Jump to ratings and reviews
Rate this book

روز هزار ساعت دارد

Rate this book

176 pages, Paperback

First published January 1, 2008

2 people are currently reading
17 people want to read

About the author

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
0 (0%)
4 stars
5 (31%)
3 stars
7 (43%)
2 stars
3 (18%)
1 star
1 (6%)
Displaying 1 - 7 of 7 reviews
Profile Image for HAMiD.
518 reviews
September 1, 2018
زبان سحرآمیز حیدری در داستانش ستودنی ست اما حیف که نمی تواند داستانش را با چفت و بست بهتری پیش ببرد و حتا به گمانم می توانست بیشتر بنویسد و ناگهانی نخواهد داستان را به سرانجامی برساند حتمن، دغدغه اش انگار فقط زبان باشد. بخش نخست کتاب بی بدیل و تمام است و زبانی که دارد بی اندازه دلنشین است و در خدمت داستان. در ادامه اما از میانه ی داستان پراکنده گویی و گویی سردرگمی در کار نویسنده هست و پایان بندی هم به سبب شتابی که کرده است آنگونه که باید از آب در نمی آید. فارغ از اینها اما داستان، داستان بسیار خوبی ست و برای خودش شتاسنامه دار و در عین بی ادعایی بسیار مدعی. از خواندش در یک بخش هایی عجیب کیف کردم و این را هم بگویم که تصویرسازی هایش ی اندازه ملموس و واقعی و در لحظه بود و به شدت با زبان داستان عجین. باری داستانی بود خواندنی. بسیار خواندنی. با همه ی ایرادهایی که از نظر خودم گفتم اما داستانی گیرا بود
1396*11*09
Profile Image for Elia.
92 reviews5 followers
February 24, 2025
خیلی کتاب عجیبی بود، به‌شددت!
راستش، الان هم می‌دونم چی خوندم، هم اصلا نمی‌دونم چی خوندم:)
این کتاب انگار هم توش اسطوره داشت، هم شبیه متون کهن بود، هم انگار نبود، هم...
اصلا:)...
همش دنبال این بودم که یسری مسائلو به هم ربط بدم و به مفاهیم و یسری نشانه‌ها تو کتاب برسم، اما...
Profile Image for Roozbeh Estifaee.
95 reviews96 followers
June 1, 2012
ناراحتم که به این کتاب سه از پنج می‌دهم. حیف. کاش این طور نشده بود. کاش با خیال راحت می‌توانستم چهارمین ستاره را انتخاب کنم. اما دست کم، این هست که سه ستاره‌اش را مطمئن می‌دهم و امتیاز دادنم به «روز هزار ساعت دارد» از زمین تا آسمان با امتیازهایی که به دیگر کتاب‌های ایرانی داده‌ام فرق دارد. با وجود دو ستاره‌ای که به کتاب نداده‌ام، هنوز دوست دارم آن را به دیگرانی که داستان امروز ایران را دنبال می‌کنند توصیه کنم و پشت سرش بگویم «هم‌چین چیزهایی هم توی ایران منتشر می‌شوند».
بدون شک، بارزترین و زیباترین ویژگی کتاب زبان مسحور کننده و سخته آن است؛ چیزی که البته بعید است فارسی خالص، مربوط به هر دوره‌ای از این زبان، باشد. بیشتر بهش می‌آید (و البته نویسنده هم گاهی نیاز به توضیح می‌بیند) که ترکیبی از فارسی‌ای تمیز و کار رفته باشد با زبان، یا دست کم گویشی، از منطقه‌ای جنگلی و لابد در شمال ایران. شاهدش هم این که یکی از مکان‌های اصلی داستان روستایی است هم‌نام با فامیل نویسنده: «مُلک‌میان»، جایی در شرق استان گیلان. با اطمینان می‌توانم ادعا کنم که زبان ملک‌میان ازابوتراب خسروی در کتابی مثل اسفار کاتبان، که اتفاقا قرابت موضوعی هم با این کتاب دارد، قوی‌تر و اصیل‌تر است، به این معنا که حس تصنعی که زبان خسروی دارد را القا نمی‌کند. اعتماد به نفس و اطمینانی که از قلم ملک‌میان توی متنش دویده خواننده را دلگرم می‌کند که مشغول خواندن یک متن بی‌ادا و اطوار و البته ظریف است.
اما داستان. کتاب سه بخش دارد: «اوکار»، «سراندیب» و «دساتیر»، و حجم هر بخشی تقریبا نصف بخش قبلیش است. «اوکار» واقعا خوب است. توصیفات درخشانی از زندگی غریب آدم‌هایی در ناکجای دنیا، که از همه بیگانه افتاده‌اند و طبیعتی عظیم و عجیب دوره‌اشان کرده. فصلی که در آن مادر و پدر راوی گاوها را از رودخانه رد می‌کنند واقعا عالی است. از آن تصاویر داستانی است که توی ذهن می‌چسبند و به هیچ زور و نازوری از آن کنده نمی‌شوند. اما حیف که داستان هر چه پیش‌تر می‌رود، بیشتر به بی‌راه کشیده می‌شود. ماجرای گیرایی که از فضایی تحت تسلط نویسنده آغاز شده و پرجزئیات و زنده پیش آمده، ناگهان به وادی رابطه نویسنده و متن کشیده می‌شود و درگیر واکنش متقابل متن و دنیای خارج و خلاصه، کم کم به صحرای کربلا می‌زند. در این راه، دیگر بازگشت‌های نویسنده به دنیای پیشینش و تصویر و تصور فضای عینی داستان، که البته دیگر زیاده لخت و عور و خودنابسنده شده، هم کمکی به به روال انداختن آن نمی‌کند و روند نامیمون سرگرفته به پایانی پا در هوا و معلق منجر می‌شود. نتیجه این که پس از تمام شدن کتاب، یادآوری‌های حافظه‌تان را نمی‌توانید با منطق به هم متصل کنید و می‌مانید که آن همه لحظات و تصاویر زیبا و گاه فوق‌العاده چه شدند و گرچه هر کدام به تنهایی واقعا خوب بودند، کنار هم قرار گرفتن‌شان چه به چشم عبث و بی‌دلیل می‌نماید.
اما هنوز، با وجود همه این‌ها، «روز هزار ساعت دارد» لیاقتی بسیار بسیار بیش‌تر از آن‌چه صاحبش شده دارد. هیچ شکی ندارم که از بیشتر کتاب‌هایی که در این سال‌ها در ایران چاپ شده‌اند بهتر است. وقتی به جایزه‌های ادبی بی‌معنای این روزگار فکر می‌کنید وضع بدتر می‌شود. اکثر جایزه‌های این روزها هیچ هیجانی برنمی‌انگیزند و هیچ سمتی را دنبال نمی‌کنند. برگزیده‌هایشان هیچ ویژگی‌ای ندارند و از همان روز انتخاب هم فراموش شده و بی‌پیشنهادند. حداقل خصلتی که «روز هزار ساعت دارد» دارد این است که پیشنهاد می‌دهد. کتابی است که برگزیدنش، توصیه کردنش به دیگران، معنادار است. کتابی است که می‌شود در تایید یا حتی ردش، حرف زد و بحث‌هایی به راه انداخت که شاید به دردی بخورند. کتابی است که حضورش در تاریخچه داستان‌نویسی این مملکت نقطه گنگی هم‌رنگ با زمینه این تصویر بد شکل نیست. حیف که نخوانده‌اندش.
Profile Image for Dorsa Ehya.
139 reviews22 followers
July 29, 2025
کتاب ۳ بخش اصلی داره و من در بخش اول خیلی گیج بودم اما با وجود اینکه خط داستان و توالی اتفاقات رو متوجه نمی‌شدم، از جادوی زبان و ادبیات کتاب خوشحال بودم. در دو بخش بعدی تازه ماجرای کتاب بیش‌تر برایم قابل فهم شد، در نهایت داستان کاملا آن‌طور که باید مواردی که می‌خواست رو به ما نشون می‌داد؛ زندگی روستایی، درگیری با خرافات، فقر، خانواده در مفهوم قوم و قبیله‌ای و بازی‌های طبیعت با زندگی مردم ساکن جنگل. گویش محلی و آهنگین بودن نثر کتاب در ترکیب با زبان فارسی هم خیلی به فضاسازی و دلنشین شدن کتاب کمک کرده بود.
Profile Image for Behzad.
652 reviews121 followers
November 28, 2016
آیا رمان عرصه ای ست برای زبان ورزی؟ تا بدانجا که حوصلۀ آدم از خواندن سر برود؟
آیا تن ندادن به آنچه فضای تکراری رمان امروز - کافی شاپ و شهر و آپارتمان و غیره - می نامند به معنای سقوط در دام کهن گرایی و روستابازی است؟
آیا ته دیگ شجره نامۀ یک خانواده را و سرنوشت برادران و خواهران و والدین را خیلی ها از جمله فاکنر و عباس معروفی به اندازۀ کافی در نیاورده اند؟
آیا برای خواندن متنی با حال و حوای کهن، لزومی دارد که این کتاب را بخوانیم یا می توانیم بهترهایش را در بیهقی و عجایب نامه ها و تذکره ها و تواریخ پیدا کنیم؟
از این رمان خوشم نیامد به دلایل بالا و همچین به این دلیل که سر و ته ماجراهای متنوع و گاه جالب و کمتر شنیده شده ی آدمهای دور افتاده را سعی کرده بود در حدود صد و پنجاه صفحه هم بیاورد؛ که فکر میکنم آفت رمان فارسی هم الان این است، یعنی عجله نویسنده برای به بازار دادن کتابش، و به اندازه ی کافی ننوشتن، و از انواع روش های نوشتن، فقط اختصار دست و پاگیر ایماژیستی را بلد بودن و روی رمان پیاده کردن.
Profile Image for Mina khamoushi.
190 reviews205 followers
April 14, 2013
رمان روز هزار ساعت دارد که هم چون شعری بلند به زبان آهنگین نوشته شده است، میکوشد با خلق فضایی ویژه و انتزاعی این ناهمگونی را به نمایش بگذارد. (از پشت جلد کتاب)
به خاطر سنگین بودن متنش، اگه دایره لغات وسیعی ندارین توصیه میشه حتما موقع خوندنش یه فرهنگ لغت دم دست باشه.
روز هزار ساعت دارد در نوع خودش منحصر به فرد بود برام. موقع خوندنش یه روستای دورافتاده رو تصور کردم که تبدیل شده بود به آرمانشهر.
این تیکه شم خیلی دوست داشتم:
رعنا میگویم بهتر نیست در بسته باشد؟
چرا بسته باشد؟
آخر ممکن است یکی داخل شود.
گیرم که بشود.
آن وقت مارا در این حال میبیند.
گیرم که ببیند.
میدانم. رسم آژگلوم را میدانم... اما راست راستی از نظر خود تو هم اشکالی ندارد؟
نه از نظر من و نه از نظر هیچکس اشکالی ندارد. از نظر شما اشکالی دارد؟
خب آخر من...
عادت میکنید. من یقین دارم شما هم عادت میکنید. نم نمک اینجا آموخته میشوید که هرگز چیزی را دزدانه مزه مزه نکنید.
Profile Image for Haniyh Mir.
236 reviews3 followers
April 11, 2025
کتاب یک مرز بین واقعیت و توهمه:) چیزای جالبی برای گفتن درموردش دارم:)
پی‌نوشت: دوستش نداشتم.
Displaying 1 - 7 of 7 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.