دوستانِ گرانقدر، این کتاب خاطراتِ « حسین علی منتظری» یک دینکار و مذهبی و عرب پرستِ ناراضی است ... این کتاب از 1400 صفحه تشکیل شده است به بخشی از این نوشته ها در زیر اشاره میکنم منتظری در نامه ای که در تاریخِ 17 مهرماه 1365 برایِ «سید روح الله خمینی» ارسال کرده، وضعیتِ زندانیانِ بیچاره و بیگناه را اینچنین شرح داده است : آقای روح الله خمینی، آیا می دانید که عدۀ زیادی زیرِ شکنجۀ بازجوها مرده اند!؟... آیا می دانید که در زندانِ مشهد در اثرِ نبودنِ پزشک و نرسیدن به زندانیانِ دختر و زنانِ جوان، بعداً ناچار شدند حدودِ 25 دختر را با «خارج کردنِ تخمدان» و یا « خارج کردنِ رحم» ناقص کنند... آیا می دانید که در زندانِ شیراز دختری روزه دار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار «اعدام» کردند... آیا می دانید که در زندان هایِ ایران دخترانِ جوان را به زور تصرف و به آنها تجاوز می کنند... آیا می دانید که چه بسیارند زندانیانی که در اثرِ شکنجه هایِ بی رویه، کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهایِ مزمن شده اند و کسی هم به دادِ آنها نمی رسد... آیا می دانید که در بعضی از زندان ها حتی از نورِ روز هم برایِ زندانی دریغ داشتند، آنهم نه یک روز و دو روز، بلکه ماه ها در جایِ دیگر اشاره به نامۀ «سید روح الله خمینی» کرده است که گفته: رحم بر محاربین « ساده اندیشی» است، قاطعیتِ اسلام در برابرِ دشمنانِ خدا از اصولِ تردید ناپذیرِ نظامِ اسلامی است. امیدوارم با « خشم و کینۀ انقلابی» نسبت به دشمنانِ اسلام، رضایتِ خداوندِ متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیصِ موضوع به عهدۀ آنان است « وسوسه و شک و تردید نکنند» و سعی کنند « اشداء علی الکفار» باشند. تردید در مسائلِ قضاییِ اسلامِ انقلابی، نادیده گرفتنِ خونِ پاک و مطهرِ شهدا می باشد. والسلام... روح الله موسوی خمینی
بله... والسلام... دوستانِ خردگرا و ایرانیانِ مهربان، ببینید چگونه برایِ رضایتِ الله خودشان، جانِ انسانها و جوانانِ این سرزمین را گرفتند... خاک بر سرِ آن خدایِ جانی و خون خوار که با ریختن خون و شکنجۀ انسانها به هر دلیل خوشنود و راضی میشود... تُف به این خدایتان اگر اینچنین است که می گویید عزیزانم، در زمانِ خواندنِ این کتاب، حالی به من دست داد که بازگو کردنش آسان نیست، ساعتها قدم زدم و سیگار کشیدم، تا آرام شوم... بی شک شما هم وجدانتان و حسِ انسانیتِ درونتان به لرزه افتاده است، که اگر اینچنین نیست، انسان نخواهید بود پیروز باشید و ایرانی
"چهار افسانه از پرومته سخن میگویند. بر اساس اولی، اسرار خدایان را برای انسان هویدا کرد و خدایان او را به صخره ای بسته و عقاب هایی فرستادند که جگرش را بخورند که هر باراز نو جگر میشد." کافکا
"بعد از اون جریان، شبی نیست که دو سه ساعت فکرم ناراحت نباشه"
انگیزه من برای به دست گرفتن این کتاب پخش فایل صوتی چهل دقیقه ای آقای منتظری بود در مورد وقایع سال 67 و تاثیرگذاری عجیب آن صحبت ها. چهل دقیقه ای که گویی قرن ها قصه گوها روایتش کرده بودند و وعده اش داده بودند که باز تکرار میشود. هرکجا نقل قهقهه ای بوده در کنار یک جنایت یا روایت وحشت و ناباوری شخصی بوده از دست های خونین خویش و یا مرثیه شکست پدری به دست هیولا-فرزند خود.
کتاب صورت پرسش و پاسخ دارد و در آن آقای منتظری خاطرات خود از سال های کودکی و حکومت رضاشاه پهلوی تا رفتن به حوزه و تحصیل و وقایع انقلاب و بعد از انقلاب تا سال 78 را تشریح میکند. یکی از قسمت های جالب کتاب برای من اطلاعات در مورد ساز و کار حوزه ها و مرجعیت شیعه و رقابت ها و حسادت ها و سیاست های درونی حوزه و مراجع با یکدیگر بود. روایت های دست اول از ویژگی های اخلاقی و رفتار روزمره تعدادی از مراجع معروف شیعه خواندنی بود.
کتاب«خاطرات آیتالله حسینعلی منتظری»، دربردارندۀ خاطرات این فقیه نامدار نجفآبادی است که از دوران کودکی تا هفتادواندی سالگی او را شامل میشود. قائممقام سابق رهبری در پارهای از این کتاب هزاروششصد صفحهای خود مینویسد:
مرحوم شمسآبادی در ماجرای کتابِ شهید جاوید، که منجر به تبعید و زندانی شدن من و دیگران شد، گفته بود: اینها با امام حسین در افتادند، امام حسین اینها را لَت و پارشان کرد (منتظری، ۱۳۷۹: ۳۳۲)! در همان زمان مرحوم امام هم در یکی از صحبتهایشان در نجف گویا در همین درسهای حکومت اسلامیشان گفته بودند که این آخوندهایی که مخالف نهضت هستند و با دربار همکاری میکنند عمامهشان را بردارید، اینها را باید رسوا کرد و از این قبیل تعبیرات. - من نمیدانم جوانهای ما مردهاند؟ من نمیگویم بکُشند، اینها قابل کشتن نیستند. لازم نیست آنها را خیلی کتک بزنند، لیکن عمامههایشان را بردارند. - بعد اینگونه تعبیرهای مرحوم امام باعث شد افرادی که تند و تیز بودند و روحیۀ انقلابی داشتند یک مقدار مسائل را چربتر بکنند و بهعـنوان یک همکار رژیم به ایـنگونه روحانیون نگاه کنند (همان: ۳۳۲-۳۳۶).
من شخصاً با مرحوم شمسآبادی دوست بودم... اما این مسأله کتاب شهید جاوید پیشآمد وسیلهای شد که ایشان را تحریک کردند و ایشان منبرهای خیلی تندوتیزی میرفتند... ایشان را در قهدریجان و جاهای دیگر دعوت میکردند و علیه ما و شهید جاوید و مرحوم امام (ره) سخنرانیهای تندی میکرد... طبعاً یک جوّ متشنج ایجاد شده بود و بچههای انقلابی تند خواسته بودند او را گوشمال دهند و بترسانند، اما برخلاف میلشان به قتل رسیده بود (همان: ۲۳۲-۲۳۳).
منتظری در ادامۀ خاطرات خود، اتهامات وارد شده به سید مهدی هاشمی، برادرِ دامادش، را بعید دانسته و بر آن اعتقاد است که اعترافات هاشمی در زندان به سبب شکنجه کردن او و فریب دادن وی بوده است؛ چراکه بهزعم ایشان، مهدی هاشمی اعترافات دروغین خود را بنابر درخواست امام خمینی و به نفع مصلحت نظام پنداشته بود (همان: ۳۳۸-۳۳۹). یکی دیگر از کارهای ناجوانمردانهای که در آنهنگام انجام شد، اینکه سپاه در وقت حج برای انتقال مواد انفجاری به عربستان از ساکهای حدود صدنفر از حجاج بدون اطلاع آنان سوءاستفاده کرد و پس از کشف آن بهوسیلۀ مأمورین عربستان و رفتن آبروی ایران، در همانجا زمزمه راه میاندازند که خوب است بگوییم این کار از طرف سید مهدی هاشمی بوده است... ملاحظه کنید بیتقوایی تا چه حد (همان: ۳۳۹)؟
آیتالله منتظری دربارۀ پشیمان شدن حاج احمدآقا خمینی نسبت به مسائل گذشته بهخصوص نوشتن رنجنامه و برخوردهایی که با او شده بود، متذکّر شده است که من از افرادی که به اینجا میآمدند میشنیدم که فلانی از مسائل گذشته ابراز تأسف میکند، ولی اینکه ایشان مستقیماً به من پیغام داده باشند کسی چنین پیغامی برای من نیاورد (همان: ۳۹۴).
این مرجع تقلید شیعیان در قسمتی دیگر از این کتاب خود، خطاب به آیتالله روحالله خمینی مینویسد:
من وقتی که در زندان بودم منافقین را خوب شناختم و دریافتم چه از نظر ایدئولوژی و چه از نظر اخلاق افراد فاسد ریاستطلبی هستند و یکجو وجدان و عاطفه ندارند، و لذا نه در زندان و نه پس از آزادی به آنان اعتنا نمیکردم... یک روز من عرض کردم متأسفانه در منزل حضرتعالی از آنان حمایت میشود، فرمودید بهوسیله کی؟ گفتم آقای احمدآقا... حالا بهعقیدۀ بیت حضرتعالی من شدهام سادهاندیش و طرفدار منافقین، و خط باطل روی من کار میکند؛ برای اینکه از داخل زندانها و رفتار با آنان اطلاع دارم و میبینم جنایت میشده و شورای عالی قضایی یا نمیداند و یا جرأت اقدام ندارد (همان: ۵۱۱).
آیا میدانید در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است؟! آیا میدانید عدۀ زیادی زیر شکنجه بازجوها مردند؟ آیا میدانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانیهای دختر جوان بعداً ناچار شدند حدود بیستوپنج نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟! آیا میدانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان را بهزور تصرف کردند؟ آیا میدانید هنگام بازجویی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟ آیا میدانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجههای بیرویه کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شدهاند و کسی به داد آنان نمیرسد (همان: ۵۱۱)؟
البته ناگفته نماند که منتظری تقریباً در اواسط دهۀ شصت بود که تا حدودی از عقاید ابتدایی خود فاصله گرفت و در ادامه از مخالفان سیاستهای جمهوری اسلامی ایران شد. حال آنکه او در سال ۱۳۵۸ در سمت رئیس مجلس خبرگان از طرفداران سرسخت ولایت فقیه بود و از مهمترین افرادی بهشمار میرفت که سبب تصویب این اصل در قانون اساسی گردید. او در جلسۀ پنجمِ مجلس خبرگان گفته است:
ما آن قانون اساسی را که در آن مسألۀ ولایت فقیه و مسألۀ اینکه تمام قوانین بر اساس کتاب و سنّت نباشد، اصلاً اینجا تصویب نخواهیم کرد. بلکه ما یک قانون اساسی تصویب خواهیم کرد که ملاک آن مسألۀ ولایت فقیه باشد و همچنین اساس حکومت و ولایت، به دست فقیه مجتهد عادل اعلم اتقی باشد... اگر هم بر فرض کسی بگوید چنین قانون اساسی آخوندی است، بله ما آخوندیم، آخوندی باشد، ولی ما میخواهیم صددرصد اسلامی و بر اساس ولایت فقیه باشد (مشروح مذاکرات مجلس، ۱۳۶۴: ۱/ ۱۰۷).
شیخ حسینعلی منتظری در جلسۀ چهلویکم همان مجلس هم دربارۀ ریاستجمهوری و اعطای حقّ فرماندهی کل قوا به رئیسجمهور متذکّر شده است:
جناب آقای مکارم فرمودند که ما رئیسجمهور را یک نفر فقیه معیّن کنیم، ولی ما وقتی میخواستیم شرایط رئیسجمهور را معیّن کنیم عدهای گفتند شرایط او غیر از ایرانیالاصل بودن و مسلمان بودن چیز دیگری نباشد و ما جرأت نکردیم بگوئیم رئیسجمهور باید فقیه باشد... متأسفانه شما در شرایط رئیسجمهور شرط فقاهت را نگذاشتهاید و حتی نگفتهاید که لااقل یک نفر فقیه او را تأیید کند آنوقت ما بیائیم قدرت قوای سهگانه مملکت را به دست یک آدم الدنگ بدهیم که از قدرتش سوءاستفاده کند. خری را ببریم بالای بام که دیگر نتوانیم آن را پائین بیاوریم (همان: ۲/ ۱۱۱۸-۱۱۱۹).
منابع:
_ منتظری، حسینعلی، ۱۳۷۹، خاطرات آیتالله حسینعلی منتظری، بیجا، اتحاد ناشرین ایرانی در اروپا: باران و خاوران و نیما.
_ صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهائی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۶۴، تهران، ادارۀ کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی.
یکی از کانال های مناسب برای مطالعه تحولات سیاسی و اجتماعی در هر جامعه (به خصوص برای نسل های بعدی) مطالعه خاطرات نگاشته شده توسط فعالین ان دوره است. متاسفانه کمبود این نوع اثار مربوط به چهل سال اخیر در ایران به شدت احساس می شود. در این میان می توان تنها به خاطرات هاشمی رفسنجانی، خلخالی، یزدی، و اقای منتظری اشاره کرد در این میان کناب خاطرات اقای منتظری با توجه به نقش ویژه ایشان در تحولات انقلاب و پس از ان از اهمیت ویژه ای برخوردار است. توضیحات ایشان در مورد ماجرای مهدی هاشمی، صادق قطب زاده، اعدام های سال ۶۷، جنگ تحمیلی، ماجرای عزل ایشان و نامه منسوب به اقای خمینی همه خواندنی و تامل برانگیز هستند. به تمام دوستان علاقه مند به تاریخ معاصر کشور خواندن این کتاب را به شدت توصیه می کنم.
Memoirs of Ayatollah Montazari, an important political figure in Iran's Islamic revolution, who later became himself a victim of the established system. This book reveals a lot about this revolution's history.
برای اینکه از یک کتاب خاطرات لذت ببرین و ازون استفاده کنید لازم نیستش که حتما با نویسنده هم عقیده و هم نظر باشین. همچین کتابی کمک می کنه که زوایای جدیدی از جامعه و تاریخ رو باهاش ببینید. مخصوصا وقتی که خاطرات از زبان انسان نسبتا صادقی چون آقای منتظری باشه. یه جور صداقت گفتار در کلام آقای منتظری مشهوده که خیلی وقتها خاطراتش رو بامزه می کرد.
چیزای جدیدی که یاد گرفتم و واسم جالب بود:
-مشکلات مالی طلبه ها در زمان شاه ظاهرا بسیار جدی بوده مثلا اینکه شهریه ها کم بوده یا چند ماه شهریه نمی گرفتن. شاید یکی از انگیزه های روحانیت در انقلاب از این مسائل هم بوده. و همین هم باعث می شده که روحانیون حوزه بسیار به وضعیت دین در جامعه حساس باشند (چون وجوهات از سمت مردم و جامعه می اومده). مثلا مشخصه که بسیار به نظر مردم راجع به روحانیت در اون دوره اهمیت می دادن.
-واسم جالب بود که چقدر اختلافات و کل کل های درون حوزه ای وجود داشته مثلا بین طلبه هایی که شاگرد مراجع متفاوت بودند. یا شایعاتی که می شده و باعث اختلاف علما می شده.
-چقدر اسلامگرایی سیاسی به معنای واقعی قبل از انقلاب وجود داشته حتی در ذهن کسی مثل آقای منتظری (که مشرب ملایمی داشته) مدام صحبت از دنیای اسلام و دشمنان اسلام و اینجور چیزها می شه. یا جالبه که ایشون چه دشمنی بارزی با حزب توده داشتن از این جهت که "ضد خدا و مذهب" بوده. این که کمونیستها رو هم در زندان نجس می دونستن واقعا تاسف آوره. واقعا جای تاسفه که یک دستگاه فقهی سنتی می تونه همچین افکار غیرانسانی رو حتی در یک انسان خوشقلبی مثل آقای منتظری ایجاد کنه.
-این هم واسم جالب بود که حتی روحانی مرجع معتدلی مثل آقای بروجردی چقدر بهایی ستیز بوده، و این نادیده گرفتن آزادی ادیان چقدر در افکار سنتی بارز بوده. چیزی که متاسفانه حتی به شدت بیشتر در حکومت کنونی هم ادامه داره.
-بی نظمی و خرتوخری اوضاع بعد از انقلاب و احکام قضایی اعدامهای فله ای هم کاملا مشخصه. البته این قسمت تلخ کتاب بود و واقعا وحشتناکه خوندن راجبشون. و جالبه که آقای منتظری بدون رودربایستی و پنهانکاری این مسائل رو نقل می کنه. در ضمن انسان متوجه میشه که چه رقابت شدیدی در میان آدامای اطراف آقای خمینی وجود داشته. آقای منتظری از این لحاظ قابل احترامه که سعی داشته همیشه وقایع رو بدون توجه به مصلحت و با صداقت مطرح کنه (هر چند که به قول خودش دیگران او را "ساده" می انگاشتند). هر چند که هرگز باور به اسلام سیاسی یا یهودی ستیزی ایشون رو نمی تونم تایید کنم (مثلا مشخصا مسلمانان را بر نامسلمانان برتر می داند. همونجور که به نظر می رسه دلش واسه اعدام مجاهدین بیشتر از مارکسیستها می سوخته چون اولی مسلمان بودن یا اینکه اعتقادش این بود که باید به فلسطینی ها کمک تسلیحاتی کرد).
-مورد جالب دیگه از شفافیت منتظری، نحوه بیانش در خاطرات جنگ ایران و عراق هستش. خیلی واضح اشتباهات مسئولین درباره جنگ با عراقرو مطرح می کنه و البته همین باعث شد که این قسمت از کتاب هم بسیار تاثرانگیز باشه. انسان افسوس میخوره چرا تصمیما تی گرفته شده که این جنگ اینقدر طولانی بشه و منجر به نابودی منابع بسیار و کشته شدن بسیاری از سربازان ایرانی و عراقی بشه. بخش مربوط به اعدامهای زندانیان سال ۶۷ هم بسیار تلخ بود. شاید بزرگترین جنایتی که در خاک ایران معاصر رخ داده. خدا رحمت کنه آقای منتظری رو که شجاعانه اقدام به افشای ابعادی از این جنایت وحشتناک کرد.
-در عین حال این رو هم باید بگم که بسیار تعجب کردم وقتی که در انتهای خاطرات دیدم ، ایشون که خودش یکی از تئوری گذاران نظریه ولایت فقیه بوده، اصلا اقرار نمی کنه که این تئوری اشکالات اساسی داشته (با اینکه شاید خودش یکی از بزرگترین قربانیان این سیستم بوده.) از حرفهاشون بر می آمد که هنوز اعتقاد داشتند که مشکل اصلی بیشتر به دیکتاتورمنشی افراد و فساد و باندبازی مسئولین برمی گرده. به هر حال این هم شاید یکی از مشکلات ما ایرانی هاست که به راحتی به اشتباهاتمون اذعان نمی کنیم.
کتاب خوبیست ولی پرحجم هست و خوندش حوصله میخواد قسمت اسناد پیوست خیلی از لحاظ تاریخی مهمه مثلا مکاتبات بین خمینی و منتظری.انگار صداقت در نوشته ها هست ولی باز هم نخواسته از در مخالفت با خمینی دربیاد ولی نتونسته هم نفرتشو مخفی کنه و غیر مستقیم بیان کرده و ادعایی دیگرش که جالبه راجع به اتفاقات بعد انفلاب هست که خواسته بگه من در فم مشغول طلبگی م بودم و ماهی یکبار هم خمینی رو نمیدیدم و از تصمیمات و اعمال راس نظام بی خبر بودم جز در مواردی برای بازرسی و گزارشات مردمی و شکایات مسئولان عاصی شده که اینها هم برای این بوده که کتاب در دوران حیات ایشون و زمانی که زیر نظر دستگاهها امنیتی بودن پخش شده ه خواسته یجور قبل مرگش از اتقاقات دهه شصت اعلام برائت کنه
کتاب خاطرات آیت الله العظمی منتظری به دلیل تقدم ایشان در مبارزه و همچنین جایگاه بسیار رفیع ایشان در حوزه و اجتماع از منابع مهم تاریخ معاصر است . روحیه خاص راوی و سادگی و بی تکلف بودن روایت ها بسیار شیرین است .
نسخه ديجيتال آن را خواندم. با نسخه اوليه آن تفاوت داشت. ظاهرا با پرسشهاى عماد الدين باقى از انسجام بهتري برخوردار شده است. خداوند ايشان را رحمت كند. بخش پيش از انقلاب آن خواندنيتر مينمود.