صمیمانه با جوانان وطنم سرمقالههای سیدمهدی شجاعی در رشد جوان است. سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۵. مقالات ادبی با مخاطب جوان. درد و دلهای آقای نویسنده، شاید هم توصیههایش برای جوانان وطنش. موضوعات مهم و زبان ساده انتخاب شدهاند. از حجاب و عفاف و جوانی گرفته تا ظهور و ارتباط با خدا. در این کتاب میخوانیم: حمد و سپاس خدای محبوب را سزاست که جوانی را آفرید. که اگر جوانی نبود، زندگی به آسمان بیستاره میمانست و باغستانی بیگل و گیاه و حیات بیآب و آینه. سلام اگر چه آرزوی شادابی و سلامتی است، اما احساس میکنم که در مقابل شما چیزی کم دارد…
سیدمهدی شجاعی در شهریور ماه سال ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۶ پس از اخذ دیپلم ریاضی، به دانشکده هنرهای دراماتیک وارد شد و در رشته ادبیات دراماتیک به ادامه تحصیل پرداخت. همزمان، به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفت و پس از چند سال تحصیل در رشته علوم سیاسی، پیش از اخذ مدرک کارشناسی، آنرا رها کرد و بهطور جدی کار نوشتن را در قالبهای مختلف ادبی ادامه داد.
حوالی سالهای ۵۸ و ۵۹ یعنی حدود ۲۰ سالگی، اولین آثار او چه در مطبوعات و چه در قالب کتاب منتشر شدند.
حدود هشت سال مسؤولیت صفحههای فرهنگی و هنری روزنامه جمهوری اسلامی و سردبیری ماهنامه صحیفه را به عهده داشت. سالهای متمادی مسؤولیت سردبیری مجله رشد جوان را برعهده داشت و همزمان در سمت مدیر انتشارات برگ به انتشار حدود ۳۰۰ کتاب از نویسندگان و هنرمندان و محققان کشور همت گماشت.
شجاعی سردبیر و مدیر مسوول ماهنامهٔ نیستان بود. که از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۷ منتشر شد. داستان کوتاهی که با عنوان «پارک دانشجو» در شمارهٔ ۱۲ مجلهٔ نیستان به چاپ رساند، مشکلات قانونیای از سوی دانشگاه آزاد اسلامی برای وی و مجلهاش بوجود آورد. همچنین پس از چاپ سلسله مطالبی طنز در نقد مکاتب فمنیستی، علی رغم شکایت دادستان وقت (اقای رازینی) و تبرئه ایشان، در اعتراض به شرایط موجود، خود از انتشار نیستان خودداری کرد.
مسؤولیت داوری چند دوره از جشنواره فیلم فجر، جشنواره تئاتر فجر، جشنواره بینالمللی فیلم کودک و نوجوان و جشنواره مطبوعات از فعالیتهای هنری و فرهنگی او طی سالهای ۶۵ تا ۷۵ بهشمار میروند.
اگرچه رشته تحصیلیاش ادبیات نمایشی بوده و چند نمایشنامه هم به دست چاپ سپرده، اما بیشتر بر روی داستاننویسی متمرکز شده و مجموعههایی از داستانهای کوتاه و بلند مانند «سانتاماریا» و «غیر قابل چاپ» را منتشر کرده است.
از دیگر آثار هنری سید مهدی شجاعی، قطعههای ادبی اوست که در قالب چند کتاب به بازار نشر روانه شدهاند.
فیلمنامههای «بدوک»، «دیروز بارانی» و «پدر» کارهای سینمایی مشترک او با مجید مجیدی هستند و فیلمنامه «چشم خفاش» و «قلعه دبا» کارهای سینمایی مشترک او با بهزاد بهزادپور. از دیگر فیلمنامههای سیدمهدی شجاعی، میتوان به «کمین» و «آخرین آبادی» اشاره کرد که توسط کانون پرورش فکری کودکان ساخته شدهاند.
همچنین کتابهای «کشتی پهلو گرفته»، «پدر، عشق و پسر»، «آفتاب در حجاب»، «از دیار حبیب»، «شکوای سبز»، «خدا کند تو بیایی» و «دست دعا، چشم امید» حاصل تجربههای او در زمینه ادبیات مذهبی هستند.
به صورت جدی و مستمر نیز به ادبیات کودک و نوجوان اشتغل دارد.
حرفی در قلم توانای سید مهدی شجاعی و فهم و بصیرت ایشان نیست ولی اینکه نویسنده در رابطه با موضوعات مختلف فرهنگی اعتقادی و سیاسی در قالبی نصیحت گونه با مخاطب جوان صحبت کند،ایده خیلی ضعیفیست! فکر کنم اولین کتاب سید مهدی شجاعیست که کمتر از پنج ستاره میدهم!
نَفْسِ کار و نیّتِ مؤلّف (یعنی آقای شجاعی) ارزشمند و ستودنیست؛ بههرحال قدمیست در جهتِ اخلاق. امّا چندچیزش را خیلی نپسندیدم. یکی سطحی و کماستدلال بودنِ نصایح را. دودیگر خودِ ذاتِ «نصیحت» را و درواقع این قالب را. بهنظرم خیلی رو و نمادین است و جواب نمیدهد. سوّم هم اینکه آقای شجاعی یک نگاهِ سنّتیِ زیباشناسانهی تقریباً کمعمقْ به دین و ائمّه و نظیرهم دارد و با یک چنین پیشزمینهای میخواهد با الفاظِ زیبا طرفِ مقابل را دعوت کند به جبههی فکریِ موردِ نظر و مطلوبش. این را هم نمیپسندم.
اگه جا داشت صفر امتیاز میدادم. چون: نصیحت با زبان ادبی مملو از استعاره و تشبیه و روح لطیف. انگار نویسنده می خواسته با کمک این موارد چهره ی زشت نصیحت مستقیم رو بپوشونه. همش فکر می کردم نشسته م تو یه همایش و مجری داره این متنا رو میخونه. در بکگراند هم موزیک پخش می شه. بعد کلا نصحیت مستقیم زشت ترین نوع کار فرهنگی ست. اگه نصیحت مستقیم جواب میداد که وضع جامعه جهانی این نبود که. در لفافه گفتن و آراستن نصحیت یا نتیجه در قالب پیامی داستانی که آدمو به خودش بیاره خیلی بهتره. اینقدر هم بهار بهار توش داشت آدم یاد مشایی و احمدی نژاد می افتاد کلا شبیه چک نویسی بر تمرین های ادبی آقای شجاعی بود تا کتاب. قبل از این دو کتاب از نویسنده خوندم و به نظرم خیلی بهتر بود
صمیمانه با جوانان وطنم/سید مهدی شجاعی/ نشر نیستان: 72 ص. نثر ادبی و جالبی داره. کم حجم هم که هست، خواستید خودتون بخونین ببینین درباره چیه؟! خوشتون میاد یا نه؟! نخواستید زور که نیست! آقای مهدی شجاعی شما رو مخاطب قرار داده، می خوای گوش نکنی، نشنو! (نخون!)
يه مقدار زيادى نصيحت گونه س، اما خب هدفش هم همينه انگار يه جاهاييش زياد آرائه اى و تشبيهى ميشد كه از حوصله من خارجه....در مجموعش اما ارزش خوندن و تأمل داره