Jump to ratings and reviews
Rate this book

چشیدن طعم وقت

Rate this book
چشیدن طعم وقت: از میراث عرفانی ابوسعید ابوالخیر (۳۵۷ هجری قمری تا ۴۴۰ هجری قمری) - مقامات کهن و نو یافته‌ از ابوسعید ابوالخیر؛ تصحیح: محمدرضا شفیعی کدکنی؛ تهران، سخن، ۱۳۸۴؛ چاپ سوم ۱۳۸۶

335 pages, Hardcover

First published April 1, 2005

4 people are currently reading
77 people want to read

About the author

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر، پژوهشگر و استاد ادبیات، در سال ۱۳۱۸ در شهر کدکن چشم به جهان گشود. شفیعی کدکنی دوره‌های دبستان و دبیرستان را در مشهد گذراند، و چندی نیز به فراگیری زبان و ادبیات عرب، فقه، کلام و اصول سپری کرد. او مدرک کارشناسی خود را در رشتهٔ زبان و ادبیات پارسی از دانشگاه فردوسی و مدرک دکتری را نیز در همین رشته از دانشگاه تهران گرفت. او اکنون استاد ادبیات دانشگاه تهران است.

Mohammad Reza Shafii Kadkani, known as Sereshk, was born in 1939 in Kadkan near Neishapur, Iran. His poems, reflecting Iran's social conditions during the 1940s and 1950s, are replete with memorable images and ironies. He has authored eight collections of poetry, eight books of research and criticism, two book-length translations from Arabic, one on Islamic mysticism from English. He has also published three scholarly editions of classical Persian literature. He is a professor of Persian literature at Tehran University.
- from Poetry Salzburg Review.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
13 (27%)
4 stars
19 (39%)
3 stars
14 (29%)
2 stars
1 (2%)
1 star
1 (2%)
Displaying 1 - 6 of 6 reviews
Profile Image for Abolfazl.
91 reviews49 followers
August 25, 2022
صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق /نیست فردا گفتن از شرط طریق

تو مگر خود مرد صوفی نیستی /هست را از نسیه خیزد نیستی
مولانا
Profile Image for Mohammad Sadegh Rasooli.
558 reviews41 followers
March 17, 2018
http://delsharm.blog.ir/1396/12/26/ch...
یادم نیست در کدام کتاب، احتمالاً در یکی از کتاب‌های مربوط به نقد تمدن غرب از اصغر طاهرزاده، به این مضمون نوشته شده بود که انسان نمونه در جهانِ سنت به فکر تغییر خویش بود ولی انسان نمونه در جهان امروز به دنبال تغییر جهان پیرامونش است. انسان نمونه در سنت به فکر مجاهده و مراقبه و ریاضت نفس بود و انسان نمونه در دنیای نو به دنبال ساختن پل و هواپیما و بسط فناوری است. در این کتاب ما مواجه با انسان نمونه در سنت هستیم. البته تصوف همیشه مطلبی بحث‌برانگیز بوده است؛ خاصه آن که کراماتی ذکر شده که با عقل امروزی جور درنمی‌آید و کارهایی از آن‌ها گزارش شده که با شریعت هم‌خوانی ندارد (مانند سماع با موسیقی) یا رفتارهایی که با سنت نبوی هم‌خوانی زیادی ندارد (مانند انزوا و مردم‌گریزی درازمدت).

مغز اصلی این کتابِ سیصد و سی و سه صفحه‌ای شاید حدود صد صفحه باشد (البته بماند که مثل اکثر اوقاتی که از نشر سخن کتابی خوانده‌ام، بی‌توجهی ویراستار به اصول تایپِ درست مرا آزاد داده). یک‌سوم آغازی کتاب صرفاً مقدمه‌ای درازدامن از استاد مسلم ادبیات فارسی، محمدرضا شفیعی کدکنی، است؛ همان استادی که همیشه جملهٔ آخر مقدمه‌های کتاب‌هایش، چه آن‌ها که در اوج دوران دین‌گریزی شعرای ایران بوده و چه آن‌هایی که مؤخرترند، چنین است: الحمدلله اولاً و آخراً. لذا اگر محقق ادبی نباشید، می‌شود این کتاب را با خواندن گذرای ویکی‌پدیای ابوسعید ابوالخیر شروع کرد و مستقیماً از صفحه‌ ۱۲۵ تا ۲۲۰ را خواند و نیم‌نگاهی به صفحات آخر داشت که معنی واژگان سخت آمده است. آن حدود ۱۰۰ صفحهٔ میانی شامل ۳۰۰ حکایت بسیار کوتاه است در مورد مقامات ابوسعید. و اما اگر حوصلهٔ کرامات عجیب و غریب صوفیانه را نداشته باشید، خاصه آن که نه قابل اثبات است و نه قابل نفی، می‌توانید از حکایت شمارهٔ ۹۰ به بعد شروع کنید. من تا حکایت نودم، حس خوبی نسبت به این کتاب نداشتم. یعنی برایم قابل درک نبود. یعنی چه که شیخ وسط بیابان کسی را سوار شیر می‌کند؟ یا یعنی چه که شیخ فرمان می‌دهد که زنی که در حال سقوط است همان جا توی هوا معلق بماند تا زن‌های مجلس به دادش برسند؟ همان‌گونه که گفتم این‌ها قابل اثبات یا نفی یقینی نیست. مؤلف سعی کرده است فقط آن‌هایی را بیاورد که در کتاب‌هایی مانند اسرار التوحید عطار نیشابوری آمده باشد ولی باز چیزی از عجیب بودن حکایات کم نمی‌شود.



و اما بعد، این‌ها حکایت‌هایی که مرا گرفت:

۹۰- یک روز در طوس مجلس می‌داشت. خلق را جای نبود. معرفی بر پای خاست و گفت: «خدایش بیامرزاد که از آنجا که هست یک گام فروتر نهد.» شیخ گفت: «هر چه انبیا و اولیا گفته‌اند همه این مرد بگفت، در یک کلمه. پس ما چه گوییم؟» دست به روی فروآورد و از منبر فروآمد.

۱۰۳- و گفت: «سی سال بود تا خدای را می‌جستم گاه یافتمی و گاه نیافتمی. اکنون چهل سال است تا بوسعید می‌جویم و ازو نام و نشان نمی‌یابم.»

۱۰۶- و گفت: «خدای را توان دید و درویش را نتوان دید از بهر آنک خدای هست است و درویش نیست است.»

۱۱۷- و گفت: «اگر فردا از شما پرسند که شما کیستید؟ مگویید که صوفیانیم یا عارفانیم یا مسلمانانیم که دعویِ آن از شما طلب کنند و چنین گویید که ما کهترانیم. مهترانِ ما در پیش‌اند. سؤال ما ازیشان کنی. و جهد کنید تا خویشتن را با مهتران درخورانید و سری در این سخن جنبانید. اگر گویند شما کیستید؟ گویید سرجنبابانِ سخنِ کسانِ تو که [به] نرخی نیکو از شما برگیرند.»

۱۴۸- نقل است که هر گاه که شیخ قرآن خواندی چون به آیتی رسیدی که حق تعالی سوگند یاد کرده بودی گفتی «خداواندا! این عجزت با که بود که سوگندت می‌بایست خورد؟»

۱۵۱- نقل است که چون شیخ از آن ریاضت‌ها بپرداختی در پس هر ریاضتی دعاء او این بودی که «خداوندا ابوسعید را از بوسعید برهان!»

۱۶۲- و گفت «اکنون می‌باید که آن جویی که مردان جُسته‌اند و یافته‌اند از بس که بجستی [همه] آن گشتی. می‌باید که آن گردی و از خودیِ خود بی‌نام و نشان گردی.»

۱۶۳- و گفت «چون گمان بُردی که حق را یافتی این وقت او را گم کردی و چون گمان بُردی که او را گم کردی این وقت او را یافتی.»

۱۶۵- و گفت «هر کجا پنداشتِ توست دوزخ است و هر کجا تو نیستی بهشت است.»

۱۶۶- و گفت «حجاب میان بنده و خدای آسمان و زمین نیست عرض و کرسی نیست. پنداشت و منی تو حجاب توست. تو خود از میان برگیر و به خدای رسیدی.»

۱۶۷- و گفت «وحشت‌ها از نفس است. اگر تو او را نکشی او تو را بکشد و اگر تو را قهر نکنی او تو را قهر کند.»

۱۷۹- و گفت «هیچ حجاب نبود میان خلق و حق. جلال او بر جمال او غیرت بود. هوا را در میان افکند تا حجاب شد. هر که خواهد که به کلی حجاب برخیزد هوا را از میانه برباید داشت تا جز خدای تعالی در هژده هزار عالم هیچ چیز نبیند.»

۲۰۳- و گفت «متنعمان دنیا به دنیا متنعم‌اند و متنعمان آخرت به اندوه متنعم‌اند. اندوه حصاری است از حمایت حق بنده را از بلاها.»

۲۰۴- و گفت «اهل دنیا صیدشدگان ابلیس‌اند به کمند شهوات و اهل آخرت صیدشدگان حق‌اند به کمند اندوه.»

۲۱۰- و گفت «درویش نبود، که اگر درویش بود، درویش نبود.»

۲۱۷- و گفت «خلق از آن می‌رنجند که کارها پیش از وقت طلب می‌کنند.»

۲۸۱-

بس که جستم تا بیایبم من از آن دلبر نشان

تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان

تا که می‌جستم ندیدم چون بدیدم گم شدم

گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان

در حقیقت چون بدیدم زو خیالی هم نبود

عاشق و معشوق من بودم ببین این داستان

۲۸۳- و چون شیخ را وفات نزدیک آمد، گفت «ما را آگاه کردند که این مردمان که اینجا می‌آیند تو را می‌بینند اکنون ما تو را از میان برداریم تا اینجا آیند ما را ببینند.»

۲۹۷- و شیخ علی سنجاری گفت: شیخ را به خواب دیدم، بر تختی. گفتم «یا شیخ! ما فعل الله بک؟» شیخ بخندید و سه بار سر بجنبانید و گفت، بیت:

گوی در میان فکند و خصم را چوگان شکست

می‌بزد زین سو بران سو بر مراد خویش گوی



از رباعیات شیخ:

در کوی غم تو چند پویم آخر؟

رخساره به خون دیده شویم آخر؟

پرسند اگر از پی چندین تک و پوی

«از دوست چه یافتی؟» چه گویم آخر؟



شب آمد و چشمم از فراقت بگریست

وان چشم دگر کرد بخیلی نگریست

چون روز وصال گشت آن چشم وصال

گفتا: نگریستی نباید نگریست



Profile Image for Mohammad Ali Shamekhi.
1,096 reviews311 followers
June 7, 2016

* درباره ی کتاب

این کتاب نه "اسرار التوحید" است و نه "حالات و سخنان ابوسعید" - که خود کدکنی قبلا چاپش کرده. این کتاب بخشی است از برخی - یا به طور کامل تر یکی - از نسخه های تذکره الاولیای عطار. کدکنی در توضیح این مطلب می گه که بخش های مربوط به بعد از حلاج در نسخ تذکره الاولیاء اختلاف زیادی با هم دارند و این نشان می دهد که این ها احتمالا افزوده های بعدی اند و هر کس بر حسب ارادت و منابع خود این یا آن فرد رو برجسته کرده. در یکی از نسخ ذیل نام ابوسعید روایات و سخنانی آمده که بعضا نه در اسرارالتوحید هست و نه در حالات و سخنان ابوسعید - اما مثلا در آثار عطار به آنها اشاره شده

* من و این کتاب

به نظرم کتابی است که به خواندنش می ارزد - البته من اسرارالتوحید و حالات و سخنان رو نخوندم - هم از نظر اندرزها و هم از نظر تفکر پیرامون میراث صوفیانه و عرفانی

بعضی از کلمات و ترکیب ها در این کتاب برایم جالب بود ( البته منظورم این نیست که این ها لزوما مال ابوسعید است ) برای مثال: راستین معرفت، فلانی در .... آیتی بود، دست مرا از گرمی آن خبر بود، نیک سرد بود و سرما بدو راه یافته، نمازی کردن ( به معنای شستن برای پاک کردن )، ناهموار ( به عنوان وصف انسان رواعصاب )، در سخن گرم شدن، گازر شسته ( لباسی که خوب و درست شسته شده )، دلوای بی جگر ( دلوا = غذایی که با [رضایت] دل درست شده، بی جگر = بی زحمت )، درمگانه ( از جنس درم ) و اموری از این دست



* نکاتی که توجه مرا به خود جلب کرد

Profile Image for Elaheh bagheri.
29 reviews10 followers
March 6, 2017
جهت شادی روحم دراین برهه از زمان بسیار مناسب بود.
شاید حکایت هایی رو بطور منتخب بعدا اینجا گذاشتم..
Profile Image for Bahman Bahman.
Author 3 books242 followers
November 4, 2020
وقتی درغَلَبات شوق بود . گفت «گوینده‌ای به دست آورید که جام امشب نه در خور حوصله افتاده است.» گفتند:« شیخ این ساعت هیچ قّوال به دست نیاید» گفت:«بطلبید» برفتند گفتند: «کس نیست جز خراباتیان که آواز برکشیده‌اند.» شیخ طیلسان بینداخت که «بروید و یکی از ایشان در گردن کنید وبیاورید». چنان کردند. چون درآمد شیخ گفت:« زود بگوی که چه داری؟» مطربِ مست آواز برکشید وگفت، بیت:

امروز ندانم ز چه دست آمده‌ای کز اول بامداد مست آمده‌ای

واقعه شیخ حل شد و در رقص آمد ومطرب را دست گرفت و گفت:

تو مست‌تری یا ز تو من مست‌ترم

گه دست بری تو گاه من دست برم
371 reviews
August 17, 2020
خيلي لذت بردم از خواندن كتاب. شخصيت بوسعيد خيلي برام جالبه و دوست داشتنيه

هر که نظر کند به خلق به چشم خلق خصومت او دراز شود، و هر که نظر کند به خلق به چشم حق باز رهد‌.
Displaying 1 - 6 of 6 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.