جاودانگان با ترکیب تاریخ و تخیل در ی فضای گوتیک که مثلا در بین آثار ایرانی کم سابقه س پس حتمااااا هیجان انگیز از آب در میاد، درندگی و جاه طلبی آدم ها رو در طول قرن های متمادی برای رسیدن به خواسته هاشون و میل به جاودانگی و دست به دست شدن قدرت و تغییر سلسله ها به تصویر کشیده، اما حاصل این تفکر و تلاش که خیلی هم سرسری آخرش جمع بندی و بسته شده، ناامید کننده س...🫠
اوایل تابستان لایوی دیدم از جناب جولایی که گفتند امسال کتاب جدیدی منتشر میکنند،اسمشم گفتند که خاطرم نیست.کتاب منتشر نشد و به جاش جاودانگان که قبلا توسط انتشارات جویا منتشر شده بود،این بار توسط نشر چشمه به چاپ رسید. جاودانگان داستانی است ترسناک و معمایی و فانتری که در یک سوم پایانی آن جناب جولایی اون رو با تاریخ که تم اصلی داستانهای ایشونه پیوند میزنه.این بار انتهای دوره صفویه زمان قصه ایست که آقای جولایی برای روایت انتخاب کرده.ماموری برای رسیدگی به شکایات افرادی به قصبه ای بی نام و نشون وارد میشه.علاوه بر این قصبه،شخصیتهای این کتاب هم کلا نامی ندارند.در اونجا با راهنمایی شخصی وارد یک قصری میشه و اتفاقات اصلی داستان در اون قصر میفته که یک سوم پایانی اون که معما رمزگشایی میشه جایی است که ایشون سری به سلسله صفویه و حمله افغان ها میزنه و از این قسمت تاریخ برای پیشبرد داستان خودش استفاده میکنه. راستش دو سوم ابتدایی کتاب رو که خوندم برام جالب بود که اینبار خبری از تاریخ در داستان نیست اما یک سوم انتهایی بهم ثابت کرد که باید تا انتهای داستان صبر داشته باشم :) جاودانگان برای من جزو آثار قوی جناب جولایی نبود و به خاطر علاقهام به ایشان این کتاب رو خوندم قرن جدید شمسی برای جولایی عزیز به نظر من در سراشیبی بوده و امید که یک اثر قوی منتشر بشه.
در انتها برخی جملات کتاب که دوست داشتم رو مینویسم:
شاید مرگ یعنی در رویا بیدار بودن و در بیداری رویا دیدن. ----------------------------------- ملاحظه کنید آقا.وجود بشر سراسر خطاست.عجیب است که این موجود ضعیف و پر نقص در این عالم چه پرمدعاست. ------------------------------------- هیبت واقعه به قدری بود که شعورم ترس را ادراک نمیکرد. ------------------------------------- هیچ موجودی نمیتواند به اندازه آدمیزاد خطرناک باشد. ------------------------------------ و میدانی چه چیز پنهان شده در شب،جز تاریکی؟ -------------------------------
از سری دلایلی که این کتاب و خریدم و :شروع کردم به خوندنش اون قسمتی بود که توی خلاصه پشت کتاب نوشته بود «جاودانگان رمانی ژانری است و فضایی گوتیک دارد.» اصلا اینکه نویسنده ایرانی به این ژانر ورود کرده و اون جزییات زیبایی که .توی داستان بود رو توصیف کرده واقعا برام لذتبخش بود . ،شما هیچ وقت توی کتابهای خارجی با این سبک بعد از یه پیروزی از دست جاودانگان!! نمیتونین ببینین که شخصیت داستان .میاد بیرون از تاریکی و دلش چایی میخواد :دی .ولی اینجا از این خبرها هست و خیلی زیاد هم هست اصلا همین که تاریخ گذشته رو اینچنین رمزآلود ترکیب کردن و نوشتن داستانی با این ژانر توی سبک ایرانی خیلی ایده نویی بود به نظرم (حداقل برای من) و .خیلی زیاد بهم چسبید . .پیشنهاد میشه
به واقع اثر ضعیفی بود. البته من تجربهی زیادی در خواندن داستانهایی از این دست (داستان مثلاً ترسناک و جن و پری و خونآشام... ) بهخصوص ورژن ایرانیش ندارم؛ اما حدس میزدم که نباید اوضاع ادبیات ما در این ژانرها چندان خوب باشه. دومین تجربهم از خوندن آثار جولایی بود و همچنان ترجیح میدم جولایی رو با اثر شکوفههای عناب به یاد بیارم.
دومین کتابی بود که از جولایی می خواندم، حقیقتا داستان نویس فوق العاده ای است. به معنای واقعی قصه می نویسد و مطابق با آن هم شخصیت پردازی ها و ساختار درست و حسابی خلق می کنند اما در مورد این کتاب سایه ی پر رنگ دراکولای برام استوکر دیده می شد(حداقل برای من) که باز هم برای من پنجاه صفحه ی اول کتاب را در حد یک داستان معمولی نگه داشت.از انتخاب هیولایی به اسم خون آشام مطابق با خصوصیات خون آشام های غربی گرفته تا فضاسازی قصر بر بالای کوه و ابادی نیمه متروک در دامنه و خیلی نکات دیگر. البته حق نویسنده است که به میل خودش شخصیت ها و فضاهارا انتخاب کند و درباره ی انها بنویسد ولی من هم به عنوان مخاطب به نظرم می رسید که به اندازه ی کافی در داستان های محلی عامیانه هیولاهای عجیب و غریبی برای انتخاب کردن و داستان نوشتن درباره ی انها وجود دارد که نیازی نباشد از بقیه قرض کنیم، در واقع به خاص تر شدن فضای داستان کمک می کرد. ادامه ی داستان هم با سرعت عجیبی جمع شد و به پایان رسید.
مثل سایر اثار جولایی ، این کتاب هم خیلی خواننده رو درگیر میکنه و قصه به شدت پر کششه و یه جورایی روند عجیب و غریب داستان این کتاب ، غیر قابل حدس زدن میکنه پایانش رو یه جورایی من رو یاد داستان ریگ جن انداخت ( از کتاب پاییز ۳۲ ) کسایی که خوندن اون داستان رو متوجه منظورم میشن قطعا که اون داستان چه حال و هوایی داشت . این کتاب هم بسیار نزدیکه حال و هواش به اون داستان
واقعا دوستش داشتم. برام عجیب بود که دین کتاب کوتاه فانتزی رو یک ایرانی نوشته، با استفاده از تاریخ دوران و فرهنگ ایرانی ! سطح خیلی بالایی داشت هم متن و دستوری و هم داستانی حتی جا داره ادامه ای براش نوشته بشه پ.ن: هیچکدوم از شخصیت ها اسم نداشتن! من اصلا منوجه نشده بودم! اصلا نیازش حس نمیشد!
This entire review has been hidden because of spoilers.
رضا جولایی یکی از نویسندگان محبوب منه. شاید چون علاقهی زیادی به مباحث تاریخی دارم. قلم بسیار خوب و قویای هم داره. این کتاب درواقع به افتباس از رمان «دراکولا» ست. پس داستان مشخصه که چیه. ترکیب این فضا با عناصر ایرانی و تاریخ ما جذاب بود. اما این شایپ ضعیفترین رمان جولایی میون اثارش به حساب میاپ. این رو در نظر بگیرید که جولایی کتاب رو سال ۷۶ نوشته. به چشم یه مشق نوشتن بهش نگاه میکنم چون باقی اثار این نویسنده حقیقتا یه سروگردن بالاترن.
" هیچ قانونی محترم نبود مگر آنکه در جهت منافع او باشد. " به نظرم این جمله از این کتاب و داستان، می تونه به روح کلی داستان اشاره کنه! قانون برای آدمی باید و نباید مشخص می کنه و انسان اگر پایبند این بایدها و نبایدها نباشه، سر از بیراهه و طمعی در می آورد که انتها ندارد. اولین کتابی بود که از آقای جولایی می خوندم و سبک نوشتن ایشون ک روان بودن قلمشون باعث شد علاقه مند بشم تا به سراغ مابقی آثار ایشون هم برم.
من این کتاب رو با انتشارات چشمه خوندم. در کنار چند موردی اشتباه تایپی که در کتاب وجود داشت متاسفانه صفحات ۱۱۵ و ۱۱۶ در کتاب وجود نداشت که این حاصل بی دقتی در زمینه چاپ هست. عزیزانی که قصد خرید کتاب رو از این انتشارات دارند لطفا به این مورد دقت کنند تا خدایی نکرده این اتفاق براشون نیفته.
«رضا جولایی» حقیقتا داستاننویس بزرگی است. «جاودانگان» دومین اثری است که پس از «سوءقصد به ذات همایونی» از ایشان خواندهام و همین برای من کافی است که چنین نتیجهای بگیرم. قلم او بسیار شیوا، شخصیتپردازیهایش مناسب و داستانهایش بسیار گیراست.
ترسناک -گوتیک این دومین کتاب ترسناک ایرانیه که میخونم یه مامور عدلیه میره یه قصبهی عجیب، اونجا هیچکس نیست، همه چی مرموز و یخزدهست. بعدش با یه خانوادهی عجیب تو یه قصر آشنا میشه که انگار خودشونم اسیر یه نفرینن. واسه اینکه عمر جاودانه داشته باشن، خودشونو فروختن. به کی؟ به شیطان البته! و بله، گرگ و خفاش و قصر تاریک هم هست.
همیشه قلم آقای جولایی مجذوبم میکنه و منو میبره داخل داستان . اینبار کاملا سوپرایزم کرد با موضوع جدیدش..خیلی عالی بود کتاب…علی رغم اینکه این حوزه بسیار تازه و جوانه در بین نویسندگان ما ولی به نظرم از پسش خیلی خوب بر اومده بود و کاملا میشد دلهره رو توی سطر سطرش حس کرد.
موضوع متناسب با سبک نوشتار نبود. با اینکه قرار بود هیجانانگیز باشه، جزئیات بیش از حد خیلی اوقات خسته کننده میشد. ارتباط گرفتن با شخصیتها هم سخت بود. نقطهی قوت کتاب از نظر من زمانی بود که داستان جاودانگان از زبان دختر تعریف شد. مهمترین دلیلی که باعت شد کتاب رو بخونم، ژانرش بود که توی ادبیات ایران هنوز هم زیاد بهش توجه نمیشه. در مقایسه با کتابهای ژانر خودش در ایران ضعیف نبود اما در مقایسه با کتابهای جهانی خیلی ضعیف جلوه میکرد.
اگر «دراکولا» و «بچهی رزماری» و اینگونه آثار گوتیک را در ایران مینوشتند لابد در آنها گردنآویز دعا و مناجات و ابلیس و «جن و بسمالله» هم میبود دیگر! و خب لابد منم مخاطبشان نبودم! دلیل خواندن: طرفدار آقای جولایی بودن! در ژانر وحشت (و نه گوتیک) «برف و سمفونی ابری» برایم جالبتر بود.
کانسپت جالب با قصه ای ضعیف و باورناپذیر. اولین کتابی از رضا جولایی بود که خوندم و باید بگم داستانش رو نمی تونستم باور کنم و در نتیجه تاثیرگذاری زیادی نداشت. فضا سازی داستان خیلی جالب بود ولی خام بود. ایده قصه که در مورد جاودانگی و نامیرایی بود خیلی ایده جذابی بود ولی داستانی که براش نوشته شده بود بیشتر فانتزی بود تا ترسناک برای همین نتونستم ارتباط برقرار کنم. در طول داستان خیلی جاها یاد فیلم twilight میفتادم و. جدا از اینا سبک داستان نویسی هم دوست نداشتم. در طول داستان کلی معما مطرح شد که همه به یکباره توسط یک نفر توضیح داده شد و دونه دونه معماها حل شد که خب ناامید کننده بود. بهتر بود حل معماها نشون داده بشه تا اینکه گفته بشه. در کل چیزی که توش دوست داشتم این بود که ایده جاودانگی رو نشون داد که چیز جذابی هم نیست. ایده ای که بشر خیلی دوست داره بهش برسه..... در ضمن من تمام کتابهای ایشونو خوندم و باید بگم عاشق کارهاشون هستم و نویسنده محبوبم هستند.
This entire review has been hidden because of spoilers.
جاودانگی برایم کابوسیست جانکاه؛ چون نیشهای سوزان بر خرخرهام. مرا روحیست بس واقعی و هرگز نخواهم توانست شعر و ادبیاتم را به نامیرایی بفروشم. ترس از مرگ، مرا به اندیشهای ژرف میکشاند،اندیشهای که از عاشق نشدن میترساندم و با لمسهای خود تهدیدم میکند. شعر و تاریخ را وا مینهم و در حالی که از تپههای برفی پایین میآیم به یاد میآورم؛ که اندکی لغزش در منطق کافیست تا باور کنیم آنچه در رویا میبینیم، خیال است، و آنچه در بیداری میبینیم، حقیقت. شاید مرگ، بیدار بودن در رویاست، و زندگی، رویایی در بیداری.
جاودانگان مثل اکثر که چه عرض کنم مثل تمام رمان و داستانهای کوتاه جولایی بستر تاریخی داره دوره قاجاریه یکی از موتیفهای آثار جولایی است.اما برخلاف آثار قبلی جولایی این کتاب برداشت آزادی بود از همان رمان کلاسیک دراکولا با همان المانهای آشنا،یک مسافر غریب،یک محل خلوت،شب،ورود به قصری رازآلود و آشنایی با خون آشامان ساکن در آن قصر.وجه تفاوت این اثر با اثر برام استوکر علاوه بر بومی سازی،ترکیب یک برهه تاریخی در انتهای دوران صفویه و تلاش برای امان ماندن از دست افاغنه وحشی،مراسم آئینی و...به هر حال جولایی آثاری مبتنی بر هنر نمایش می نویسه و ردپای فیلمهای سینمایی معروف در آثارش قابل ردگیریه ...جاودانگان به عنوان اثری سرگرم کننده قابل خوندنه .این کتاب هم در حد همون یک اثر صرفا" سرگرم کننده قابل خوندنه...ولی اصلا" در حد سوء قصد به ذات همایونی،جامه در خوناب و نسترنهای صورتی نیست