Jump to ratings and reviews
Rate this book

خنده در برف

Rate this book
مجموعه شعر سال‌های ۱۳۸۶-۱۳۸۳

138 pages, Paperback

First published January 1, 2009

2 people are currently reading
97 people want to read

About the author

عباس صفاری

18 books106 followers
عباس صفاری (متولد ۱۳۳۰ در یزد) شاعر ایرانی است. مجموعه شعر او به نام دوربین قدیمی در سال ۱۳۸۲ از برندگان سومین دوره جایزه شعر کارنامه شد. شعرترانه «خسته» از فرهاد مهراد نیز سروده صفاری است. او در سال‌های ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ به همراه بهروز شیدا و حسین نوش‌آذر سردبیری فصل‌نامه فرهنگی هنری سنگ را به عهده داشت. او در حال حاضر در لس‌آنجلس زندگی می‌کند.
کتاب
در ملتقای دست و سیب: مجموعه شعر (۱۹۹۲ - ۱۹۸۸)، نشر کارون، لس‌آنجلس، ۱۹۹۲
تاریک روشنای حضور، نشر کارون، لس‌آنجلس، ۱۹۹۶
دوربین قدیمی و اشعار دیگر، نشر ثالث، ۱۳۸۱
کبریت خیس، مجموعه شعر سال‌های ۱۳۸۱-۱۳۸۳، نشر مروارید، تهران، ۱۳۸۴
کلاغنامه: از اسطوره تا واقعیت، نشر مروارید، تهران، ۱۳۸۵
مقاله
چارلز بوکافسکی، ن‍گ‍اه‌ ن‍و، ش‌ ۶۴، (ب‍ه‍م‍ن‌ ۱۳۸۳): ص‌ ۷۸ - ۸۱
فرزندان پاز نسل جدید شاعران مکزیک، مجله کارنامه‌، ش‌ ۳۰ ، (ش‍ه‍ری‍ور ۱۳۸۱): ص‌ ۷۲ -


Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
28 (16%)
4 stars
45 (26%)
3 stars
64 (37%)
2 stars
26 (15%)
1 star
8 (4%)
Displaying 1 - 25 of 25 reviews
Profile Image for Maryam.
182 reviews51 followers
March 29, 2016
قدیس خیابان هشتم(5)

با خود عهد کرده است
تا سرازیری گور کودک بماند
و زندگی را آنقدر به بازی بگیرد
که بازماندگان مرگش را نیز
بازیِ تازه ای بپندارند

بی قراری یک قطب نما را ندارد
شباهتش را اما
به ستاره تُخسی که هر شب
ویراژ می دهد در آسمان
نمی توان انکار کرد

کشف زیبایی را
حتا در یک جفت گوشواره ی پلاستیک
وظیفه خود می داند
حسادت اما نمی ورزد
حتا به زرگری که می گویند
در کشمیر زندانی است
و برای همسر جوانش تا به حال
هزار جفت گوشواره از سنگ و صندل
تراشیده است
در گیر و دار این سال ها
دوستان هم پیمانش در خفا
بزرگ شده اند
و هر جا می روند مثل قناری
قفس های زیبایشان را نیز
با خود می برند
در حضور او اما
ادای بچه ها را در می آورند
انگار که بچه گول می زنند

دوستانش هرگز
پنهان کاران ماهری نبوده اند
امشب نیز به هر دری بزنند
از ظاهرشان پیداست
یک بار دیگر
بازیگر او بوده است
و تماشاگر آنها
Profile Image for Saman.
1,166 reviews1,073 followers
Read
July 1, 2010

گذشته را
مثل یک درخت سرِ راهی
پشت سر گذاشته‌ای
اما گذشته خیال ندارد
پشت سر بگذارد تو را

سؤال این است
شکار از پا درآمده‌ی فردا
یا پرنده‌ی به تور افتاده‌ی دیروز
ظاهرن فرقی نمی‌کند
تو اما نیش‌هایی را
که این جاده‌ی مارپیچ
به پر و پایت می‌زند
ترجیح می‌دهی به نوازش‌های مقصد
به شرطی که گذشته
سپر به سپر و خیابان به خیابان
در تعقیبت نباشد

کبک‌ها سر
در سکوت برف پنهان می‌کنند
تو در همهمه‌ی ترافیک
نشانی‌ات را اما
ملک‌الموت هم که نداند
گذشته خوب می‌داند

آدرس مشترکی اگر نداشتید
دل به دریا می‌زدی
و با یک دنده عقب پُر گاز
دنده‌هایش را لت و پار


Profile Image for مجید اسطیری.
Author 8 books550 followers
November 12, 2020
راستش آدم وقتی دارد در مورد کتابی قضاوت میکند باید حتما این را در نظر بگیرد که ممکن است خودش به اندازه کافی مخاطب خوبی نبوده
من وقتی دو مجموعه شعر قبلی عباس صفاری را در پاییز به یادماندنی و زیبای سال 87 میخواندم قطعا مخاطب فوق العاده ای برای شعرهای او بودم اما حالا یک مخاطب نسبتا بی حوصله و سنگدل در برابر شهود ظریف شعرهای او هستم
با این مقدمه باز هم احساس میکنم عباس صفاری یکی از بهترین سپیدسرایان حال حاضر ادبیات ماست ولو که این مجموعه متعلق به سیزده سال پیش نشان بدهد فضای شعرش بیش از این که ایرانی باشد اینترنشنال است (که شاید باید بگویم چه بهتر!) و من و شما به خیلی از تجربیات شاعر به سختی راه پیدا میکنیم و کتاب پاورقی های زیادی در توضیح اسامی غریب دارد
بگذریم
همان ده دوازده سال پیش با یکی از رفقا نشسته بودیم توی پارک و کتاب "کبریت خیس" صفاری را میخواندیم و کیف میکردیم. من دیدم کنار هر صفحه برداشته کلی چیز نوشته. گفتم اینا چیه؟ گفت ایده شعر! بله واقعا شعرهای کشف محور و پر از "موقعیت" صفاری هر کدام ایده چند شعر را برای یک مخاطب خوب زنده میکند
حالا که حرف "موقعیت" شد بگویم که شعرهای صفاری خیلی شبیه داستان کوتاه هستند و حتما میدانید که چون در داستان کوتاه مجال شخصیت پردازی و حادثه پروری آن چنان نیست اساسا داستان کوتاه در قرن بیست آمد سمت "موقعیت" و بهترین نمونه ها هم امریکایی ها مثل همینگوی و کارور و دیگران بودند
با رجوع به حافظه عرض میکنم در مجموعه "دوربین قدیمی و اشعار دیگر" شعری فوق العاده زیبا بود درباره مردی که بعد از سالها به ایران برگشته و خیابانهای جدید و اسامی تازه را نمیشناسد و حس غربت در خانه گریبانش را میگیرد. کاملا میشد از رویش یک داستان کوتاه بنویسی.
در این مجموعه هم اکثر شعرها کاملا موقعیت محور هستند و اگر کمی حس دزدی داشته باشید میتوانید چند تا داستان کوتاه موفق از روی این شعرها بسازید
آخرین شعر کتاب که تقریبا از همه فنون زبانی خالی است و موقعیت داستانی را خیلی خام روایت میکند (و به نظرم همین کافی است چرا که معتقدم جوهر شعر فارغ از بازی های زبانی و بیانی کار خودش را میکند و گریبان مخاطب را خواهدگرفت) حتی با اسمش نشان میدهد چقدر داستانی است:
داستان کوتاه و غم انگیز یک دوست خیالی
قبل از این که شعر را با هم بخوانیم بد نیست عرض کنم صفاری در مجموع به زبان بی توجه نیست و موسیقی معنوی و حتی موسیقی کلمات در اشعارش حضور دارد. نحو جملات طوری به هم میریزد که فاصله اش را با زبان معیار حفظ کند اما جهان شعر موقعیت محور است


داستان کوتاه و غم انگیز یک دوست خیالی

آنقدر کم حرف و بی دردسر
که نادیده گرفتنش آسان تر
پیشانی کوچکش را چسبانده بر پنجره ی سرد هواپیما و کوهپاره های یخ را در آب های سیاه قطبی تماشا می کند. انگار دارد آن پائین دنبال کلبه ای می گردد با دودکش و پنجره های روشن

قول داده ام طفل معصوم را سر راهم به ایران. به مدرسه ای شبانه روزی در لندن تحویل بدهم
سفر آدم را عجيب سنگ دل می کند

انگار همین دیروز بود که لیلا بی مشورت با من و مادرش او را از سفر لندن با خود به خانه آورد. مدت ها بود در به در دنبال یک هم بازی میگشت هم سن و سال خودش. دست آخر رضایت داده بود به این دختر بچه ی کم حرف که می گفت در ایستگاه ویکتوریا پیدایش کرده است. نامش را هم در هواپیما گذاشت:اِتا

تا چهار سال آزگار با ما زیر یک سقف زندگی کرد. بگوئید صدا از سنگ درآمد از این بچه در نیامد ، سراپا گوش . گوشه ای می نشست
و غرق می شد در باران اندرزهای لیلا که میگفت: دختر بچه نباید جایی قایم شود که هیچ کس پیدایش نکند يا عروسکش را کتک بزند
در جشن تولد هشت سالگی اش ليلا وقتی خجالت کشید او را به دوستان جدیدش معرفی کند حضورش در این خانه ناگهان زیادی شد
و مدرسه شبانه روزی راه حل ضروری


سطر بندی شعر این گونه نیست و من خیلی سطرها را به هم چسباندم که موقعیت داستانی شعر وضوح بیشتری پیدا کند
Profile Image for Roya Shakeri.
118 reviews13 followers
September 22, 2018
هنوز باورم نمي شود
كه سال به سال
چشم به راه زمستاني مي نشينم
كه سال ها
چشم ديدنش را نداشتم.
ص ١٠٤
Profile Image for Sahel.
14 reviews
Read
June 3, 2013
نمی دانم دوباره از من
چه گناهی سر زده است
که به این اخم ملیح
محکومم کرده ای
اختیار دست هایم در خواب
باور کن دست خودم نیست.
Profile Image for Mohammad Sadegh Rasooli.
558 reviews41 followers
November 3, 2023
https://delsharm.blog.ir/1402/08/12/k...

مرحوم عباس صفاری ساکن لس‌آنجلس بود و کتاب‌هایش در ایران منتشر می‌شد. خیلی از ایشان تعریف شنیده بودم و منتقدان به‌نامی او را ستوده‌اند اما من هر چه تلاش کردم نتوانستم با زبان و جهان این شاعر ارتباط بگیرم. اگر حرف منتقدان را نادیده بگیرم، به نظرم اصلاً این شعرها خوب نیستند. بخشی از یکی از شعرهای صفاری در مجموعهٔ دیگری را اتفاقی دیدم و به نظرم تصویر جالبی داشت:



از هزاران زنی که فردا
پیاده می‌شوند از قطار
یکی زیبا
و مابقی مسافرند



مثلاً در همین نمونهٔ بالا نمی‌فهمم چرا نباید بنویسد «از قطار پیاده می‌شوند». تکرار زیاد ساختارهای نحوی ناآشنا در این مجموعه برای من آزاردهنده بوده است و حتی نتوانستم همهٔ شعرهای این مجموعه را کامل بخوانم.



Profile Image for Fatishaah .
33 reviews30 followers
August 13, 2012

غروب بدون عوارض جانبی

اولین بار نیست
که این غروب لعنتی غمگینت کرده است
آخرین بار نیز نخواهد بود

به کوری چشمش اما
خون هم اگر از دیده ببارد
بیش از این خانه نشین‌مان
نخواهد کرد.
کفش و کلاه کردن از تو
خنده به لب آوردنت از من
برای کنف کردن این غروب
و خنداندن تو حاضرم
در نور نئون‌های یک سینما
مثل چارلی چاپلین راه بروم
و به پاس لبخندت
هر بار که کلاه از سر بر می‌دارم
یک جفت کبوتر از ته آن
به سمت دست‌های تو پرواز کنند
جوک‌های دست اولم را نیز
می‌گذارم برا ی آخر شب
که به غیر از خنده‌های قشنگت
پاداش دیگری هم داشته باشد
اگر شعبده‌باز تردستی بودم
با یک جفت کفش کتانی
و یک کلاه حصیری
می‌توانستم برایت سراپا تابستان شوم
سر هر چهارراه
و کاری کنم که بر میز خال‌بازها
هر ورقی را که برگردانی
آس دل باشد
و هر تاسی که بریزی
جفت۵

حیف که زمین خوردن آدم
حتا از نوع نظامی‌اش
خنده‌دار نیست
با پوست موز رسیده‌ای
اگر خنده‌دار بود
زیر چکمه‌های یک ژنرال چهار ستاره را
برایت هدف می‌گرفتم
و با طنین خنده‌ات پاره می‌کردم
چرت سربازن ایستگاه اتوبوس را

با این غروب بی سر و پا
چه کارها که نمی‌توان کرد
سرش را گوش تا گوش
و شیک و قشنگ
هم با پنبه می‌توان برید
هم با خنده
انتخاب‌اش با توست
که حی و حاضر
ایستاده‌ای دم در.
Profile Image for Roozbeh.
78 reviews9 followers
September 4, 2010

یک شب از هزار و یک شب

شبی که با کله پا شدن خورشید
و کله زدن‌های چپ اندر قیچی ماه
آغاز می‌شود
پایان دیگری نمی‌تواند
داشته باشد

فعلن به ساعت
کاری نداشته باش
8 همان 7 سرنگون شده است
و تیک تاک ِ مدام
همان چک‌چک شبانه‌ی شیر آشپزخانه
که زورت نمی‌رسد خفه‌اش کنی

نسخه‌ی امشب را
هرچه زودتر بپیچی بهتر
یک لیوان شیر گرم
10 میلی گرم والیوم
یک بالشت تکیه داده به دیوار
و یک رمان تاریخی
که سنگینی پلک‌هایت را
در ده صفحه تضمین کُند

این‌که کفش‌هایت ناگهان
به پستان‌های پلاسیده‌ی عفریتگان
شباهت پیدا کرده‌اند
و دلت دیگر
به سمت صدای خیابان
موج برنمی‌دارد
بهانه‌ای بیش نسیت

فرض کن من
به‌جای این خیابان سر به بیابان گذاشته
از سهم نداشته‌ام
میدانچه‌ای رمانتیک
به تو می‌بخشیدم
با وسایل و تجهیزات کامل:
دار و درخت نسیم خنک
نیمکت‌های چوبی فواره‌ی سرنگون
پاشویه‌ای که کبوتران بی‌خواب
از آن آب بنوشند
یک سینمای قدیمی
با نئون‌های چشمک‌زن
و یک دکه‌ی روزنامه‌فروشی
که دور تک‌چراغش
چند شب‌پره‌ی چاق و چله
بی‌وقفه بگردند

شک ندارم با این حال رگباری
از قلب آن میدان نیز
همانطور رد می‌شدی
که از عرض یک زمین فراموش شده‌ی فوتبال
در حاشیه‌ی شهر.
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
December 1, 2013
تا همین دیروز
مهوش فقط یک نام بود
با چند تصنیف بازاری
که سال به سال آب می رفتند
و کافه ای که می گفتند به یک کرشمه ی او
منفجر می شده هر شب،
و دست آخر
یک تشییع جنازه ی تاریخی
که خواربار فروش محله ی ما نیز
کِرکِره را پایین کشید وُ رفت
تا دستی را که به دامان او نرسیده بود
به تابوتش برساند
دیروز اما برای اولین بار
در یک سایت وطنی
عکس تمام قدش را دیدم.
به مرد میانقدی می مانست
در کفش پاشنه بلند
که چند نوبت هورمون زده باشد
و کلاه گیسی بر سر
با شباهت دوری
به مرد خواربار فروش.

صدایش را اما
هنوز نشنیده ام
شاید غمگین می خوانده است
آن ترانه های شاد را.
Profile Image for Reyhaneh.
85 reviews149 followers
December 8, 2010
...
لبخندی در خیابان بر گوشه لب ها
لحظه ای نقش می بندد
و جایش را سریع
به یک سیگار کنت می بخشد

سال از پی سال
مانند آن سیگار دود می شود
و شبیه آن را دیگر
در هیچ چهره ای نمی بینی
Profile Image for Amir ali.
330 reviews1 follower
August 11, 2013
همه از دَم
بی بو و خاصیت اند
پرتقال هایی که من پوست می کَنم
اما
بر میز صبحانه
یا محو تماشای سریالی قدیمی
هر بار که انگشت های خوش تراش تو
پوست می کند از پرتقال
خانه سراسر
بوی پرتقال می گیرد
و پرتقالی می شود
ترانه ای که من
زیر دوش می خوانم.
Profile Image for Mohammad Mirzaali.
505 reviews113 followers
September 13, 2016
صفّاری مرگ‌اندیش‌تر شده -برای مردی در هجومِ شصت-سالگی البته قابل درک است. او در مقابلِ مرگ به انزوا تن نداده و عافیت را در حمله‌هایی دیده است که با طنزِ تلخ و گزنده‌اش بر پیکرِ مرگ می‌بَرَد. وقتی در سوگ‌نامه‌اش برای عمران صلاحی می‌سراید: «تو آن بالا/ میانِ فرشتگانی که اجازه‌ی خندیدن ندارند/ به چه دردی می‌خوری؟» آدم را بغض بر می‌دارد و ترسِ پنهان‌شده‌ی صفّاری در پشت واژگان‌اش را حس می‌کند؛ ترسِ از «رفتن»های همیشگی و دنیائی که کوچک‌تر از آن است که گم‌شده‌ای را در آن یافته باشیم
Profile Image for Naeem Nedaee.
73 reviews3 followers
May 21, 2014
در مجموع چهار کتابی که تا به الآن از صفاری خوندم، این یکی بینش عمیق‌تری نسبت به پیچیدگی‌های زندگی داشته. یکی از دلایل دیگه‌ای که رغبت من رو نسبت به این کتاب بیشتر میکنه، کاستن نسبی از ارجاع به تجربه‌ی شخصی شاعر هست که طبیعتاً بر خواننده پوشیده می‌مونه. با همه حال، هنوز پرگویی، ابتلا به تعابیر و ضرب‌المثل‌های عوامانه، و بی‌دقتی در حذف وصله‌های ناکوک از مواردی هست که تو ذوق می‌زنه. وگرنه می‌تونستم پنج تا ستاره بدم.
Profile Image for Negar.
44 reviews106 followers
September 3, 2010
زمستان را به خاطر چتری دوست دارم/که سر پناهش را در باران/قسمت می کنی با من/و هر قدر هم که گرم بپوشی/یقین دارم باز/در صف خلوت سینما خودت را دلبرانه می چسبانی به من
Profile Image for Payam Nazari.
168 reviews8 followers
February 20, 2022
نمی دانم
تاثیر خنده های توست
یا ور رفتن با گل های باغچه
که آینه مدتی است
جوان تر از
پارسال نشانم می دهد
□■○●
زمستان را
به خاطر چتری دوست دارم
که سرپناهش را در باران
قسمت می‌کنی با من
و هر قدر هم که گرم بپوشی
یقین دارم باز در صف خلوت سینما خودت را
دلبرانه می‌چسبانی به من
هنوز باورم نمی‌شود
که سال به سال
چشم به راه زمستانی می‌نشینم
که سال‌ها چشم دیدنش را نداشته‌ام.
Profile Image for Mohammad.
145 reviews
November 30, 2013
به نسبتِ «دوربینِ قدیمی» شاید کمی بیش‌تر پسندیدمش. امّا حقیقتاً رخوت‌انگیز و ملال‌آور است برایم این حجمِ از فرامتن و کلمه‌های بیرون از اسکلتِ اصلیِ شعر. تا این حد که در جاهایی معنادهیِ شعرها را دچارِ مشکل کرده بودند. به گمانِ من نتیجه‌ی تبعیِ استفاده‌ی آب‌شاری از ارجاعاتِ فرامتنی و اسامیِ مکان‌ها و... مقداری این است که نمی‌گذارد شعر، یک شعرِ متمرکز و منسجمی بشود و به تبعِ آن ذهنِ خواننده هم در حینِ خوانش ناتوان خواهد بود از تمرکز. روی هم رفته آن بخش‌هایی که لحن و نگاهِ شاعر تغزّلی می‌شد را بیش‌تر پسندیدم.‏
Profile Image for شیدا.
67 reviews
May 10, 2011
همون چیزی که آدم از شاعر "کبریت خیس" و "دوربین قدیمی" انتظار داره... شایدم بهتر بخصوص "پلی ور و محشرهای دیگر" ش
Profile Image for Zahra.
85 reviews43 followers
September 7, 2010
به کتاب‌شعری که نتواند حال‌ام را ذره‌ای عوض بکند بیشتر از دو ستاره نمی‌دهم
Profile Image for Samiraz.
25 reviews
September 18, 2014
عطر گريبانت اگر
هنوز گريبانگيرش نبود
اين اشياي روح خراش را
كه راز دار تو هستند
يك به يك از پنجره
به خيابان پرتاب كرده بود
Profile Image for Bahman Bahman.
Author 3 books242 followers
October 18, 2019
حق با پسوای پرتقالی است / اگر درخت‌ها فکر می‌کردند / دیگر درخت نبودند / آدم‌هایی بودند بیمار

برای کنف کردن این غروب / و خنداندن تو حاضرم / در نور نئون‌ های یک سینما / مثل چارلی چاپلین راه بروم

حیف که زمین خوردن یک آدم / حتا از نوع نظامی اش / خنده‌دار نیست
Profile Image for Rojin dastbaz.
18 reviews4 followers
March 9, 2019
این کتاب رو فقط به خاطر یکی‌از شعرهاش خریدم که واقعا خوبه و گرنه بقیه‌ی شعرهاش چنگی به دل نمی‌زنه. شعر خوبی که گفتم اینجوری شروع می‌شه: زمستان را فقط به خاطر تو دوست دارم ...
Profile Image for Vahid Taromi.
18 reviews10 followers
February 7, 2013
شاعر و ایضن مخاطب از توضیح اضافه و پرگویی در این مجموعه رنج می‌برد. هیچ جایی برای تصویر سازی ذهنی و کشف رموز شعر باقی نمانده. در یبان، هر گاه که خواسته از زبان گفتار فاصله بگیرد بیش‌تر از شعر دور شده است. این مجموعه را به هیچ اتمسفری نمی‌توان مرتبط کرد. بی حس و حال و واژگانی که پشت هم ردیف شدند. در بسیاری از شعر‌ها استفاده‌ی فعل قبل از فاعل و مفعول موجب تصنعی شدن زبان شده. غیر قابل باور است که این مجموعه را همان کسی نوشته که از او کبریت خیس را به یاد داریم.
Profile Image for Mohamad.
3 reviews2 followers
February 1, 2022
عالی بود.
واقعا بیشتر اسعار عباس صفاری زیبا و خواندنی ست
Displaying 1 - 25 of 25 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.