Noted American actor, screenwriter, and filmmaker Woody Allen, originally Allen Stewart Konigsberg explored the neuroses of the urban middle class in comedies of manners, such as Annie Hall (1977) and Deconstructing Harry (1997).
This director, jazz musician, and playwright thrice won Academy Award. His large body of work mixes satire, wit and humor in the most respected and prolific cerebral style in the modern era. Allen directs also in the majority of his movies. For inspiration, Allen draws heavily on literature, philosophy, psychology, Judaism, European cinema, and city of New York, where he lives.
مسلم هست که اگر نویسنده ی این کتاب وودی آلن نبود کتاب رو به گوشه ای پرت میکردم ! فقط به خاطر اسم وودی آلن زحمت خوندن کتاب رو به خودم دادم و رسما انگار این کتاب طلسمم کرده بود و هم میل به کتاب خوندنو ازم گرفته بود هم واقعا برام عجیب بود چطوری اینقدر قلم یه نویسنده فراز و نشیب میتونه داشته باشه که گاهی بپرستیش و گاهی حالت بد بشه و به خودت لعنت بفرستی که چرا وقتت رو برای یک مشت خزبلات خرج کردی ! فقط داستان فصل کاگل ماس اونم چون قبلا جدای از این مجموعه خونده بودم میشه گفت بدک نبود مابقی همه اش حروم کردن وقتم و خراش دادن سلیقه ام در کتاب خوانی بود ...
وودی جان بخشهایی از حرفات و برای دوستام میزارم تا بدونن چرا دوستت دارم:)حلال اوسون…
بشریت بیشاز هر زمان دیگری در تاریخ با یک دوراهی مواجه شدهاست،یک مسیر به سوی افسردگی و ناامیدی مطلق میرود و دیگری به سوی نابودی و انهدام مطلق . چگونه ممکن است در جهان محدودی که برای بلوز و دور کمر سایز تعیین میکنند،معنا و مفهومی پیدا کرد؟ این سوال بسیار مشکلی است به خصوص وقتی میفهمیم که علم هم ما را در این زمینه ناامید کرده است.درست است که علم به بسیاری از بیماریها غلبه کرده،کدهای ژنتیکی را کشف نموده و حتی انسان را بر روی ماه جای داده ولی هنوز هم وقتی مردی ۸۰ سالهای را با دو پیش خدمت ۱۸ساله در یک اتاق،تنها رها کنیم هیچ اتفاقی نمیافتد! چرا که مشکل اصلی هرگز تغییر نمیکند.گذشته از اینها،آیا روح انسان را میتوان زیر میکروسکوپ،حتی برای یک لحظه دید؟شاید نه. میدانیم که حتی پیشرفتهترین کامپیوترهای جهان هم مغزی به پیچیدگی مغز یک مورچه ندارند.درست است که میتوانیم پز بستگان و فامیلهای قدونیمقدمان را بدهیم ولی فقط آنها را در جشنها،عروسیها یا مناسبتهای ویژهٔ دیگر تحمل میکنیم.علم چیزی است که ما همیشه به دان وابستهایم.اگر دردی در سینه داشته باشم باید از اشعهx استفاده کنم.ولی حالا اگر تشعشات اشعهxمشکل جدیتری برایم به وجود آورد،چه؟ درست است که علم به ما پاستوریزه کردن پنیر را یاد داده و درست است که این تکنولوژی برای کارخانههای چند منظوره بسیار مفید بوده،ولی بمب هیدروژن چه؟ وقتی یکنفر برای ساختن یک معمای ابدی غرق در تفکر است،علم کجاست؟نظام هستی چگونه به وجود آمده؟با یک انفجار شروع شده یا کلمه«خدا»آغازگر همهچیز بوده؟ بدبختانه مذهب هم ما را به خفت کشانده است. دوست خوب من جکوئس مونود اغلب در مورد بی قاعدهگی جهان هستی صحبت میکرد.او اعتقاد داشت همه چیز در جهان بر اساس تصادف محض اتفاق افتاده،البته احتمالا به استثنای صبحانهٔ او،چرا که به یقین توسط مستخدمش درست شده است. اعتقاد الهی به یک آگاهی الهی،آرامش را در انسان القا میکند.ولی این اعتقاد ما را از وظایف انسانیمان معاف نمیکند.آیا من سرپرست برادرم هستم؟بله.جالب توجه است که من،این افتخار را با باغ وحش پارک منظر تقسیم میکنم.بعدها با حسی از فقدان خدا،کاری که انسان انجام داد،ساختن خدای تکنولوژی بوده است.دستگاه تستر من در مدت چهار سال یکبار هم درست کار نکرده.آیا ما روی پیچومهرهها و الکتریسته،برای حل مشکلاتمان حساب میکنیم؟ بدبختی اینجاست که رهبران ما،ما را به اندازهٔ کافی برای جامعه مکانیزه آماده نکردهاند.بدبختانه سیاستمدارانمان نیز بی کفایت و فاسدند.بعضی وقتها هردوی این خصوصیات را در یک روز دارند. خشونت،خشونت میآفریند.پیشبینی شده که تا سال ۱۹۹۰ آدمربایی روش عمدهٔ تعامل اجتماعی شود.جمعیت زیاد،مشکلات را تا سرحد خطرناکی تشدید میکند.اگر این زاد و ولد را کاهش ندهیم،تا سال ۲۰۰۰ هیچجای خالی برای سرو شام نخواهیم داشت مگر اینکه کسی بخواهد میزش را روی سر دیگران قرار دهد.جامعهٔ در عوض رویارویی با این مشکلات،بیشتر به سوی اغفال کنندههایی چون دارو و سکس روی میآورد.پیش از این هیچگاه فیلمهای سکسی تا این حد افراطی و شایع نبودند.ما مردمی هستیم،دچار کمبود اهداف مشخص.هیچگاه عاشق شدن را نیاموختهایم و با نقصان رهبران کارآمد و برنامههای سودمند مواجهیم.ما هیچ مرکزیت روحانیای نداریم.تنها و بیکس،درحالی که انتقام خشونت مهیبی را به دور از عجز و درد و با بیخیالی از یکدیگر میگیریم،در دنیا سرگردانیم.میتوان نتیجه گرفت که در آینده،روش زندگی،بر اساس دوری از تلهها و استفاده فرصتها و برگشت به پیش از ساعت شش تنظیم خواهد شد.
عوارض جانبی یک مجموعه داستان نوشته وودی آلن هست شامل ۹ داستان. اما متاسفانه باید بگم این کتاب به هیچ عنوان قابل قبول نیست !!😐. اولا که اگر کتاب «مرگ در میزند» از نشر چشمه نوشته همین نویسنده رو خونده باشید میبینید که همه داستانهای «عوارض جانبی» تکراری هستن !! حالا با تکراری بودن یه جور میشه کنار اومد اما... . . [...] این یعنی حذف یک بخش از کتاب که با این علامت به خواننده اعلام شده !! اما چرا حذف؟؟؟ قسمت حذف شده کاملا توی «مرگ در میزند» آورده شده و حدودا ۳ صفحه است و من اگر قبلا داستان رو نخونده بودم فکر میکردم حالا چی بوده که حذف شده !!!! اما واقعا هیچ دلیل منطقی برای حذف این قسمت وجود نداره !! . حالا از حذفیات هم که بگذریم، ترجمه نشر بیدگل به شدت ظرافت متن رو ضایع کرده بود !! جنس شوخیهای آلن خیلی آمریکاییه و شاید خواننده ایرانی خیلی نتونه باهاش ارتباط بگیره ولی ترجمه «عوارض جانبی» نشر بیدگل یه طوریه که اگر با شوخیهای آمریکایی آشنا هم باشی صرفا داری یه سری داستان بی سر و ته میخونی !! و کلا از وودی آلن بیزار میشی😐 این در حالیه که ترجمه نشر چشمه هم با اینکه بدون ایراد نیست ولی حداقل تلاششو برای رسوندن طرافتهای متن کرده.
اشارات و فکاهی های فلسفی اش جالب بود - مثلا جایی که با قاعده ی اخلاقی کانتی مبنی بر وضع قانون اخلاقی برای همگان بازی می کنه یا همان نوشتار اول در مورد شاندر نیدلمن که یادآور هایدگره
با این حال من که اصلا زیاد نخندیدم! راستشو بگم فقط یک بار واقعا خندیدم و اون یک بار هم ربطی به اشارات فلسفیش نداشت
ترجمه داغون نیست اما باید ویرایش بشه - البته در حدی اشکال نداره که خوندنش نیارزه. چند صفحه ی اولشو که من تطبیق دادم جز یکی دو مورد که اصطلاح رو نفهمیده بود مشکلی نداشت - اتفاقا یه جاهایی با افزودن یکی دو کلمه جمله رو از حالت صرف ترجمه درآورده بود و روح درش دمیده بود. چیز آزاردهنده ی دیگه ترجمه ی برخی چیزهای جا افتاده بود مثلا وقتی از جامعه گرایی ملی گرا حرف زده می شه من یکی که اصلا اولش متوجه نمی شم منظور همون ناسیونال سویسیالیزمه ( نازیسم ). یا وقتی سویت یونیون به جای شوروی به اتحادیه ی کارگری یا چیزی تو این مایه ها ترجمه می شه. همچنین اسامی فرانسوی با تلفظ نادرست ضبط شدن. خلاصه اینکه یه دستی باید به کتاب کشیده بشه تا بشه یه ترجمه ی خوب
اولین کتابی بود که از وودی آلن خوندم و طنزشو دوست داشتم. نه داستان کوتاه که داستان خطر بشقاب پرنده ها رو بیشتر از بقیه دوست داشتم
قسمتی از کتاب ما مردمی هستیم دچار کمبود اهداف مشخص. هیچ گاه عاشق شدن را نیاموخته ایم وبا نقصان رهبران کار امد و برنامه های سودمند مواجهیم. ما هیچ مرکزیت روحانی نداریم. تنها وبی کس, در حالی که انتقام خشونت مهیبی را به دور از عجز و با بی خیالی از یکدیگر میگیریم, در دنیا سرگردانیم ص121
عجيب و غريب بودن نويسنده در نوع بيان و ارائه مطالب واقعا براي من جذاب بود وهست.تمام مدتي كه مشغول مطالعه بودم سعي ميكردم خودم را جاي ذهنِ ساده ي پيچيده ي وودي بگذارم و درك كنم علتِ تفاوت شيوه ي نوشتار او چه چيزي بوده است . و احساس ميكنم به قول خود او،علت ميتواند ؛((..حس تهوع ِ ناشي از آگاهي زياد از زندگي ...))باشد. و در آخر جمله اي كه واقعابراي من قابل درك بود در زمان مطالعه، ((وقتي كار به مسائل معنوي و ا��لاقي ميكشد،ذهن انسان چقدر دودل ميشود.))
اولین تجربهی وودی آلن خوانی.فقط دو داستان "محکوم" و "رژیم"برام جالب بودند.فکر میکنم اگر مثل من با فیلمهای وودی آلن ارتباط برقرار نکنید، از خواندن این کتاب هم لذتی نخواهید برد
مهم نيست جزء كدام گروه باشی، هميشه توی آن يكی بيشتر خوش می گذرد. خوب ها بهتر مي خوابند ، در حالي كه به نظر مي آيد بدها از ساعات بيداري لذت بيشتري مي برند .
محكوم : مردي كه مامور است تا فرد ديگري را بكشد . دريغ از سرنوشت : تكه تكه هايي كه قرار است در كنار هم رماني شود . سخنراني من براي فارغ التحصيلان : در مورد خدا ، تكنولوژي و زندگي امروز . رژيم : مرد دست و پا چلفتي كه با رژيم گرفتن قرار است اعتماد به نفس بيشتري داشته باشد .
یک داستان این مجموعه تکراری بود و در کتاب مرگ در می زند هم بود ولی بقیه همه ناب و تازه بودند. وودی نابغه است شک نکنین! به خصوص جایگزینی مرگ سقراط و سخنرانی برای فارغ التحصیلان جدا بی نشیر بود. خنده هایی .رو برای خواننده فراهم می کنه که در عین حال که می خنده، عمیقا به فکر فروبره