossessed".
Yesterday, I had the privilege to listen to Herta Müller reading an extract from this outstanding reflection on life under a dictator.
She took part in an international Teacher Summit hosted by the Nobel Center in Stockholm which was guided by the idealistic motivation that we need true teachers in a world of fake facts. I can still hear her voice in my head, adding a layer of affection to the text which I had not seen when I first read it, a long time ago.
Her German is softly spoken, and there is such a deep love for language in her sophisticated, yet caring and passionate voice.
What she chose to read was a harrowing account of her two weeks of trying to work as a teacher of five-year-olds in a Romanian kindergarten. As the audience was committed to education, it could not have been better chosen. There was silence in the room, and tears in many eyes, when she read about the indoctrination of children, which was completed at age five, to a degree that they became dangerous informants for the authorities. Education matters, and it can lead in a terribly wrong direction!
The young children had already been socialised to demand the violence and vulgarity of propaganda and personality cult instead of the innocent pleasure of seasonal songs about nature and childhood.
In an interview, Herta Müller told the audience about the impossibility to believe the lies of the regime, which became more and more fantastic, the more difficulties the state faced. So as an individual human being, you knew that you heard lies. But you could not show what you thought. Thus a wall between inner and outer life was built.
"This is the schizophrenic citizen a dictatorship needs", was the conclusion.
I can't say that it is a thing of the past. Of the Romanian past, to be more specific, and more remote. It is among us, spreading, and making conferences about true and passionate teaching in the spirit of Nobel necessary. I had tears in my eyes while listening to Herta Müller yesterday. And I laughed tears at the same conference, during an excellent theatre performance called "Skandal", where two brilliant Swedish comedians raised the issue of women in science, and why we are still so far away from an equal share in Nobel Prizes between the sexes. It takes courage and frank humour to set up a piece like that at the heart of the host organisation that repeatedly looks almost exclusively to men's role in achieving outstanding work in science, literature and the humanities. I thought of Herta Müller, and her role model function in two areas: the oppressed citizen daring to be an individual, and the introverted woman daring to be outspoken and visible!
"اشک توی چشمانم جمع می شد، گرسنه بودم اما اشتهایم کور میشد دلیلش هم کسانی بودند که دوست می داشتم و هیچ نمی دانستند دیکتاتوری چه چیزهایی ازشان دریغ می کند."
"آن دوران تنها به حال می اندیشیدم، حالی که در طول روز بالا پایین می شد. اندیشه به خود روز خلاصه میشد و نه چیزی ورای آن.مکتبی بود که در آن باید در جدال با دانش اولیه هر روز از نو راه رفتن می آموختم. چیزهای حیاتی پنهان می مانند و در عوض اثری که برجا می گذاشتند خیره کننده و پیدا و بسیار عریان و پرده در و دگرگون کننده بود. تأمل و حرف زدن و نوشتن کمک هایی موقت اند و هرگز با خود حادثه برخورد ندارند. حتی نزدیکش هم نمی شود هرچه حافظه جزئیات را دقیق نگه دارد هم نمی فهمم آن زمان چه کرده و چه حال و روزی داشته ام. همواره یک چهارم و یا نیمی از آن چه رخ داده پیش چشم می آید. آن هم هر بار که میکوشم به یادش بیاورم جوری دیگر بروز می یابد."
درباره نویسنده: هرتا مولر (Herta Müller) نویسنده و شاعر آلمانی-رومانیایی است که در تاریخ 17 آگوست 1953 در روستای نیشپریش (Nitzkydorf) در رومانی به دنیا آمد. او به خاطر آثارش که به بررسی موضوعات تبعید، هویت و سرکوب سیاسی میپردازند، شناخته شده است. مولر به عنوان یک نویسنده زن از اقلیت آلمانیزبان در رومانی، تجربیات خود از زندگی در زیر رژیم کمونیستی نیکولای چائوشسکو را در آثارش منعکس کرده است.
او در سال 1987 به دلیل فشارهای سیاسی و تهدیدات امنیتی مجبور به ترک رومانی شد و به آلمان مهاجرت کرد. مولر در آثارش از زبان خاص و بینظیری استفاده میکند که ترکیبی از واقعیت و خیال است و به تصویر کشیدن شرایط انسانی در موقعیتهای دشوار کمک میکند.
در سال 2009، هرتا مولر جایزه نوبل ادبیات را به خاطر "توصیف شاعرانه و قوی واقعیتهای زندگی تحت دیکتاتوری" دریافت کرد. مولر همچنین به عنوان یک فعال اجتماعی و مدافع حقوق بشر شناخته میشود و همواره به موضوعات مربوط به آزادی و حقوق بشر توجه داشته است.
درباره این اثر: کتاب "Der König verneigt sich und tötet" (به فارسی: "شاه کرنشکنان میکشد")، نوشتهی هرتا مولر، در سال 2012 منتشر شد. این اثر به بررسی موضوعات قدرت، سرکوب و تبعید میپردازد و به نوعی ادامهدهندهی تمهای اصلی دیگر آثار مولر است.
در این کتاب، مولر با استفاده از نثر خاص و شاعرانهاش، داستانهایی را روایت میکند که به زندگی انسانها در زیر رژیمهای دیکتاتوری و شرایط سخت اجتماعی میپردازد. او به بررسی تأثیرات روانی و اجتماعی سرکوب سیاسی بر روی افراد و جامعه میپردازد و نشان میدهد که چگونه قدرت میتواند زندگی انسانها را تحت تأثیر قرار دهد.
کتاب "Der König verneigt sich und tötet" به خاطر زبان زیبا و تصاویری که از واقعیتهای تلخ زندگی در زیر دیکتاتوری ارائه میدهد، مورد توجه قرار گرفته است. مولر در این اثر، مانند دیگر آثارش، از تجربیات شخصی خود و تاریخ معاصر رومانی الهام گرفته و به بررسی عمیقتر مسائلی مانند هویت، تبعید و مقاومت میپردازد.
این کتاب همچنین به نقد قدرت و ساختارهای اجتماعی میپردازد و خواننده را به تفکر دربارهی تأثیرات سرکوب سیاسی بر روی انسانها و جامعه دعوت میکند. هرتا مولر با نگاهی عمیق و انسانی به این موضوعات، توانسته است اثری ماندگار و تأثیرگذار خلق کند.
تجربه خوانش کتاب: این کتاب تجربه جالبی برای من بود. اولین اثری که از هرتا مولر خوندم. نثر عجیب و شاعرانه مولر برای بیان سادهترین اتفاقات روزانه خیلی جالب بود. اینکه جزئیات زندگی خودش رو تحت حاکمیت دیکتاتوری چائوشسکو بهزیباترین نوع ممکن بهتصویر میکشید.
نگاه مولر بهپدیده "زبان" جالب بود. مفاهیم و نکاتی رو درباره "زبان" مطرح میکرد که بسیار عمیق و تأملبرانگیز بود.
در جایی مولر جمله کلیشهای" زبان وطن است" رو واکاوی میکرد. و میگفت فقط خوشرقصان و حامیان حکومت اینجمله رو بهزبون میارن. مولر باور داشت با اینکه هم این طیف از جامعه، و هم طیف مخالف حکومت همزبان هستند ولی زبان همدیگه رو نمیفهمن. و مولر نسخه خودش از این جمله رو بهاین شکل میگفت که" زبان وطن نیست، آنچه که بر زبان جاری میشود وطن است."
در این ۹ جستار مولر طوری زندگی در سایه منحوس دیکتاتور رو توصیف و تعریف کرده که مو بهتن آدم سیخ میکنه.
Ainda que a minha primeira abordagem a esta autora tenha sido infrutífera, quis também dar uma oportunidade à sua não-ficção autora antes de desistir dela de vez. Embora seja bastante mais acessível do que “Já Então a Raposa era o Caçador”, não consegue deixar de fugir ao simbolismo e, apesar de haver algum combustível nos ensaios que li, falta-lhe a faísca que propulsiona a leitura. Num mês onde preponderam as leituras miseráveis e medianas, esta não passaria decerto das 3*, pelo que me resta apenas felicitar-me pelo espaço deixado vago nas estantes por tantas desistências e fracassos.
إن كنت لا تعرف الكثير عن هيرتا موللر، تاريخها السياسي وعواقبه ونتائجه على حياتها الشخصية وأفكارها، وتنقلها بين موطنها رومانيا وألمانيا مجبرة هاربة، وغربتها في الدولتين، فهذا الكتاب كفيل بإدخالك عالمها.
كل ما كنت أعرفه عن هيرتا موللر هو فوزها بجائزة نوبل، فلم أقرأ لها أي عمل أدبي حتى الآن، وخاصة أن هذا الكتاب لا يعتبر عمل أدبي. هو مجموعة من مقالاتها/محاضراتها المختلفة وكلها تعتمد على تجاربها الشخصية، طفولتها بقريتها الرومانية مع أبيها السكير وأمها المعقدة وملاحقة المخابرات لها طوال حياتها في رومانيا وتبعات ذلك على شخصيتها وحياتها في ألمانيا.
تجاربها الشخصية أضفت معاني أخرى على أشياء عادية مثل النباتات، أكل البطاطا، وركوب الدراجة الهوائية وغيرها من أفعال عادية ولكنها بالنسبة لها تحمل معاني عميقة. كما أتت على ذكر الكثير من المواقف التي تتصل باستخدام اللغة والاختلافات بين الرومانية والألمانية. المقالات مكتوبة بأسلوب أدبي أكثر منها أسلوب مقالي، ويتضح أسلوبها المعقد أحياناً وتشبيهاتها التي كانت تصعب على المترجم، الذي أبلى بلاء حسناً رغم ذلك.
الكتاب رائع ويعتبر مدخل لفهم أعمالها الأدبية التي سأقرأها بالتأكيد في المستقبل.
Ballada a zsarnokságról. Ez a románról. De mindegy is, hiszen olyan egyformák - természetükből fakadóan. Én még nem szabadultam meg a félelmeimtől, mint Herta Müller, pedig velem sem történhetne jobb életem során, mint az, ha levetkőzhetném őket végre. Ha nem fogna el a hányinger s a rettegés, valahányszor meghallom az ország nevét. De addig még van. Addig is: Müller esszéi. Okosak és alaposak. Ön-, kor- és miliőelemzőek. Terápiásak. Viszont azt hiszem, tapasztalom és vallom, hogy regenerálódni csak a traumák forrásától minél távolabb lehet. Hamarosan megint odamegyek. Soha nem szeretnék többé.
Dieser Essay ist eher eine Poetologie, als eine Autobiographie. Hier leitet Herta Müller aus ihrem Erlebten her, warum sie schreibt, wie sie schreibt. Wer ihren ungemein dichten Stil - wie ich - bewundert, wird dieses Werk über das Schieden von Worten lieben. Wer mit ihr nicht viel anfangen kann, sollte sich eher erstmal an den Romanen versuchen.
Placute coincidente cu Gabriela Melinescu: amindoua sint femei, poete si au emigrat din Romania, ajungind sa fie foarte cunoscute & apreciate in tarile de adoptie, Suedia, respectiv Germania. Herta Muller se afla de 10 ani pe lista propunerilor Germaniei pentru premiul Nobel. Spre deosebire de cartea Gabrielei Melinescu-Ghetele fericirii (referirile le fac pentru ca e cartea citita anterior, deci conexiunile sint involuntare), Regele se-nclina si ucide are o latura mult mai grava. Experienta personala este aici primordiala. Mi-a placut imbinarea de tonuri; cind lucid, rational (multe pagini de adevarate panseuri filozofice, exercitii lexicale romano-germane cu multe comparatii si exemple), cind emotional (experienta personala in comunism - securitate, anchete sau experientele parintilor si ale bunicilor in lagarele comuniste, dependenta de bautura a tatalui, fost ofiter SS).
In dulcele stil dada, Herta Muller avea obiceiul sa decupeze cuvinte din ziare, cu care mai apoi isi construia poeziile.
Prima pe care eu am citit-o a fost acum vreun an:
*** Si un citat din carte, care mi-a placut:
"Tacerea nu-i o pauza de vorbire, ci o treaba in sine. Cunosc de-acasa felul de viata al taranilor carora nu le statea in obicei sa recurga la vorbe. Cine nu-ti povesteste niciodata nimic despre el insusi, nu vorbeste mult. Cu cit erai in stare sa taci mai mult, cu-atit mai puternic iti faceai simtita prezenta. Ca toti cei din casa, invatasem si eu nu s-astept ca lucrurile sa-mi fie spuse in cuvinte, ci sa interpretez la celalalt orice tresarire cit de mica a ridurilor fetei, a carotidei, narilor sau coltului gurii, a barbiei sau a degetelor. Traind printre taciturini, ochii nostri erau deprinsi sa discearna ce simtaminte poarta fiecare cu sine prin casa. Mai mult ciuleam ochii decit urechile. Consecinta fiind o agreabila incetineala, o greutate prea mare si prelungita acordata lucrurilor pe care le purtam in cap. Vorbele nici nu pot atinge o asemenea greutate, fiindca nu stau locului. De indata ce-au fost spuse, abia rostite, au si amutit. Si nu le poti pronunta decit una cite una, succesiv. O propozitie urmeaza la rind abia dupa ce propozitia anterioara s-a dus. Dar in tacere lucrurile iti vin toate deodata: tot ce n-ai spus mult timp, ba chiar si ceea ce nu vei spune niciodata persista aici laolalta. E o stare stabile, ferecata in sine. Iar vorbirea – o ata ce se sfisiie singura, trebuind reinnodata mereu."
Mmmm prima mea întîlnire cu Herta Müller nu a fost prea fericită. Cartea avea șanse bune să îmi placă mai mult, asta dacă nu m-aș fi aventurat cu capul înainte să o citesc în germană și mna trebuie să recunosc că germana mea o fi ea bunicică, dar nu face față la Herta M., unde, săraca germană, a scîrțîit nasolaș din toate încheieturile. Și faptul că mi-au trebuit vreo 8 zile pentru 200 de pagini m-a frustrat major. Îmi imaginez că a fost o mare provocare traducerea cărții și îmi iau angajamentul să o recitesc, dar data viitoare în română.
كتاب "الملك ينحني ليقتل" لا يمكن تصنيفه أدبيا فهو تارة سيرة ذاتية وتارة خواطر أدبية وفي غالبه كان قد صيغ على شكل محاضرات أدبيّة. لكنّه كتاب شيّق يتناول موضوعات مختلفة توضّح لنا ولو من وجهة نظر الكاتبة أوضاع رومانيا أبان حكم شاوشيسكو الديكتاتوري، موضّحة لنا مدى تشابه الديكتاتوريّات في كل مكان، في أوربا الشرقية سابقا والشرق الأوسط وبعض دول أمريكا اللاتينية.
تسهب الكاتبة في وصف جمهورية الخوف والإستبداد الذي كان يلاحقها وجلسات الإحتقار كما أسمت جلسات تحقيق الإستخبارات الرومانية معها. الكتاب شيّق ويمنحنا رؤية لحياة قرية رومانية تسكنها أقلية رومانية ومعاناة هذه الأقليات كما يحصل في كل مكان. كما تحكي لنا ذكريات أسرتها من جدها الثري الذي تمّ تأميم كل أملاكه وإفقاره وجدتها التي فقدت إبنها الوحيد في الحرب العالمية وأمها وصورها المؤلمة في معسكر إعتقال للعمل القسري في أوكرانيا في حقول البطاطس وصراعها مع والدها السكّير.
في الرواية نقاش جميل عن تنوع اللغات وكيفيّة إختلاف نظرتها للأشياء من خلال إستعمال لغة محتلفة، فلكل لغة عيونها كما تقول، وهذا ما غيّر مفهومي للغة من خلال أمثلة قارنت فيها بين اللغتين الألمانية والرومانية التي تعلّمتها عندما كبرت. كما ساهم مقال قرأته في مجلة ناشيونال جيوغرافيك حول لغات مهددة بالإنقراض في تعزيز هذه الفكرة لدي. تقارن الكاتبة أيضا بين لهجتها الألمانية الرومانية واللهجة الألمانية في برلين بعدما نجحت في الفرار إليها، إذ لم تكن تعامل كألمانية هناك وإنما كوافدة من رومانيا التي كانت تعاملها أيضا كأقلية غريبة، مما يعكس حالة التشظّي التي تعاني منها أي أقلية في العالم ولهذا نجدها تتعاطف مع الأتراك في ألمانيا والهنود الذين إفترض شرويدر جلبهم للعمل في ألمانيا وترحيلهم فيما بعد.
توضح لنا الكاتبة الخوف الذي تحرّرت منه في النهاية رغم تهديدها بالقتل حتى في ألمانيا. كان خوفا سلب البعض حياتهم وسرق الآخرين أنفسهم منهم وهم أحياء بإهمالهم لذاتهم وهو ما لم يفقدروا عليه معها. تشكر الكاتبة فكرة الحدود في النهاية رغم كرهها لها لأنها وكما رأت عندما تجاوز القطار الحدود بأنه لهذه الفكرة السيئة فائدة منحتها الأمان ما أن دخلت إلى الأراضي المجرية ومن ثم النمساوية فالألمانية. توضح الكاتبة جمهورية الخوف المزروعة حتى في الأطفال وهو ما ذكرنني تماما بما كان يحصل في مدارسنا ورياض أطفالنا في الشرق من سرقة للطفولة وتسخيرها في تأليه القائد المبجّل. وهذا الفصل بالذات تعبير واضح عن تشابه كل تلك الأنظمة.
مقالها عن الجزيرة وإختلاف مفهومها في عقلية الكاتب الغربي الحر والكاتب القادم من دول الإستبداد أيضا تحمل الكثير من المعاني الجميلة. في الكتاب تفاصيل جميلة عن أحلام فتاة قروية وصدمتها وإكتشافها لكذب أهلها حول تفوقهم على الرومان لدى ذهابها إلى المدرسة في المدينة، وتزخر بتفاصيل عن حياة معارضين وتفاصيل لقاءاتهم وملابسات قتلهم وخوفهم الدائم المستوطن فيهم من جراء جلسات التحقيق الدائمة وتفتيش منازلهم وغيرها من أمور. علاقة النظام بالشعر أيضا كانت طريفة. نظرة الكاتبة للدين تتجلّى بوضوح في موضوع مفتاح السماء الذي كان يرهبها في طفولتها قبل أن تكتشف سخافة ذلك المفتاح وقصّة الحصول عليه ممّا زاد من إحتقارها لكل لحظة كانت تخشاه فيها في طفولتها. كما توضّح سذاجة القرويين وتشابه تفكيرهم في كل مكان في عالمنا هذا وتفسيرهم لموت الإنسان ومرضه على إنه إنتقام من السماء.
الكتاب جميل ومتنوّع ولا يشعرك بالملل وأنصح بقراءته.
تنتمي هيرتا مولر إلى عائلة الكتاب الذين لا يرون بأساً في أن تندمج شخصيتهم الخاصة وأعمالهم المقالية وآراؤهم المباشرة في أعمالهم الأدبية، وكأن النص الأدبي يقدم نفسه ظلاً مباشراً لمحاضرة طويلة مكونة من فصول، يلقيها الكاتب عن رؤيته إلى حياته وإلى الحياة بعامة.
الذي أشير إليه أنّ مولر عاشت مغتربة داخل بلدها رومانيا في ظل الحاكم الدكتاتور تشاوشيسكو، وبما أنها كانت تنتمي إلى أصول ألمانية في رومانيا فقد عانت أشد المعاناة من هذه الأصول، كمعاناة البدون أو الجاليات التي قضت عقوداً طويلة في بعض البلدان العربية من دون ضوء يلوح في آخر النفق.
والذي أقصده هنا: أن هيرتا مولر نالت ما نالته من التقدير وكانت محظوظة جداً، بسبب أن نوبل تتعاطف مع الأدباء الذين عانوا من النازية أو من الشيوعية واضطهدتاهم، ولكنها في الوقت نفسه ظلّت محافظة على حسها النقدي والإصلاحي لواقعها الأوروبي على ما هو عليه الآن، ولم تؤمن به إيماناً تسليمياً مطلقاً، والأجمل أنها تنطلق من رؤية إنسانية ذات نزعة ثورية أدبيّة لا سياسية ولا اقتصادية، لا تهدف إلى قلب الأنظمة ولا إثارة القلاقل فيها، ومع ذلك فهي بسلاح وحيد - هو قلمها وروحها الأدبية الثائرة - تحتفظ بالثقل والتأثير نفسه اللذين يمكن لأي كاتب سياسي أن يتحلى بهما.
السلاح الآخر، الذي كانت مولر تجابه به محققي تشاوشيسكو وسجانيه كان سلاحاً شخصياً وفعّالا جداً في مواجهة الشمولية الشيوعية وقسوتها، بحسب ما ترويه لنا، وهو: الصمت والكتمان والاحتقار، وهي تصرّح بذلك في مواضع شتى من هذا العمل، تماماً كما كان كونديرا يكشف بوضوح مقاومته للشيوعية ومحاربته لها بالسخرية والازدراء كذلك.
في الشق الآخر: شق الروماني الذي جرّب أن يكون ألمانياً في رومانيا، وهو معرّض لأن يُعامل على أنه روماني في ألمانيا، هذا الروماني/ الألماني، تجاوزت نظرته الإنسانية، ورؤيته الفكرية نفسه وفئة الأقلية التي ينتمي إليها، ونجده يتوسع ليعطف على القوميات المغتربة أيضاً في ألمانيا ويقف معها بالصورة نفسها التي يريد أن يقف بها معه غيره، تقول مولر - واسمحوا لي بنقل المقطع كاملاً - وهي تتحدث في سياق تعرّضها للاضطهاد اللغويّ في ألمانياً:
بداية المقطع:
حتى السيد رتجرز صار له قصيدة مقفاة. أما محتوى تلك القصيدة فكان يقول: هاتوا أطفالا بدلا من الهنود، أي علينا نحن الألمان أن نكثر من إنجاب الأطفال بدلا من استيراد عمالة أجنبية، إنها قصيدة مقفاة موجهة إلى السيد شرورد؛ لأنه أراد بالسرعة الكليّة إدخال هنود إلى ألمانيا ثم يخرجهم بعد ثلاث أو خمس سنوات منها، فالإنسان يستأجر أيضا سيارة، يدفع أجرة استخدامه لها ويعيدها بعد ذلك لصاحبها، بعد شرائه لسيارته الجديدة الخاصة به. من وجهة النظر الألمانية يجب على كل هندي استخدم في ألمانيا أن يشعر بالفخر والاعتزاز لأن ألمانيا شرّفته حين احتاجته! فإقامة ذلك الهندي في إلمانيا رفعته إلى طبقة الأشراف، فهو سيعود بعد ثلاث سنوات منالتشريف إلى بلده الأصلي، بعد أن يكون قد متّع عينيه وعايش في ألمانيا الكثير من الأشياء: الاعتراف به في مكتب العمل، التوضيحات التي تلقاها في المحالت التجارية، حين يلفظ "عندنا في ألمانيا" بشكل صحيح حرفي الياء في كلمة "برييتسل". وربما أيضا بعد أن يكتسب خبرة ارتفاع دقات القلب في ساعات الليل المتأخرة تحت جسور المدن وفي أنفاقها وترامواياتها، وبين الفينة ولاأخرى، أثناء ساعات النهار في محطات التزود بالوقود، في الجبال وعلى البحيرات وفي كل مكان يمكن أن يصبح فيه ذلك الهندي المهدور دمه طريدة للرؤوس الألمانية الحليقة.
وهكذا يقول السيد رتجرز قصيدة مقفاة ضد السيد شرودر، وهي نداء جذاب للعمال الضيوف، على الرغم من أن السيد شرودر ينطق بدقة متى يجب أن تنتهي إقامة أولئك الضيوف وتطوى أسرّتهم.
ولكن السيد رتجرز يعترف أن لدينا في ألمانيا مثالا تأديبيا يحذر العمال الأجانب من التسيب أو الانفلات، فعليهم، وهم يعرفون ذلك أن يكونوا في متناول اليد، حتى خارج أوقات الدوام الرسمي، حين نحتاجهم، نحن نناديهم للعمل، وخلال ذلك، وبين الفينة والأخرى يستطيعون العيش أيضاً! ضيوفنا هؤلاء سينشغلون بعد قدومهم إلينا بشؤون حياة دائمة عندنا في ألمانيا، سينشئون بيوتاً وعائلات وسينجبون أطفالاً، وهؤلاء سيكنونون هنودا من جديد، وإذا لم يصبحوا هنودا كاملين فسيكونون أنصاف هنود على أقل تقدير. وهكذا تستمر القضية لمدة تطول أكثر من حياة واحدة أو جيل واحد، حياة ستحتاج في استمراريتها إلى عدة أجيال، أي حتى يستطيع أولئك الهنود في أصولهم لفظ حرفي الياء في "برييتسل" بشكل صحيح، يطيلون لفظ الأولى ويبلعون الثانية من غير إحداث ضجيج.
لقد ترك الأتراك لنا فيهم مثالاً، فألمانيا رغم صلوات الاندماج الدائمة في سياستها، ليست مستعدة حتى الآن للاعتراف بهم بصفتهم اقلية تركية تعيش في ألمانيا. يسمى الأتراك في ألمانيا ومنذ الأزل أجانب. وفي الألمانية العطوفة، تلك التي تعض على اللسان من شدة تهذيبها، يسمى الأتراك في ألمانيا: "مواطنون بالتشارك". ويوحي التعبير في مضمونه بإرادة جرى تدجينها للتلاءم مع الانتماء المكاني. أنا أعرف منذ وقت طويل ممّ يتكون تعبير "مواطنون بالتشارك" تشريحيا. كانت الدولة الرمانية تسمي الأقليات الهنجارية والألمانية والصربية التي تعيش فيها منذ مئات الأعوام، بل تعيش تلك الأقليات في بعض المناطق قبل الرومانيين أنفسهم بزمن طويل، كانت تسميها: "أقليات قومية مشاركة لنا في السكنى".
ومثل الجميع، ما عدا الرومانيين، كنت أنا وبقية من المنتمين إلى الأقلية الألمانية، رغما عن الثلاثمائة سنة التي مضت على سكن عائلتي هناك ضيفاً وُلد على الأرض الرومانية، في وطن الرومانيين الأم. ولقد كان تذكير المخابرات لي في التحقيق بأنني آكل خبزاً رومانيا مسخرة ما بعدها مسخرة (...) كي أصبح بوصفي "مشاركة في السكنى" كرة يتسلى باللعب بها كرم الضيافة الرومانية. أن أبقى ضيفة بعد ثلاثمائة عام من العيش هناك، ذلك إنجاز ضخم يجب الاعتراف به للرومانيين. ومن الممكن أن تبلغ ألمانيا أيضا هذا الإنجاز العظيم المنوّه به مع الأتراك من دون أن تحتاج للاستعانة بجلادين اشتراكيين.
قياساً على المثال الذي سقته حول الأتراك في ألمانيا، يمكن للمرء أن يقول فيما يخص الهنود: إن الأفضل لألمانيا هم الهنود الافتراضيون، وهي كلمة عصرية مناسبة لأيامنا التي نعيش. فربما تستطيع شركة صناعة ألعاب يابانية أن تنتج هنودا إلكترونيين وتصدرهم إلى ألمانيا في كرتونة كبيرة الحجم، وفي كتالوج تلك الألعاب سيكتب اليابانيون: ليسوا تحت التصرف خارج أوقات دوامهم الرسمي، ويجب إطعامهم بعد نهاية الدوام وحفظهم في أدراج مبردة. إنهم ينتظرون يوم العمل التالي بفارغ الصبر، لا يوجد لهم حياة عائلية قد تخيفهم.
In this short collection of essays, actually oral presentations made in academic forums, we get insights about how growing up, living and working as a writer in totalitarian Romania never leaves Müller. Or anyone who lived through arrogant, overconfident authority. Actually, everyone. We are all products of our pasts and our perceptions about our present and future can never escape them. But for those who lived behind the Iron Curtain (and perhaps soon, Americans), totalitarian fascism created scars of differing depths, many invisible to everyone who has never experienced it.
The fears the accompany life, of authorities who inflict petty, malevolent rules and behaviors were deliberate policies designed to maintain power through fear and intimidation. Even when she finally emigrated to Germany, the authorities in Romania left her with a final threat, one that will never make feel completely free. People--one dare not call the citizens--were tools for the state, "The head existed to carry the eyes and ears needed for work." (Der Kopf war da, um die Augen und Ohren zu tragen, die man beim Arbeiten braucht.) Being from the German-Swabian minority living in Romania caused even greater repression, one that she could later compare with how Germans treated minorities.
This is not a book to start with Müller. But it is an important supplement, one that goes deeper into many of the themes of her novels and short stories. Anyone who has read and appreciated more than two or three of her novels will find this enlightening. And it might also be useful to anyone studying the effects of totalitarianism on individual minds and behaviors.
Ein ungewöhnlicher Titel für ein Buch. So ungewöhnlich wie der Titel des Buches, sind auch die darin enthaltenen Texte. In neun autobiographischen Essays erzählt Herta Müller über ihr Leben. Dabei findet die Autorin so außergewöhnliche und farbenreiche Bilder für das Erlebte, dass ihre verwendeten Wörter und Sätze mit einer schier unglaublichen Wucht und Klarheit daherkommen und den Leser in eine unheimliche, reelle aber beklemmende Welt entführen.
Die Welt der Herta Müller wurde dabei vor allem von der rumänischen Diktatur unter Ceausescu geprägt. Einschüchterung, Drangsalierung, Überwachung, Gewalt und Mord gehörten dazu, waren normal. In diesen neun Aufsätzen kann der Leser spüren, wie ein politisches System, eine Institution, ein Staat, etwas nicht greifbares die Kontrolle über das Leben übernimmt, um es entweder an sich anzupassen oder aber, einfach so, zu vernichten. Die Autorin zeichnet dabei ein solch reales Bild, in der die Freiheit über sich selbst zu bestimmen ganz einfach zu existieren aufgehört hat. Das eigene Leben ist nur noch ein Spielball eines Systems, einer Ideologie, eines Gedankens. Der Selbstmord als einziger, vom Staat angebotener Ausweg zur Wiedererlangung von Frieden und Ruhe. Doch wie freiwillig kann in einer solchen lebensfeindlichen Umwelt die Entscheidung für diesen Ausweg schon sein?
„Als einer meiner Freunde erhängt in seiner Wohnung gefunden wurde, da war ich bereits in Deutschland. Dort wo ich Freunde zurücklassen musste, hatte sich der König wieder einmal verneigt und getötet.“
Wer sich mit Herta Müller und ihren Büchern auseinandersetzten will, dem sei ihr Essayband „Der König verneigt sich und tötet“ wärmstens ans Herz gelegt. Tragen doch viele der darin erzählten Begebenheiten ihres Lebens erheblich zum Verständnis ihrer anderen Bücher bei.
Das beste was ich dieses Jahr gelesen habe. Mit einer unglaublichen Präzision beschreibt Müller ihr aufwachsen in der rumänischen Diktatur, der Verfolgung durch den Geheimdienst, ihr Verhältnis zu Sprache und Heimat. Auf keinen Fall ohne Bleistift lesen, wer da ohne unterstreichen durchkommt kann sich mit mir boxen
راستش تا پیش از خواندن این کتاب، هرتا مولر از نویسندههایی نبود که دنبالش کنم، یا از خواندنش لذت ببرم. نثرش را دوست نداشتم و فکر میکردم آن همه ستایش بیشتر به سیاست و جایزهٔ نوبلش برمیگردد تا ادبیاتش. اما این کتاب انگار من را دوباره با زبان هرتا مولر آشنا کرد. . هرتا مولر اینجا بیش از آنکه از سیاست بنویسد، با زبان به جنگ سیاست میرود، اصلاً زبان اینجا خودش میدان نبرد است! انگار روایتگر کتاب خودش نیست، زبان است که روایت میکند. واژهها اینجا، نه ابزار بیان بلکه بازیگرانی زندهاند. سبک نوشتاری مولر اینجا کاملاً آگاهانه نامنظم، تکهتکه، و ضدداستانی است. او از فرم داستان کلاسیک فرار میکند، چون بهقول خودش: داستانهای خوب اغلب ابزار دیکتاتورها بودهاند. . هرتا مولر اینجا با ظرافتی عالی از تجربهٔ زیستهاش در سایهٔ دیکتاتوری چائوشسکو میگوید. اما چیزی که این کتاب را به متنی فراتر از خاطرهنویسی ساده بدل میکند، نگاه مولر به زبان، بهمثابه سلاحی برای کشتن بیصداهاست. در دنیای مولر، مرگ فقط با گلوله یا شکنجه نمیآید؛ گاهی یک جمله، یک واژه، یک امضا، ویرانی انسانها را به دنبال دارد. اینجا، زبان، دیگر فقط ابزار بیان نیست؛ زبان خودِ خشونت است. . اینجا زبان از کارکرد معمولش خارج میشود. زبان دیگر نه برای ارتباط، نه برای حقیقت، بلکه برای سلطه، کنترل و ترساندن به کار گرفته میشود. مراقبت از واژگان، همانقدر مهم و اضطراری است که مراقبت از جان. ایتجا واژهها بیشتر از گلوله میترسانند، افعال معلوم، دروغ میسازند و جملات مجهول، قربانی. . اما چیزی که تجربهٔ خواندن این اثر مولر را برای من کامل کرد، ترجمهٔ درخشان و بینقص کتاب بود. امیر معدنیپور مترجم جوان و بااستعدادیست و فارسیاش تمیز، شفاف و شاعرانه است که حقیقتاً خواندن کتاب را به تجربهای بینظیر تبدیل میکند.
Cuando se desmoronan todos los pilares dela vida también se caen las palabras. Porque todas las dictaduras ponen la lengua a su servicio. Así, la lengua hablada por decreto se vuelve tan perversa como la propia humillación.
El rey se inclina y mata es un documento de gran relevancia no solo para los estudiosos de la obra de Herta Müller, sino también para aquellos interesados en explorar los mecanismos mediante los cuales opera el terror en las tiranías. Este libro homenajea el silencio. Allá donde se controla el lenguaje, se resiste de tres formas: gritando, escupiendo o cerrando la boca. Pero ¿quién estaría dispuesto a vociferar, gastar saliva y perder la vida en el proceso? Desde luego que hay algo muy noble en la resistencia, y sin embargo no todos tienen aspiraciones heroicas ni se sienten atraídos por el martirio. Aguantar es también una forma de hacer frente al tirano, y no porque esta sea la táctica de las masas iletradas es menos válida.
عند بدايه قرائتك للكتاب ستشعر بالملل الفظيع لن تحبه ستكرهه لانك ستضيع تماما مع ما تتحدث عنه الكاتبه خصوصا انها تتحدث عن الاشيء مجرد حديث لا تعلم ما معناه وما به خصوصا انه ليس هناك فصول او اقسام
لكن عندما تتجاوز كل الملل الذي في البدايه ستصل الى شيء اخر له علاقه بخلفيه الكاتبه الكاتبه هرتا المانيه هربت بعد انتهاء الحرب العالميه الثانيه هربت من المانيا الى رعب رومانيا بعيده عن اهلمها ومحرومه من الامان
كتب هاذا الكتاب ليس روايه وليست مقالات وحتى انها ليست شعر
برأي انه كتاب ذكريات ذكريات طفولتها الهادئه بالقريه مندمجه مع ذكريات رعب وظلم وحرمان اصابها بسبب اخطاء وحقد اخرين
الكتاب الثالث لها؛ رغم ذلك أشعر أن ما تكتبه هذه المرأة عصي على الترجمة، ربما يعود الأمر كونها شاعرة، وربما يعود الأمر للغة الألمانية، وربما يعود للمترجم، لا أدري لكني وفي جميع كتبها المترجمة التي مرت علي هناك ما يحول دون هذه النصوص. الكتاب هذا عبارة عن محاضرات، وشهادات، تتحدث حول اللغة والوطن والسلطة، والأدب، هناك مواطن في الكتاب مؤثرة وعظيمة الوقع.
Der Essay "In jeder Sprache sitzen andere Augen" ist für jeden mehrsprachigen Menschen empfehlenswert!!
Am Anfang herrscht Verwirrung, dann kommen nach und nach viele Überraschungen und Denkanstöße. Ein "stream of conciousness" über Sprache, Denken und Mehrsprachigkeit.
Ich habe so viele Stellen markiert!!! Hier manche davon:
"Wenn am Leben nichts mehr stimmt, stürzen auch die Wörter ab. Denn alle Diktaturen, ob rechte oder linke, atheistische oder göttliche, nehmen die Sprache in ihren Dienst."
" Es [Die Muttersprache] steht dem Mund gratis zur Verfügung, ohne bewußt gelernt worden zu sein. Die Muttersprache ist momentan und bedingungslos da wie die eigene Haut. Und genauso verletzbar wie diese, wenn sie von anderen geringgeschätzt, mißachtet oder gar verboten wird."
In Bezug auf Emigration: "Man kann nicht, man muss seine Sprache mitnehmen."
"Eine doppelbödige Lilie ist immer unruhig im Kopf [...]. Man sieht in ihr mehr als in der einsprachigen Lilie."
"Es ist nicht wahr, dass es für alles Worte gibt. Auch daß man immer in Worten denkt, ist nicht wahr."
Meu primeiro contato com Herta Müller me gerou muitos sentimentos, e não há maneira mais eficiente para explicar estes sentimentos que não seja citando as palavras da própria, encontradas no objeto que me proporcionou este tal primeiro encontro:
“Se devo explicar porque considero um livro rigoroso e outro raso, só posso apontar para a densidade dos trechos que evocam a corrida errante na cabeça, trechos que imediatamente puxam meus pensamentos para onde as palavras não podem permanecer. (…) Toda boa frase na cabeça desemboca lá onde aquilo que ela desencadeia fala de outro modo consigo do que em palavras. E se digo que livros me transformaram, foi por esse motivo” (Pág. 22)
E pronto, é exatamente isto. Esta romena conseguiu me tocar de uma forma que não consigo descrever com precisão. Vencedora do Prêmio Nobel de Literatura de 2009, em “O rei se inclina e mata”, este belo livro de capa amarela que ela mesma ilustrou, Herta reúne ensaios nos quais se questiona sobre sua própria escrita e história. E acredite, tudo isto é fascinante.
A começar pelo estilo cativante, de leitura fluida, e uma imensa capacidade de se expressar. Talvez seja preciso reconhecer a insuficiência das palavras na tarefa de dizer o que realmente precisa ser dito, e somente depois disso uma pessoa é capaz de se comunicar bem. Assim como a autora.
“Não é verdade que há palavras para tudo. Também não é verdade que sempre se pensa em palavras. (…) Os meandros interiores não coincidem com a linguagem, eles nos levam a lugares onde as palavras não podem permanecer. (…) A crença de que falar destrincha os emaranhados só conheço do ocidente. Falar não conserta nem a vida no milharal e nem aquela sobre o asfalto. Também só conheço do ocidente a crença de que não se pode suportar o que não tem sentido”. (Pág. 16)
Outro aspecto que encanta é seu olhar, sua sensibilidade ao tratar de um assunto árduo como a ditadura, e mesmo assim apresentá-lo com sabedoria e leveza. Pois é pelos olhos de uma Herta criança, criada no campo, que somos guiados por uma Romênia sob o domínio do ditador Ceaucescu.
“Eu não queria ser apanhada por esse panoptico florescente que esbanjava todas as cores (…) Eu não conseguia me arranjar com o fato de estar viva no círculo de comilança das plantas (…). Eu sempre via que o campo só me alimenta porque quer me devorar mais tarde”. (pág. 15)
Com muita habilidade, Herta Müller reflete sobre a linguagem como instrumento de poder e repressão, mas também como possibilidade de resistência e autoafirmação. E de tudo isso, nos deixa com um ensinamento valioso: nunca subestimar as palavras. No mais, é muito simples: “O rei se inclina e mata” nos provoca a corrida errante na cabeça, ou nas palavras de um querido ex-professor, nos é arrebatador.
Alguns tópicos do livro: silenciar vs. falar, escrever, bilinguismo, patriotismo e socialismo de Ceausescu, autoritarismo, homens que caçam e imitam seus líderes, crianças que aprender a cantar hinos, cortes de cabelo masculinos e femininos, famílias que se parecem com um campo de abóboras (cabeças separadas e com os topos afundados para dentro, que não se comunicam entre si), a proibição da palavra “caixão” durante o socialismo (varias palavras eram consideradas tributárias do capitalismo, então eram trocadas por outras: caixão = “móvel da terra”), como objetos condicionam pessoas a se auto-vigiar (durante governos autoritários os objetos podem ter escutas, mas mesmo que não as tenham, passa-se a desconfiar deles; e mesmo que não tenham escutas, os objetos são fantasmas do passado, e isso é poderoso), o tipo de “educação” que destrói a sensibilidade de crianças de 5 anos, melancias, a breguice das rimas patrióticas (em qualquer língua), estátuas mal feitas de santas, a insuficiência da palavra “não”, melões, lírios, milharais, fome, camisola de celofane e a breguice da sensualidade dos pobres do leste europeu, batatas descascadas, as hipérboles dos historiadores insensíveis, amoras, pessoas “suicidadas”, o “nós” em detrimento do “eu”, o “nós” não permite o aborto, sotaques, soldados que limpam com cuspe os coturnos dos oficiais, torneiras de ouro, patos, o Rio Danúbio, etc. É um livro de memórias e é uma espécie de ensaio sobre a memória, onde os objetos são iscas para a narrativa. Entretanto, algumas palavras também podem ser iscas, porque as pessoas crescem em torno de expressões e ideias, que vão mudando de sentido sem que sumam (por exemplo, a palavra “móvel-da-terra”). A autora tem imensa criatividade, e escreve coisas que não poderia, jamais, dizer a ninguém. Não pode dizer, mas pode escrever, dado que escrever é, segundo Herta, mais parecido com calar do que com falar. É como estar na cabeça de alguém, mas a pessoa arrumou tudo, de forma cuidadosa, antes que entrássemos. Nunca tinha lido nada parecido e estou bastante impressionada.
Fiori pe sira spinarii, nu alta, asta am simtit citind. Non-fictiune scrisa lucid si direct, adevararuri care socheaza si dor, cam despre asta e vorba. Herta Muller cu o scriitura grozava (desi simt ca asta este un cuvant total nepotrivit in context), exact cum ma asteptam sa fie. Cu sinceritate si fara ascunzisuri despre teama, identitate, si inclusiv emigrare.
Herta Mueller’s books suddenly became very popular in China over the past year. Suddenly we have podcasts and book clubs on this author, and talk at length about the pain of the Romanian people and how terrible and laughable the Romanian “king” was. With her exquisite sensitivity and mastery of words, her kindness and a brutal honesty, she dissected her society and her pain in this beautiful collection of essays and we pained with her. As it is also our pain over the past years and decades which we cannot speak of. She spoke for us, and we spoke in codes to each other through her words. I read the Chinese translation of this book on WeRead (an eBook app by WeChat), alongside thousands others who left their thoughts and comments throughout the book. It made the experience so much richer to see how this book resonated with each reader. It’s a tiny miracle to have this transient oasis of a community expressing dissent on a Chinese platform, brought together by Herta Mueller’s powerful words.
اعتقد ان الترتيب كان لازم يكون مختلف لازم المقال بتاع النظره الغريبه يبقى في الأول المقال كاشف لذات الكاتبه وطريقتها ونظرتها للحياه من غيره يصبح الجزء اللي سابقه في الكتاب مبهم وغير واضح وبتطوي الصفح بمرار عشان تخلصه ومن بعده يصبح الكتاب لذيذ وكانما لا تريد أن ينتهي سلسله الجوائز ن أعظم السلاسل على الطلاق اتمنى تكون موجوده بوفره في المعرض الجاي
Herta Müller erklärt in diesem autobiografisch- literaturtheoretischen Text z.B. Motive ihres Romans "Herztier" und ich kann alles nachvollziehen. Und das, obwohl ich "Herztier" über weite Strecken für misslungen halte. Der Roman entfaltet seinen Sog erst gegen Ende, weil man erst nach vielen Seiten so konditioniert ist, dass man sich auf die Angst- und Bedrohungsszenarien einlassen kann und zu vergessen bereit ist, wie platt sich hier "böse Rumänen" und "aufrechte Deutsche" gegenüber stehen. Im hier zu besprechenden Text vermeidet Müller solche Schwarz- Weiß- Schemata und das ist ebenso entspannend wie die - verglichen mit dem sprachlichen Geschwurbel ihrer hochgelobten Werke (Atemschaukel) - unprätentiöse Sprache. Herta Müller erzählt vom Dorf ihrer Jugendjahre und von den Problemen des Schreibens, auch von den Problemen mit der Securitate, und das macht sie eingängig, nachvollziehbar und gut. Warum ist nun solch ein Text Literaturtheorie? Ich hatte es nicht mehr für möglich gehalten, aber in ihren Überlegungen zum "fremden Blick" leistet sie einen einer Nobelpreisträgerin würdigen Beitrag zum Verständnis literarischen Schreibens. Sie stellt klar, wie wenig hier Verfremdung oder hohe Kunst, sondern einfach nur das besondere Erlebnis ihre (unsichtbare) Hand im Spiel haben. Dabei muss man nicht wie Müller eine von der Diktatur Gezeichnete sein, um immer und überall im scheinbar Vertrauten und von anderen deshalb Hingenommenen das Verstörende zu sehen; es reicht ein beliebiger "Bruch" im Leben, nach dem nichts mehr wie vorher ist, um die davon (noch) Nichtbetroffenen in einem härteren Licht zu sehen, einem Licht, das wie im Röntgen- Apparat die Knochen in der Kunst das Wesen hervortreten lässt. Dies ist das Unverfügbare im Prozess des Schreibens, von dem der Rest sicher harte (Fleiß)Arbeit ist. Gleichzeitig wird so die Gereiztheit verständlich, die Interviews mit Herta Müller so schwer erträglich machen. Sie schreibt über den "fremden Blick": "Er versteht den Intakten so wenig wie dieser ihn, zieht falsche, oft drastische Schlüsse, die nicht korrigiert werden. Der Fremde Blick geht angriffslustig auf Verteidigung, die überhaupt nicht nötig ist. Er braucht die gewohnte Angst und ständige Gereiztheit in kurzen Takten, ladet sich an seinem zufälligen Gegenüber auf, bedient sich an unbeteiligten Personen. In diese projiziert er das Böswillige hinein, damit er sich als Antwort darauf wehren kann... Und wenn das Gegenüber freundlich ist, unterstellt er Heuchelei. Man kann es dem Fremden Blick nicht recht machen, denn er verwechselt Unbeteiligte mit seinem mitgebrachten Leben, er bleibt beleidigt und neigt zur Selbstgerechtigkeit." (S. 173/ 174) Besser kann man das eigene Verhalten kaum beschreiben und gleichzeitig - wie nebenbei - Thomas Bernhard oder Peter Handke erklären. Damit ist aber auch klar, warum man von Herta Müller keine Romane verlangen kann, die von etwas anderem als ihrer Zeit in Rumänien handeln. Das Zwangsläufige, subjektiv nicht Verfügbare an künstlerischer Produktion so gnadenlos herausgestellt zu haben, das ist (literaturtheoretisches) Verdienst. Schlechte Künstler können alles, was sie wollen; gute müssen schreiben, was sie schreiben müssen, und können nur dies. So ist das. Ähnlich erhellend ihre Ausführungen über die (scheinbare) "Selbstverständlichkeit der Dinge" (S. 179ff), über die Deformationen des Gefühls- und Sexuallebens in Rumänien (S. 211 ff) usw. usf. Ich bin auch ein bisschen versöhnt mit ihrem "Deutschtum". Dessen fragwürdige Seiten hat sie in ihrem Erstling und dann - soweit ich sehe - nie wieder (so schonungslos) beschrieben. Hier erklärt sie einsichtig, wie die "Mentalität" entsteht, die sich im Deutschtum der außerhalb Deutschlands lebenden Ost- Deutschen manifestiert (und das ich von Schlesien über die Zips bis hin zu den Karpatendeutschen immer wieder genauso gefunden habe): "Unbelehrbar in Bezug auf Hitlers Verbrechen sang man die Nazilieder als Trinklieder, die doch nur gute Stimmung machen. Die damit verbundene Angst befeuerte, durch die gute Stimmung schlich Vorsicht, aber indem man ihr nicht nachgab, hatte man wieder tapfer das sogenannte Volksgut und Brauchtum gepflegt, es vor dem Untergang gerettet. Nein, es war kein Inselglück im Spiel, sondern nationalistisch verstiegene Gruppenangst. Man betrachtete sich als kleiner Haufen, der sich sein Eigenstes, sein "Deutschtum", nicht nehmen läßt. Der durch seine Lebenstüchtigkeit alle anderen weit in den Schatten stellt." (S. 198) Solche Analysen und verarbeitete Beobachtungen machen den Text eigenwillig interessant und einzigartig. Die Lektüre lohnt sich und sei jedem empfohlen, besonders aber denjenigen, die auf die eine oder andere Art mit deutschen Minderheiten zu tun haben. ;-) Und angehenden (oder gestandenen) Germanisten sowieso.
Due brevi saggi che, attraverso la metafora scacchistica, narrano e riflettono su due motivi della produzione di Müller: la lingua e la memoria. Entrambi, a partire dall'esperienza autobiografica, raccontano della condizione di isolamento totale in cui l'autrice ha vissuto. Condizione che è, in prima istanza, linguistica e che si radica nei rapporti di potere che lo stato romeno, sotto dittatura di Çeausescu, intrattiene con la minoranza tedesca. Un rapporto complesso che, si scopre, avere un'origine familiare ben più lontana e radicata.
"Ogni singola cosa aveva il suo re, ma i singoli re, dove comparivano, mandavano segnali agli altri è. I re non lasciavano i loro oggetti, però si conoscevano l'un l'altro, si incontravano nella mia testa e lì erano legati fra loro. Era un re che si distribuiva negli altri e si sceglieva una materia sempre nuova in cui poter vivere: il re di legno nel gioco degli scacchi, il re di latta nel galletto, il re di carne nel pollo. Guardare la materia, con cui sono fatti gli oggetti, accentuava i suoi tratti inducendo la mente a vagare follemente. I contorni abituali delle cose saltavano, la loro sostanza materiale acquisiva una connotazione personale. [...] Inevitabilmente dipendeva dal potere ora bonario ora malvagio del re".
Mis palabras no le harán justicia a este libro. Como en toda obra suya, el uso tan bello del lenguaje es ya en sí un protagonista. En sus ensayos, Müller nos habla de su vida: de la vida de la niña en el campo, la adolescente en la ciudad, la mujer en el exilio. Nos invita de dónde nace su escritura, su acercamiento al lenguaje, el miedo, el quiebre. Su obra va desde la narración al ensayo y la poesía, y con el lenguaje nos acerca a aquello que no se nos hubiera ocurrido cómo plantear con palabras (siendo ella la primera en afirmar que esto siempre quedará corto y será algo distinto en sí mismo). Si hay algo que siempre admiro de Müller, es la dignidad con que nos narra el horror vivido. Una dignidad que repudia todo sentimiento de lástima sin caer en el patetismo del heroísmo.