خاطره های پراکنده.... از اسم کتاب پیداست. کتاب درباره ی خاطره های پراکنده ی نویسنده و خاطره های پراکنده ی افرادی مثل آقای الف و پدر نویسنده و دوست کوچکش و نویسنده و راننده ی اتوبوس و مادر نویسنده و خدمتکار عجیب بود.. نمیخواستم چیزی درباره کتاب بنویسم چون کتاب داستاناش تلخه. همه ی داستان ها تلخ هستند و نمیشه توی خاطره های پراکنده دنبال خاطره های شاد گشت. متاسفانه برای پیدا کردن خاطره های شاد باید جای دیگه ای، توی یک زمان دیگه ای دنبالش بگردیم. زمانی که اتفاقات تلخ به زندگی هامون اضافه نشده بود. همین...
وقتی برای اولین بار خواستم از آثار گلی ترقی بخوانم خیلی با اشتیاق چندین آثارش رو خریدم. اما هرچه بیشتر خواندم دیدم داستان هایش فقط تکرار مکررات هست. به نظرم سبک نویسندگیش نسبت به نویسندگان زن ایرانی چون غزاله علیزاده، شهرنوش پارسی پور، منیرو روانی پور و زویا پیرزاد ضعیف تر است. اما این کتاب مجموع 8 خاطره به سبک اتوبیوگرافی است. کلا خانم ترقی علاقه بسیار زیادی دارند نسبت به فلش بک به گذشته! خیلی از آثارش سیر و سفر در خاطرات گذشته است.
یکی دیگه از کتابایی که بنظرم فقط در همون قالب کتاب صوتی ازشون میشه لذت برد و شاید اگر کتاب چاپیشو میگرفتم خیلی میلی بهش نداشتم یا نصفه میذاشتمش.انگار چون خاطرهطوره اینکه کسی برات بخونه جالب تره تااینکه برای خود متن وقت بذاری.تعریف کردنیه نه خوندنی. و این چیز بدی نیست شایدم خیلیا به همون اندازه از متن لذت ببرن ولی خب حداقل من از انتخابم به عنوان کتاب صوتی راضیام.
همونطور که از اسمش پیداست یه سری خاطرههای پراکنده از زندگی خانوم گلی ترقی بود که خیلی وقت بود اسمشو میشنیدم و میخواستم با قلمش آشنا شم که متوسط رو به بالا بود و تونسته بود از خاطره های ساده ی ایرانی و قبل انقلاب چیز شیرینی از آب دربیاره و در کل تجربهی بامزهای بود🤎
چقدر قلم گلی ترقی رو دوست دارم،چقدر زیبا از خاطراتش نوشته و چقدر قشنگ دستت رو میگیره و میبره به شمرون و وضع و حال گذشته تهران و بعد انقلاب و اوضاع بعد از اون و بعد مهاجرت و شرح حال مهاجران و دغدغه ها و غربت... داستانهای موردعلاقم: اتوبوس شمیران دوست کوچک پدر مادام گرگه
مجموعه داستان گلی ترقی به اسم خاطرات پراکنده سرگذشت آدمهای قبل از انقلابه،بخش اول کتاب معطوف به خاطرات خوش قبل از سالهای ۵۷هه و با داستان پدر به شرایط انقلاب وارد میشیم،و داستانهای بعدی معطوف به زندگی آدمها بعد از انقلابه،آدمهایی که تا قبل از اون کار و بارشون رو به راه بوده و بعد دچار شوک شده ن،و اکثرشون درحالی مهاجرت کردن که میان سالند و توانایی تطبیق با کشور جدید رو ندارند،تقریبا اکثر شخصیت ها ایران جنگ زده رو به پاریس سرد و بارونی ترجیح میدن.به نظرم اکثر داستانهای این مجموعه در زمره داستان های بدون پی رنگ نمونه های بی نظیری هستند. بر خلاف نظر اکثر دوستان من سه داستان مادام گرگه،خانه ای در آسمان،و به خصوص خدمتکار رو اگر بیشتر از چهار داستان اول کتاب دوست نداشته باشم کمتر دوست نداشتم. به خصوص داستان خدمتکار که شرایط جامعه بعد از یه واقعه ای مثل انقلاب و رنگ عوض کردن ادمها و اینکه نمیشد به کسی اعتماد کرد رو خیلی خوب توصیف کرده. با داستان خانه ای در آسمان هم اشکم دراومد.
اسم کتاب بیانگر سبک روایتشه. این کتاب واقعا مجموعهای از خاطرههای پراکنده بود و ایران قبل انقلاب، در زمان انقلاب و در جنگ رو به تصویر میکشید. غم غربت و دوری از عطر آشنای وطن رو به تصویر میکشید؛ دوری از آفتاب گرم تهران، فرشهای اصیل تبریز، ادویههای روستایی، حیاطهای بزرگ و پر از درخت، مهمانیها و آداب و رسوم و هزاران خاطرهی رنگارنگی که از ایران در ذهن مهاجران مونده. من تمام داستانهارو دوست داشتم. داستان «پدر» و «خانهای در آسمان» از همه غمگینتر بود و داستان «خدمتکار» از همه جالبتر و عجیبتر. ایران توصیفشده در این کتاب برای من غریبه. حس میکنم در طول سالها، مردم خیلی تغییر کردن و از این که کتابهایی در مورد فرهنگ گذشتهی مردمم بخونم لذت میبرم. تلخ بود؛ اما تلخیِ شیرینی داشت :)
شنبه بدترکیب و تلخ و موذی است و شبیه به دختر ترشیده توبا خانم است ،دراز ،لاغر ، با چشمهای ریز بدجنس ،بکشنبه ساده و خر است و برای خودش ، الکی ،آن وسط میچرخد. دوشنبه شکل آقای حشمتالممالک است : متین ، موقر ، با کت و شلوارخاکستری و عصا. سهشنبه خجالتی و آرام است و رنگش سبز روشن یا زرد لیمویی است.چهارشنبه خل است. چاق و چله و بگوبخند است. بوی عدس پلوی خوشمزه حسن آقا را میدهد.پنجشنبه بهشت است و جمعه دو قسمت دارد : صبح تا ظهرش شنده و پر جنب و جوش ، مثل پدر پر از کار و ورزش و پول و سلامتی. رو به غروب ، سنگین . دلگیر میشود ، پر ازدلهرههای پراکنده و غصههای بیدلیل و یکجور احساس گناه و درد دل از پرخوری ظهر "چلوکباب تا خرخره " و نوشتن مشقهای لعنتی و گوش دادن به دلیدلی غمانگیز آوازی که از رادیو پخش میشود و دقیقهشماری برای برگشتن مادر از مهمانی و همه جا قهوهای تیره ، حتی آسمان ، درخت ها و هوا.
زندایی کوچیکه اهل بافتنی است و یک ریز، مثل باد میبافد. تا به حال او را بدون میله و کاموا ندیدهام.روزی یک کت و کلاه میبافد؛ توی خانه، وقت راه رفتن، وقت حرف زدن، وقت کار کردن هم میبافد. توی خواب هم میبافد. لباس خودش و لباس بچههاش و کت و شلوار دایی را بافته است. روتختی، رومیزی، پردهها، حولهها، حتّی گلهای توی گلدان هم بافتنی است. آبستن است و من مطمئنم که بچههایش از جنس نخ و پشم هستند و اگر یکی از آنها زشت و کج و کوله باشد یا کار بدی بکند، او را میشکافد و از نو میبافد.
مجموعهاي ست از هشت خاطره-داستان كوتاه. نثر زيبا و موجز خانم ترقي به قدري استادانه زمان و مكان اين داستانها را ترسيم ميكند كه من ِ خواننده موقع خواندن اين داستانها نميفهميدم چند ساعته دارم اين كتاب رو ميخونم و هميشه تاسف ميخوردم چرا زمان وقوع اين خاطرهها و داستانها من در طهران قديم زنده نبودم. بسيار زيباست اين كتاب. جزو كتابهاي پيشنهادي من به دوستانم است
داستان ها شاید ساده اند و پیچیدگی زیادی ندارند اما من نثر ساده و روان گلی ترقی را دوست دارم. از همان اول با داستان همراهت میکند و تو را تا انتها می کشاند. ضمن اینکه دیدن انقلاب از زاویه آدمهایی که بعد از انقلاب زخم خوردند جالب است. ما همیشه روایت آنها را دیدیم که بعد از انقلاب خوشحال و خوشبخت شدند و به حقشان رسیدند اما این کتاب از آنهایی میگوید که یا مهاجرت هول هولکی کردند و زندگی سختی را شروع کردند یا ماندند و سعی کردند با شرایط وفق پیدا کنند اما زیاد موفق نبودند.
گلی ترقی نگاه نمی کند به زندگی، زندگی می کند با روزها و ماهها و سالها، بعد می نشیند عشق می کند با خاطراتش و این عشق را می نویسد که توی آن زجر هست، زیبایی هست، اندوه هست و خیلی چیزهای دیگر
خاطره هاى پراكندهء خانم ترقى رو خيلى دوست داشتم و توانايى قلم ايشون رو تحسين ميكنم. كليت كتاب ساختارى شبهه اتوبيوگرافيك داره، بصورت داستان هاى كوتاه مجزا ولى مربوط به هم كه خاطرات گذشتهء راوى رو روايت ميكنند (به استثناء داستان آخر) . روايت ها بقدرى صميمى، آشنا و دقيق اند كه نميتونى رهاشون كنى و عجله دارى بخونى و بدونى چه برسر قهرمان داستان مى آد. اين حس همذات پندارى در جاى جاى كتاب ايجاد يه جور تعليق داستانى ميكنه كه با توجه به حال و هواى داستان ها، گاهى غيرقابل پيش بينيه. بخش عمدهء داستان ها، روايت روزگار سپرى شده طبقهء متجدد و متمول جامعهء تهران از سالهاى حدود ١٣٢٠ تا دوران بعداز انقلابه. مزه مزه كردن نوستالژيك طمع هاى كودكى و خانه پدرى. دورانى كه قسمتيش رو جبر زمان و زمانه تموم كرد و آرامش باقى مونده ش رو آشوب و بلواى انقلاب به هم زد. روايت تجربه آدمايى كه انقلاب زندگى شون رو تباه كرد خيلى تاثيرگذار انجام شده و نسخه ديگه اى از داستانى كه بارها و باره تكرار شده به خواننده ميده. تم شاخص ديگهء كتاب، مشابه "جايى ديگر" يه مجموعه داستان ديگه از خانم ترقى، غربت و دورى از وطنه. تقلاى آدماى داستان دربرابر بحران تعلق و تنهايى كه خيلى از مهاجرين حتما يه جايى از زندگيشون باهاش سروكله زدند. خاطره هاى پراكندهء غمگين و لطيف و به ياد ماندنى
کتاب خیلی خوبی بود و من تا قبلِ خوندنِ "خدمتکار" کاملن مصمم بودم که بهش پنج نمره بدم. ولی خب از اونجا به بعدش همه چی فقط دغدغه های مهاجرته. همَش واقعن. و خب هی مثلن تکرار می کنه که هیشکی رو نمیشناسی، همسایه ها بات دعوا می کنن، چون زبونشونو خوب بلد نیستی دفاع نمی تونی بکنی، همینطوری. این داستانای آخرشو دیگه دوس نداشتم. حتی به این نتیجه رسیدم که گلی ترقی گناه داشت! :D آخه بیچاره یه عالمه داستان خوب داشت و خاطره ی قشنگ، بعد زد و انقلاب شد. بعد آواره شد. آخی. دلم سوخت :))
وای چقدر من این کتاب رو دوست داشتم ، حتی بیشتر از کتاب( دو دنیا ) نوشته های گلی خانوم ترقی یه جوریه که میتونه از زمان و مکان جدا بشی و بری همون وقت و همون موقعیتی که تصویر کرده. ردپای ،یه نوستالژیه خاصی توی جملاتش هست.حتی واسه من که توی دهه ۷۰ متولد شدم حس شیرین خونه باغ شمیران توی دهه ۳۰،۴۰،۵۰ وصف نشدنیه🥰خلاصه که اگه کتابخون اماتوری به نظرم ادبیات داستانی ایران رو با نثر گلی ترقی شروع کن و اگه حرفه ای هستی غنای ادبی رو توی داستان های گلی خانوم تجربه کن🌿
خب بالاخره بعد از چندین ماه تمومش کردم :)) این کتاب یک مجموعه قصه است که هشت تا داستان داره؛ همونجوری که از اسمش هم میشه حدس زد بعضی داستانای کتاب، خاطراتِ خود نویسنده هستن از دوران کودکیش.(فکر کنم البته) به جز داستان های "اتوبوس شمیران" و "مادام گُرگِه" ،مابقی مورد پسند من نبود. توصیفات اضافی و شاعرانه ی نویسنده خیلی زیاد بود بنظرم. ولی حال و هوایی که نویسنده توصیف کرده بود بخصوص تو داستان هایی که در اوایل انقلاب و در داخل ایران اتفاق می افتادند دلنشین و جالب بود برام.
این کتاب را در کانادا خواندم اما مکان بیشتر خاطرات تهران قدیم و پاریس بود... کتاب جالبی ست و من قلم خانم ترقی را خیلی دوست دارم...ناگفته نماند که آشنایی من با ایشان از فیلم درخت گلابی بود... بعدها فهمیدم گلی ترقی و سهراب سپهری و فروغ فرخزاد دوستان خوبی بوده اند...
در اصل ۳.۵ به خاطر آخرین قصه. با یک سال فاصله بعد از دو دنیا به سراغش رفتم، تعمدا. دوست داشتم خاطرههای گلی ترقی رو مدت بیشتری تو زندگیم داشته باشم.« دو دنیا» شاید به خاطر فضای ایرانی و تهران قدیمش برام جذاب تر بود، تو «خاطرههای پراکنده» فضا به سمت انقلاب و زندگی در فرانسه میرسه که اتفاقا قصههای مربوط به مهاجرتش جذاب و خوندنی بود.
در این کتاب بیشتر با باورهای گلی ترقی آشنا شدم، البته اندک و گاها اون تصورات ایرانی، هنر نزد ایرانی یا تفکرات آریایی پرستش اذیتم میکرد و دوستش نداشتم. با خوندن این دو کتاب کنجکاوتر شدم در مورد سایر مسائل زندگی گلی ترقی بدونم، کاش کتاب دیگه ای مرتبط با این خاطرات داشت. در نهایت فضای انقلاب ۵۷ در این کتاب خیلی ملتهب و صادقانه نوشته شده بود و از اینکه چنین چیزی چاپ شده تعجب کردم!
می بینم که بزرگ شدن یعنی دروغ گفتن و ترسیدن و نکردن خیلی کارها و نگفتن خیلی چیزها. میبینم که خانم شدن یک جور خر شدن است و دختر خوب بودن کلاه گذاشتن سر آدم هاست.
#گلی_ترقی نویسنده #ایرانی متولد۱۳۱۸و دانش اموخته فلسفه از امریکاست که اکنون مقیم کشور فرانسه است . کتاب مجموعه چندین داستان کوتاه ونوستالژیکه که شش تااز داستان ها برگرفته اززندگی واقعی این نویسنده ایرانیست . داستانها بیشتر پیرامون فرهنگ ایرانی،دنیای قدیم وخاطرات گذشته میچرخه وگریزی به تغییرات بعد انقلابو اتفاقات پیرامون این سالها میزنه وازخاطرات،گسستن اعضای خانواده این نویسنده ،مرگها دوری ومهاجرتهای ناخواسته حرف میزنه . کتاب جذابی بود حس نوستالژیک و افسوسها زیادی داشت و چشم اندازی بودبه چیزای از دست رفته و رویای هاخاکستری گذشته . چند دیالوگ باکتاب روزهای هفته هرکدام شکل ورنگ و بوی خودشان رادارند شنبه بدترکیب وتلخ و موذی است وشبیه به دختر طوبی خانم است!دراز،لاغر،چشمهای ریز بدجنس یکشنبه ساده وخر است وبرای خودش الکی آن وسط میچرخد،دوشنبه شکل آقای حشمت الممالک است:متین،موقر،با کت وشلوار خاکستری وعصا! سهشنبه خجالتی وآرام است ورنگش سبز روشن یازرد لیمویی است چهارشنبه خُل است چاق وچله وبگو بخند است،بوی عدس پلوی خوشمزهی حسن آقارا میدهد پنجشنبه بهشت است وجمعه دو قسمت دارد :صبح تاظهرش زنده و پرجنب وجوش است مثل پدر، پر ازکار و ورزش وپول وسلامتی رو به غروب،سنگین ودلگیر میشود،پر از دلهرههای پراکنده وغصههای بیدلیل ویک جور احساس گناه ودلدرد ازپرخوری ظهر . میبینم که بزرگ شدن یعنی دروغ گفتن وترسیدن ونکردن خیلی کارها ونگفتن خیلی چیزها میبینم که خانم شدن یک جور خر شدن است ودختر خوب بودن کلاه گذاشتن سرآدمها است . در این ساختمان مرفه که روبه باغ وکلیسا دارد ده بره گرگنما درکمین هم نشسته اند وبدبختی هایشان رابه حساب هم میگذارند گرگهای خسته ناامید،باارزوهای کوچک وامیدهای واهی،درانتظار روزها وچیزهای بهتر! ازخودم میپرسم که ایا میشد جور دیگر بود؟میشد؟ایامیبایست همیشه گرگ وبره بودو به این نزاع ابدی ادامه داد؟ . تهران هرچه بودباعمله های افغانیش باهجوم بیخبر پاسدارهایش باگرانی قیمتها وحسن اقایی که گذاشته ورفته بود وجنگ وبمباران ونا امنیش،وطن بود وهر لحظه وهرحادثه اش به ادم مربوط میشد،حتی دردهاوگرفتاریهایش معنی داشت وغصه هایش قابل تقسیم بودو خوشبختیهای نادرش اتفاقی همگانی بشمار میرفت ومرگ هنوزهم تشریفات خودش راداشت وزندگی هرقدر هم اشفته باز درمحدوده چیزهای اشنا شکل میگرفت زندگی دروطن همراه باانتظا�� بود وامیداینکه چیزها بهترخواهدشد،زندگی درغربت مرور خاطره ها وسفر به گذشته بود وبس
من فکر کنم جدی جدی سه ستاره خیانتیست بزرگ در حق این کتاب ، و و قتی این سنگ دلی بیشتر میشه که شما یه داستان هایی مثل : اتوبوس شمیران ، دوست کوچک و خانه مادربزرگ رو توی همین کتاب خوندی اما من اونقدر سنگ دل هستم که به خاطر دو سه داستان آخر بیش از سه ستاره ندم