Jump to ratings and reviews
Rate this book

آوا: مجموعه‌ی اشعار

Rate this book

100 pages

First published January 1, 1955

8 people want to read

About the author

سیاوش کسرایی

26 books82 followers
سیاوش کَسرایی (۵ اسفند ۱۳۰۵ هشت بهشت اصفهان - ۱۹ بهمن ۱۳۷۴ وین) از شاعران و فعالان سیاسی معاصر ایران بود.

سیاوش کسرایی در سال ۱۳۰۵ در اصفهان متولد شد. وی سرودن شعر را از جوانی آغاز کرد.
شاهکار او منظومه آرش کمانگیر است. وی از شاگردان نیما بود که به او وفادار ماند. ضمن آنکه سالیان دراز در حزب توده فعال بود و در کنار شعر به مسایل سیاسی نیز می‌پرداخت. به همین دلیل گروهی او را شاعری مردمی می‌نامیدند.

بسیار زود به همراه خانواده‌‌اش به پایتخت آمد. او در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران درس خواند و علاوه بر فعالیت‌های ادبی و سرودن شعر، عمری را به تکاپوهای سیاسی (حزب توده ایران) گذراند. اما سرانجام، ناگزیر از مهاجرت شد و دوازده سال پایانی زندگی‌‌اش را ابتدا در کابل و سپس در مسکو بسر برد. وی سال‌های پایانی عمر خویش را دور از کشور خود و در تبعید در اتریش و شوروی گذراند؛ وی در سال ۱۳۷۴ به دلیل بیماری قلبی در وین، پایتخت اتریش در سن ۶۹ سالگی بر اثر بیماری ذات الریه زندگی را بدرود گفت و در گورستان مرکزی وین (بخش هنرمندان) به خاک سپرده شد.

در میان اشعار وی منظومه آرش کمانگیر از لحاظ اجتماعی و به سبک حماسه سرایی و شعر غزل برای درخت از لحاظ سبک و محتوا درخشش خاصی دارند. بخشی از شعر آرش:

آری، آری، زندگی زیباست.
زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست.
گر بیفروزیش، رقص شعله‌‌اش در، هر کران پیداست.
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
4 (36%)
4 stars
3 (27%)
3 stars
1 (9%)
2 stars
3 (27%)
1 star
0 (0%)
Displaying 1 - 2 of 2 reviews
Profile Image for SA®A .
317 reviews384 followers
August 10, 2016
آرزوی بهار


در گذرگاهی چنین باریک
در شبی این گونه دل افسرده و تاریک
کز هزاران غنچه ی لب بسته ی امید
جز گل یخ ، هیچ گل در برف و در سرما نمی روید
من چه گویم تا پذیرای کسان گردد
من چه آرم تا پسند بلبلان گردد
من در این سرمای یخبندان چه گویم با دل سردت
من چه گویم ای زمستان با نگاه قهر پروردت
با قیام سبزه ها از خاک
با طلوع چشمه ها از سنگ
با سلام دلپذیر صبح
با گریز ابر خشم آهنگ
سینه ام را باز خاهم کرد
همره بال پرستوها
عطر پنهان مانده ی اندیشه هایم را
باز در پرواز خاهم کرد
گر بهار آید
گر بهار آرزو روزی به بار آید
این زمین های سراسر لوت
باغ خاهد شد
سینه ی این تپه های سنگ
از لهیب لاله ها پُر داغ خاهد شد
آه اکنون دست من خالیست
بر فراز سینه ام جز بته هایی از گل یخ نیست
گر نشانی از گل افشان بهاران باز می خاهید
دور ، از لبخند گرم چشمه ی خورشید
من به این نازک نهال زردگونه ، بسته ام امید
هست گل‌هایی در این گلشن که از سرما نمی‌ میرد
و اندرین تاریک شب تا صبح
عطر صحرا گسترش را از مشام ما نمی گیرد
Profile Image for Parastooghf.
40 reviews1 follower
February 2, 2023
در غروب یک زمستان سیاه
مرغک من ز آشیان خود گریخت
دور شد در اشک چشمم محو شد
بعد از او هم سقف این کاشانه ریخت
Displaying 1 - 2 of 2 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.