بهنود این بار عصر پهلوی را برای روایت خود برگزیده است .
داستان به اواخر حکومت رضا شاه(پهلوی اول )باز می گردد و در نهایت در پایان با سرعت و شتابی عجیب بدون گذر از بستر تاریخ به زمان حال (پایان قرن بیستم میلادی)می رسد .
Masoud Behnoud, (مسعود بهنود in Persian) a prominent Iranian journalist and writer, was born on July 27, 1947 in Tehran. He started his work as a journalist in 1964. During his long career he worked as an investigating journalist for different newspapers. He founded more than 20 newspapers and magazines, none of them are currently in publication.
Between 1971-79 he was the chief editor of the most influential and popular daily in Iran "Ayandegan". This newspaper was closed in 1979 on the orders of Ayatollah Khomeini and its editor and senior staff were all imprisoned. During 1972-79 he also worked as a producer, writer and speaker for the "National Iranian Radio and Television". In 1979 Massoud Behnoud became the chief editor of the weekly "Tehran-e Mosavvar", which was shut down by the Islamic government after 30 issues during the crackdown of all non-governmental and independent newspapers.
Between 1972 and 1979 Massoud Behnoud was one of the most important and active figures of the trade union of Iranian journalists.
این داستان هم مثل کتاب این سه زن و خانوم از دوره اواخر قاجار، اوایل پهلوی روایت می کنه. دوره ای که به نظر من از دوره های بسیار پر رمز و راز تاریخ معاصر ایرانه و به همین دلیل می تونه برای قصه و داستان نویسی بسیار جذاب باشه ولی متاسفانه از نظر کیقیت داستان اصلا قابل مقایسه با دو کتاب اشاره شده نبود، حتی می شه گفت بسیار کسل کننده بود قهرمانهای داستان از همون خونواده های داستاهای قبل بودن (پهلوی - قاجار - تیمورتاش) و موضوع یه جورایی یه رمان عاشقانه تاریخی بود. و البته تا حدود زیادی شبیه داستانهای فهیمه رحیمی با این تفاوت که کارکترهای داستان واقعی بودن. یک چیز دیگه که در کتابهای مسعود بهنود من رو اذیت می کنه اینه که نمی دونم تا چه حد اتفاقا واقعیت داره و تا چه حد محصول ذهن نویسنده است که البته به نظر بسیاری می تونه عامل جذاب شدن داستان بشه
بیگناه آن است که گناه را بشناسد و حتی تجربه اش هم کرده باشد، آن گاه اگر توانست از گناه، از لذت گناه دوست داشتنی و فریبنده دوری کند، میتوانیم گفت که بیگناه است. ورنه کسی که مجالی برای گناه نداشته و همینطور ظلم، مشق ننوشته است، غلط ندارد. هنوز امتحان خود نداده، باید منتظر ماند و دید.
تا قبل از خواندن فصل یکی مانده به آخر کتاب یعنی جایی که روایت اصلی کتاب تمام می شود، احساس چندان خوبی نسبت به کتاب نداشتم. ولی فصل *دفتری که عشق نوشت* که به ظاهرا عینا از روی دفترچه خاطرات مهرپور آورده شده است، بطور کل نظرم را راجع به کتاب زیر و رو کرد. انگار تمام کتاب همانند مقدمه ای بود تا این 20 صفحه کتاب نوشته شود و تاثیر خودش را بر روی شما بگذارد. من که با خواندن این قصل از تک تک کلمات و جملاتش لذت بردم و انگار این فصل پازل نیمه تمام کتاب را کامل کرد. همانند برگ آسی بود که در لحظه آخر بازی رو شده باشد. ممنون از آقای بهنود به خاطر خلق این لحظات زیبا برای من و همه خوانندگان دیگر این کتاب.
باید سبک بهنود را دوست داشت تا لذت داستانهای تاریخیای که مینویسد را زیر دندان مزه مزه کرد. کوزه بشکسته چیزی جدا از خانوم و امینه نیست.روایتی که شما در طول داستان کاملن میپذیرید و میتوان با جذابیت ایجاد شده به دنبال واقعیت تاریخی آن بگردید. تیمورتاش و خانودهاش بعد از خواندن این کتاب بسیار بسیار جذابتر شدند.
با اینکه کتاب مسعوده و پر از اطلاعات و نثر خوب ولی از نیمه به بعد کتاب برای من یه مقدار حوصله سر بر شد ولی همچنان بسیار دوست داشتنی و خوب بود و جزء کتاب های کوتاه بهنود هم محسوب میشه
«و این خود نه یک قصه که قصه های دیگری است .اسب بور(مهرپور)زودتر از همه رفت اما آلیس این سرنوشت را نپذیرفت .هرگز نپذیرفت که مهرپور به حادثه ای طبیعی با لختگی خون رفته است .....و این دیگر قصه نیست ،ماجرایی است که آلیس را با سرزمین سرورالسلطنه بسته نگاه داشت .و آن خود قصه ای دیگرست .تا اینجا قصه کوزه بشکسته بود که از شکستگی اش گل ها دمید ......قصه دیگر ،کتاب دیگر حکایت آلیس است با پرنس(محد رضا شاه) و همزاد(فردوست)که می پنداشت خرمی از او ستانده بودند.»
کوزه بشکسته در ادامه آثار قبلی بهنود یعنی امینه وخانوم نوشته شده و به این ترتیب آدم تصور می کند که تریلوژی بهنود دررمان نویسی اش با این کتاب احتمالا پایان خواهد گرفت .
بهنود در سه رمان آخرش یک زن را به عنوان شخصیت اصلی و محوری خود قرارداده است . در کتاب سه زن که بیشتر روایت تاریخی(البته از منظر بهنود)است نیز به سه زن در گذر تاریخ پرداخته است .
كتاب كوزه بشكسته نوشته مسعود بهنود كتابي كه مثل سه گانه ديگر مسعود بهنود يعني سه زن، امينه و خانوم در ژانر رمان تاريخي قرار ميگيرد، يعني هر چند وقايع مهم تاريخي، زمانها و شخصيتها واقعي و برگرفته از تاريخ بوده ولي جزئيات روايت خروجي ذهن نگارنده است. تفاوت رمان تاريخي مسعود بهنود اين است كه خواننده به طور دقيق نميفهمد كجاي داستان واقعي و كجاي آن ذهني و ساختگي است چراكه ممكن است با دسترسي نويسنده به اسناد تاريخي، افراد مطلع و حتي شاهدان عيني روايت شده باشد و چون براي اولين بار طرح شده و سند ارائه نميشود، خواننده بين واقعيت تاريخي و داستان ساختگي سردرگم ميشود. داستان اختصاص دارد به ٤ شخصيت تاريخي دوران پهلوي، ٣ مرد و يك زن. اولي محمدرضاشاه كه در بيشتر صفحات كتاب با عنوان پرنس از او ياد ميشود، دومي مهرپور تيمورتاش و به نوعي شخصيت اصلي داستان، سومي شخصيتي با عنوان همزاد كه مطابق شواهد همان ارتشبد حسين فردوست يار و همكلاسي شاه و چهارمي شخصيت مرموز و كمترشناخته شده در تاريخ با عنوان آليس كه بر اساس شواهدي نه چندان روشن كه بهنود تعمدا در كتاب قرار داده به احتمال زياد "ان لمبتون" مي باشد البته در اين خصوص نميتوان با قاطعيت نظر داد مسعود بهنود هرچند مورخ نيست اما خواننده ايراني نه چندان آشنا با تاريخ معاصر ايران مديون قلم و آثار اوست
بخشی از کتاب در این صفحه بماند به یادگار جهان در انتظارشان نبود که این جهان در انتظار هیچ کس نیستو بخت در انتظارشان نماند که عروس بخت برای هیچ کس پشت در نمی ماند قصه هیچ کس را چون دیگری نمی نویسد این قصه نویس دهر گلیم بخت هیچ کس چون دیگری بافته نیست از هرجا آمده باشند و به هرجایی بروند آدمیان، در میان راه، در این چل تکه فلکی گاه تاری می شوند و گاه پودی و از درهم شدنشان گاه چل تکه شکل دیگر می گیرد
روایت و صحنه سازی مسعود بهنود در این کتاب بی نظیر بود و من رو بشخصه بسیار مجذوب داستان و همچنان کنجکاو که بعدش چه اتفاقی میوفته. و در اخر بسیار احساساتی داستان رو تموم می کنه و همیشه ادم رو توی سوال میذاره که ایا این یک داستان و رمان هست یا روایت زندگی واقعی. بسیار لذت بردم. سپاسگذار از مسعود عزیز.
کتاب یک داستان عاشقانه ی ساده و گرم را روایت میکنه. لحن کتاب چنان گرم وصمیمی هست که به سادگی در دل خواننده نفوذ میکنه و خواننده رو مجذوب داستان کرده و تشنه ی ادامه ی داستان. تنها نقطه ی منفی کتاب شاید این باشه که نمیشه گفت این روایت کجای بین حقیقت و خیال نویسنده قرار داره والبته شاید هم نقطه قوت محسوب بشه چون یک رمز و سوال رو در ذهن خواننده ایجاد میکنه که جوابی براش پیدا نمیشه
با اینکه بنظر میرسه داستان از نظر تاریخی واقعی نباشه ولی قلم آقای بهنود خیلی روان و زیباست و داستان خیلی زیباست و در کل خواننده رو یکمی بیشتر با جو اون زمان آشنا میکنه . اگرچه من احساس کردم که یکمی جانب داری میکنه که طبیعیه و آزار دهنده نیست.
کتاب رو از بساط کتاب فروشی های روبه روی دانشگاه تهران خریدم. بهنود مثل همیشه روایتی را در دل تاریخ به تصویر می کشد و شما را به خوبی با خود همراه می کند. شخصیت ها واقعیند داستان نیز واقعی به نظر می رسد دلتان می خواهد باورش کنید شاید هم باور می کنید. به نظر من مسعود بهنود استاد به تمام معنای واقعی جلوه دادن داستان ها است.