What do you think?
Rate this book


200 pages, Paperback
First published March 26, 2002
آنقدر هیجانزده بودم که میدانستم نمیتوانم خطر این کار را سبک و سنگین کنم. از خود بیخود شده بود. حس میکردم از همهی خطرها در امانم
هرجا دستم به ادبیان زندان میرسید، میخواندمشان. حیاط زندان، پاپیون، خاطرات یک دزد و هفت سال آزگار. وقتی کتاب زندان پیدا نمیکردم، کتابهای اردوگاههای کار اجباری و اسرای جنگی میخواندم.
... با صدای رنج دیگران زندگیام را سر میکردم. اوضاع آن نویسندهها خیلی بدتر از من بود اما توانسته بودند نجات پیدا کنند و دربارهی تجربهشان بنویسند