صادق چوبک زاده تیرماه ۱۲۹۵ در بوشهرنویسنده ایرانی است.وی به همراه صادق هدایت از پیشگامان داستان نویسی مدرن ایران است. از آثار مشهور وی مجموعه داستان انتری که لوطی اش مرده بود ورمانهای سنگ صبور و تنگسیر نام برد.اکثرداستانهای وی حکایت تیره روزی مردمی است که اسیر خرافه و مذهب و نادانی خویش هستند. چوبک با توجه به خشونت رفتاری ای که در طبقات فرودست دیده می شد سراغ شخصیت ها وماجراهایی رفت که هرکدام بخشی از این رفتار را بازتاب می دادند و به شدّت ره به تاریکی میبردند. او یک رئالیست تمام عیاربود که با منعکس کردن چرک ها و و زخمهای طبقه رها شده فرودست نه در جستجوی درمان آنها بود و نه تلاش داشت پیشوای فکری نسلی شود که تاب این همه زشتی را نداشت.به همین دلیل چهره کریه و ناخوشایندی که از انسان بی چیز، گرسنه و فاقد رویا ارائه می دهد، نه تنها مبنای آرمان گرایانه ندارد بلکه نوعی رابطه دیالکتیکی است بین جنبه های مختلف خشونت. او در اکثر داستانهای کوتاهش و رمان سنگ صبور رکود و جمود زیستی ای را به تصویر کشید که اجازه خلق باورهای بزرگ و فکرهای مترقی را نمی دهد. از این منظر طبقه ی فرودست هرچند به عنوان مظلوم اما به شکل گناهکار ترسیم می شود که هرچه بیشتر در گل و لای فرو می رود.جسد وی به درخواست او بعد از مرگ سوزانده شد و خاکستر آن به بادهای اقیانوس سپرده شد
آدم می تواند خودش را در داستان های هدایت و چوبک پیدا کند. فرهنگ عامیانه ای که این نویسندگان به تصویر می کشند، انگار همیشه با ما همراه است. هر قدر هم که داستان های غربی بخوانیم، به فلسفه فیلسوفانشان فکر کنیم و فیلم های درجه یک هالیوودی تماشا کنیم، انگار بخشی از وجود ما با فرهنگی که این نویسندگان به تصویر می کشند خو گرفته و به این سادگی ها عوض نمی شود. با خواندن چوبک میتوان برخی بخش های پنهان وجود خود را کشف کرد و برخی از احساسات مرموز را شناخت. دیگر شاید رفتارهای بسیاری از مردم برایت ناشناخته و عجیب جلوه نکند، و بتوانی بهتر آنها را درک کنی. وقتی می بینی برخی از رفتارها و عادت های مخرب مردمت ریشه در سال ها سختی و زجر دارد، و اشکال تغییر یافته و تلطیف شده ی همان رفتارها و عادت ها را در گوشه های پنهان وجود خودت پیدا می کنی، این درد مشترک در تو احساس پیوند و نزدیکی با اطرافیانت به وجود می آورد. انگار یک نقابی از شعارهای تو خالی از صورتت برداشته می شود و با قسمتی از حقیقت خودت و جامعه ات روبرو می شوی.
خیلی به نظرم مجموعه قوی ای نبود فکر نکنم به کسی پیشنهادش کنم. چندتا از داستان هاش مثل مردی در قفس و زیر چراغ قرمز و بعد از ظهر آخر پاییز خوب بودن اما در مجموع خیلی به دلم ننشست
بهترین نکته درباره این کتاب، انتخاب نام آن است بدون آنکه داستانی با این نام در مجموعه وجود داشتهباشد
در واقع خیمهشببازی روایت آدمهایی است که همچون عروسکهایی خیمهشببازی هستند اسیر دست نیروهایی مختلف مثل غرایز و آداب و قدرتی دیگر و مذهبی خرافی و فقری جانکاه. هر کدام محور یک روایتاند و بهنوعی سیاهروزی شخصیتها را بواسطه آن میکاوند.
چوبک هم در اینجا که در ابتدای راه نویسندگی است (۲۹ سالگی) ابایی از بیان انواع و اقسام خشونتهای اجتماعی و نقد برنده و حتی هجوآمیز دلایل این بدبختیها ندارد و گاه و بیگاه در کنار نقد تلخ اجتماعی با دیدگاههای سیاسی و مذهبیاش نیز آشنا میشویم.
کتاب مجموعه ۱۱ داستان کوتاهه، درباره بدبختی آدمای مختلف از طبقه های مختلف با مشکلات مختلف، بعد خوندنش عجیب یاد این رباعی خیام افتادم، گمونم اسم کتاب هم واسه همین خیمه شب بازی شده: ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یک چند درین بساط بازی کردیم رفتیم به صندوق عدم یک یک باز
اولین کتابی بود که از چوبک میخوندم و در عین حال که داستانهاش برام عجیب بود میتونستم حس کنم موقعیت شخصیتهای داستانها رو. اما نسخههای چاپشدهی بعد از انقلاب به شدت سانسور شدن و من یکی از همین نسخهها رو خوندم. اگر بتونم دوست دارم نسخهی اصلی کتاب رو هم بخونم و بعد باز بیام نظرم رو بگم.
در داستانهای ناتورالیستی چوبک مردهها و حیوانات بسیار زندهتر از زندهها هستند. مثل مردهی پیراهن زرشکی که بسیار زندهتر از مردهشورهاست. یا سگ در داستان مردی در قفس که جایگزین همسر مردهی شخصیت اصلی شده. مضمون تنهایی انسان در جهان که خاصیت متون ناتورالیستیست در این داستانها هم یافت میشود، نمایشی بیپرده و گزنده از تلخیهای زندگی. شخصیتها نه قهرمانند و نه نجات دهنده بلکه درگیر غرایز، محیط و شرایط اجتماعی هستند. بیشتر تیپیکال هستند، بی آنکه در پی تغییر یا تعالی باشند. زبان، زبانی کوچه بازاری با اصلاحات گاها تند و بیپرده هست.
آدمهای چوبک اغلب برای تعریف کردن خود به دیگری نیازمندند، هرچند که نوع این نیاز بسیار متفاوت است. میتواند دوستی کمرمقی باشد مثل آنِ میان آفاق و جیران. میتواند جدال ذهنی سلطنت و کلثوم باشد کنار تخت مردهشورخانه. میتواند یک نفتیِ موهوم باشد در خیال عذرا. یا در جذابترین حالت، آنچه که بین سید حسن خان و راسو در جریان است. (البته که مورد مرادِ «گلهای گوشتی» تا حد زیادی استثناست، و به همین خاطر است که آنقدر برایم جذاب نبود.) هستی همهی اینها به نوعی درگروی حضور دوست یا دشمنشان است. آفاق، خود را، جوانی خود را – که به یک اندازه دوستش میدارد و ازِش متنفر است – در جیران میبیند. به حرفش گوش نمیدهد اما احتمالن تنها دلخوشی اوست. «من هم روزی مثل او بودم و او هم روزی مثل من خواهد شد». آنچه بین کلثوم و سلطنت کاملن حیوانیست و از جهت تنازع بقا. صدالبته که هیچ چیز شرمآوری در آن وجود ندارد. عذرا برای ادامهی زندگیش – هرچند به شکلی حداقلی – به خیال نفتی نیاز دارد. جالب اینجاست که رابطهی راسو و سید حسن خان احتمالن و صمیمانهترین رابطهایست که در کتاب میبینیم (واریاسیون دیگری از آن یعنی «آتما» را سالها بعد خواهد نوشت که به همین اندازه خواندنیست). چوبک روابط انسانی را در کنار روابط انسان و حیوان قرار میدهد و انگار که هر بار میپرسد کدام صادقانهتر است؟
(نشر جامهدران. داستانهای «اساعهی ادب» و «بعد از ظهر آخر پاییز» حذف شده بودند که هر دو را در پیدیاف خواندم و بهخصوص دومی خیلی خوب بود. «گلهای گوشتی» هم متاسفانه مُثله شده که ای کاش کلن حذف میشد.)
صادق چوبک بدون شک از بزرگترین و مهمترین قصهنویسان ایران است و به قول براهنی از معدود قصه نویسانِ حرفهای ایرانی. خیمهشببازی نخستین اثرِ چوبک است که مجموعهای است از چند داستانِ کوتاه. مهمترین ویژگی نثر این کتاب قدرت توصیف دقیق و زیبای چوبک است. چوبک در این کتاب علاوه بر توصیف جزئیات ظاهری به شکلی زیبا، درونیات آدمها را به صورت فوقالعادهای توصیف میکند. درونیات فاحشههای داستان زیر چراغ قرمز و مراد گلهای گوشتی به شکل زیبایی در میآید. همچنین در داستان پیراهن زرشکی به خوبی حس انزجار و تنفر از دو مردهشور را نشان میدهد. سید حسن خان قصه مردی در قفس که به نظرم یکی از بهترین قصههای این مجموعه است، به خوبی در میآید و چوبک در آن قصه به شکلی درونیات یک مرد که حالا در تنهایی به سگش دلبسته است را توصیف میکند که مخاطب حس میکند خود چوبک مدتی چنین نقشی در زندگی داشته است. در قصه بعد از ظهر آخر پائیز به خوبی از جریان سیال ذهن یک بچه کلاس سومی کمک میگیرد و شخصیت را به صورت عمودی میشکافد. باقی قصهها غیر از نفتی که آن هم بسیار خوب است و توصیفات زیبایی برگرفته از الگوی همان داستان دارد، بیشتر تمثیلات و طرحهایی اجتماعی هستند که نمیشود نام قصه بر آنها گذاشت. این کتاب نه تنها کتاب خوبی است و خواندنش لذت بسیاری دارد، برای توصیف و نوشتن هم میتواند کمککننده و راهگشا باشد.
.... به یاد گذشته به عکس گلاندام نگاه میکرد، و زندگی گذشتهاش جلوش مجسم میشد. پیش خودش خیال کرد: «سودابه چقدر به این عکسها نگاه کرد و یه ذره نگاه خودشو اون رو نتونس برای تسکین دل من جا بذاره. حالا او خاک شده و اینا همونجور سر جاشونن. ای تف بر این دنیا.
کتاب رو دوست داشتم، ۱۱ تا داستان کوتاه داره این کتاب ، ببشتر درباره طبقه پایین و فقیر هست این داستا�� ها، اولین سری از داستان کوتاه های صادق چوبک هم هست. داستان ها روان و صریح هست.و برای خواننده خیلی ملموس عه.
صادق چوبک در یه سری داستانها سبکش رئالیسم اجتماعی بود (امید به بهبود شرایط جامعه)، در بیشتر داستانها سبکش ناتورالیسم بود (عدم توانایی برای مقاومت در برابر نیروهای زیستی، اجتماعی، اقتصادی که همین نیروها سرنوشت شخصیتهارو تعیین میکنه)
بیشتر داستانها نه شروعی دارن نه پایانی، از وسط شروع شده و همون وسط تموم میشن. انگار ده دقیقه از وسط یه فیلم رو ببینی.
اغلب داستانها نتیجهگیری و خاتمه دادن بهشون سخته؛ بخصوص داستانهایی که ناتورالیسم توشون بیشتر به چشم میاد، اینکه بفهمی نویسنده قصدش نقد کردن از چیه دشواره. نویسنده فقط داره شرایط رو برای خواننده شرح میده و بس.
بیشتر از اینکه امید به بهبود شرایط دیده بشه، وضع موجود بعنوان سِیر طبیعی زندگی فلان شخصیت پذیرفته شده و یجورایی همینه که هست.
توصیفات تاریک و غمناکه، بدبختی و نکبت و فقر سرتاپای بیشتر داستانها رو فرا گرفته و فضاسازی بعضی داستانها واقعن شاهکاره.
. . .
امتیازم به داستانها:
نفتی (۳) گلهای گوشتی (۳) عدل (۳) زیر چراغ قرمز (۳) آخر شب (۲) مردی در قفس (۴) پیراهن زرشکی (۳) مسیو الیاس (۳) اسائهی ادب (۳) بعد از ظهر آخر پاییز (۳) یحیی (۳)
بار اول در دوره ای آثار صادق چوبک را خواندم که کتاب را بیشتر می بلعیدم تا هضم کنم. بار دوم هفده هژده سال پیش بود که همه ی آثارش در کالیفرنیا تجدید چاپ شد. چوبک مرا برای خواندن یک نفس و بی وقفه، زمینگیر نمی کند. با این همه منکر این نیستم که از خواندن بخش هایی از آثار چوبک لذت هم برده ام.
چوبک به زعم من استاد توصیف موقعیت های معمولیه. از هیچ ، داستان میسازه و مخاطب رو دنبال خودش میکشونه.داستانهای «گلهای گوشتی»، «مردی در قفس» و «پیراهن زرشکی» خیلی خوب بودند.میشه چوبک رو سرتر از هدایت و نویسنده ی ایرونی تری دونست.
اولین مجموعه داستانی بود که از چوبک میخوندم. ننیدونم چرا به جای یازده داستان ذکر شده فقط پنج تا داستان توی کتاب بود ولی از همه بیشتر مردی در قفس رو دوست داشتم و بعد از اون موسیو الیاس. در "مردی در قفس" عمق انزوای انسانی و تنهایی بشر رو از ته قلبم حس کردم. شخصیت اصلی، مردی که پس از مرگ همسرش در انزوای مطلق فرو رفته، وابستگی عاطفیاش رو به یک سگ منتقل میکنه و این حیوان رو به عنوان تنها همراه و منبع آرامش خود میبینه. اما لحظهای که نیاز جنسی سگ آشکار میشه، این وابستگی به حسادت و خیانت تبدیل میشه و مرد را به مرز خودکشی میرسونه. چوبک از این روایت برای نشان دادن شکنندگی روابط انسانی و حیوانی استفاده میکنه، جایی که تنهایی نه تنها جسم، بلکه روح را محبوس میکند و مرزهای میان عشق، مالکیت و نابودی را محو میکنه. این داستان، با تصویرسازیهای واقعگرایانه و تلخ، خواننده را وادار به تأمل در طبیعت خودخواهانه بشر میکنه، که حتی در برابر یک حیوان بیگناه، نمیتونه از حسادت و کنترلگری دست برداره.
سبک نگارش چوبک در این اثر، با زبانی ساده اما پر از لایههای روانشناختی، عمق تراژدی را دوچندان میکنه و با اجتناب از هرگونه رمانتیسیسم، واقعیتهای خشن زندگی را عریان میکنه و نشون میده چگونه تنهایی میتونه به یک قفس نامرئی تبدیل بشه که فرد رو از درون میخوره. این داستان نه تنها نقدی بر جامعهایه که افراد را در انزوا رها میکند، بلکه هشداری است درباره خطر وابستگیهای ناسالم. خواندن آن، تجربهای سهمگین و زیبا بود که پس از پایان، خواننده را با سؤالاتی درباره ماهیت روابط انسانی تنها میذاره.
گرچه صاحب پیراهن زرشکی مرده بود اما لباسهای او هنوز زنده بودند و میبایست مدتها پس از خود او روشنایی آفتاب و سیاهی شب روی آنها بلغزد و لباسهای او باز هم تحریک شهوت کنند و نگاه مردان از درز تار و پودش بگذرد. لباسهای تن او پس از صاحب خود، برای این زنده بودند که قابلیت آنها برای زندگی به مراتب بیشتر از مشتی گوشت و خون گندیده صاحبش بود.
این داستان "جنایت در بازار" اولین داستان از صادق چوبک بود که خواندم و واقعاً ازش لذت بردم. سبک نوشتاری و عمق شخصیتها، به ویژه نگاه تاریک به جامعه، منو جذب کرد. قطعاً به خواندن آثار بیشتر از چوبک ادامه میدم.
نوشته های چوبک بی نظیره قلم قوی و فوق العاده ..شخصیت پردازی بی نظیر نوع بیانو نوع نگارش فوق العاده یکی از داستان های این کتاب رو اخیرا با الهاماتی از شخصیت سریالی ساخته و علیرغم سانسور پخش شد و به اتمام رسید
خوانش: ۱۲ تا ۱۳ دی ۱۴۰۲ نسخهای که من خواندم از انتشارات جاویدان بود که تنها پنج داستان و شعر آه انسان در آن گنجانده شدهبود. پس من نیمی از کتاب را نخواندهام اما تا اینجا آنچه که گمان میکنم این چنین است: اسب داستان عدل خود ما هستیم؛ اقلا خود «من» هستم. گیر افتاده در جوی مشکلات، سختیها و زخمهایی که بهنظر میرسد به تنهایی نمیتوان از آنها رهایی یافت. روی آورده به انتظار فرج، گشایشی از سوی دیگران و نگاه. این تمام آنچه است که من عملا در گردباد رنجهای طاقتفرسا انجام میدهم. خواندن این داستان برای من شبیه نیشگونی بود که با یک درد آنی هوشیارت میکند. تو را از خماری درد و رنجی که قوای تشخیص و تعقل را صلب میکند بیرون میکشد و میگوید «از آینه بپرس نام نجات دهندهات را». طرف صحبتم اسب است. چشم امیدت را از این جماعت بگیر، گمان مبر که آنهایی که ایستادهاند و شاهد رنج تو هستند قیام میکنند و متحد میشوند و تو را از این جوی بیرون میکشند. تو خود اگر توانستی به داد خویش رس، در غیر این صورت خود را مرده بدان. دوست داشتم کسی وسط داستان میگفت حالا که تعدادمان انقدر زیاد است چرا همهمان دست به دست هم ندهیم و بیرونش نیاوریم؟ قوای همهی ما باهم برای بیرون کشیدن اسب کافیاست. اما خب این خوشبینی محض است و دریغ از وقوع. میدانم دردهایی هم وجود دارد که انسان یکه و تنها نمیتواند چارهشان کند. شاید درد اسل هم از این قسم باشد. اما به انتظار عدل و کمک نشستن هم چندان راه به جایی نمیبرد چرا که درد در هر لحظه فزونی مییابد و عدل حتی اگر راهش را به میدان باز هم کند برای اسب امروز شاید دیر شود.
مردی در قفس. پرنده را آزاد کن و خود را زندان. وظیفهات را در قبال سوگ و عزای عزیزانت انجام بده، غصهشان را بخور، یادشان را گرامی دار و تنها به همینها بسنده نکن، بل به جرم زنده ماندن بدون آنها خود را زنده زنده دار بزن. همیشه در حصار غم و بدبیاریهایی که داشتهای اسیر بمان و هیچ تلاش نکن که از زندان غم و ذهن خویش حکم عفو و آزادی بگیری. چرا نمیگویی که رفتنت به هند و ناقصالعضو شدنت زندگی تو را از مرگ حتمی نجات دادهاست؟ به نظرم میرسد عروسک خیمهشب بازی این داستان اسیر نوع نگاه خویش به زندگی است و آنچه وی را اینطور فلکزده میکند مرگ خانواده، همسر، پای قطعشدهاش و... نیست. نگاهش به زندگی و به خویشتن و تعبیر همهی این وقایع به این نحو، او را درمانده ساخته.
دربارهی موسیو الیاس. این آدم هم شبیه دو قصهی قبلی اندکی خود من است. غصه خوردنی که منجر به عمل و حرکت نشود به چه کار آید؟ «موسیو الیاس» چشمغرهی طیبه خانم و پشت دستی زدن خبر گلین خانم است به منِ آمیرزا محمودخان. میدانی چرا برای جمع کردن حبهای آتش به پا نخاست؟ چون آتشی شعلهورتر قلبش را گرفته بود. آتش یک عمر رنجی بیحاصل و اشتباه به خود روا کردن.
و در آخر شعر آه انسان. اینها زرهی بود که من در نبرد با مرگ بر تن داشتم؛ و این جوشن پیکان آجین هنوز زیر این تنپوش مرگ با من است. کودکی من، جوانی من، و زندگی من. گذشتهی من بیمار و گند گرفته: گریههای تبدار شبانه، و خیس شدن بالشهای لای دندان جویده سپس: جنگل دم کردهی مهآلود جوانی و سرگردانی و خانه به دوشی و خرابات اما من مرده نیم. صدای من نمره و همهچیز را میشنوم و میبینم. آه ای انسان رنجدیده باید جاودانه در فضا بماند و هیچ کولاک و هچ توفان آن را نجنباند. نه دشوار است خرد کردن زنجیر دانههایی که به گردن داریم، هرگاه چون پولاد دانههایش به هم پیوند گیریم. و پولادی به شایستگی دانههای زنجیر باید تا حلقهی زنجیر دستها و گردنها را بگشاید. نوید که در کشور شب زلزله افتاده. و زمین ساخته نشده که جاودانه در گند بماند. نه، نه، من نمردهام و هیچکس نمرده. آدمی مرگ را کشته. (یک قسمتهاییش رو برای مرور با خودم اینجا نوشتم.)
از خواندن کتاب پشیمان نیستم و حتی تا حدودی خرسندم چون برای من بهسان آینهای برای دیدن خویش بود. دید تارم را کمی صیقل بخشید و یادآور شد که من بعد بیشتر حواسم باشد که عروسک خیمهشب بازی کدام صحنه، کدام حس، بینش و تفکر هستم. همین یک پیام از این کتاب مرا برای رضایت از آن بس.
"تا چشم به هم بزنی روزگار یک لقمهات میکند." ***هشدار*** به جای خرید نسخهی نابود شده توسط سانسورچی، فایل پیدیاف از نسخهی متن کامل کتاب را دانلود و مطالعه نمایید. خیمه شب بازی، نخستین اثر صادق چوبک و مجموعهایست متشکل از یازده داستان کوتاه که در سال ۱۳۲۴ نسخهی کامل آن توسط انتشارات «کتابخانه گوتمبرگ» چاپ و منتشر گردیده است. اولین داستانی بود که از چوبک میخواندم و پیش از مطالعهی کتاب، شناختی از قلمش نداشتم. البته که با خواندن یک کتاب نمیتوان افکار یک نویسنده را از تمامی جهات شناخت اما وقتی کتاب مورد نظر یک مجموعهی داستان باشد، بر خلاف رمان کار را برای خواننده ساده میکند... در رمان بر خلاف داستان کوتاه دست نویسنده بسیار بازتر است و ایرادات کوچک را نیز میتواند طی داستانش مرتفع کند و خواننده نیز به سبب آنکه میداند قرار است داستان بلندی بخواند از خطاهای کوچک با بزرگمنشی عبور میکند، اما در داستان کوتاه نویسنده زمان و فضای کافی در اختیار ندارد و خوانندهی داستان کوتاه نیز صبوری خوانندهی یک رمان را ندارد. بسیارند نویسندههایی که به واسطهی رمانهایشان، نامشان را تریلی هجده چرخ نمیتواند یدک بکشد اما داستانهای کوتاهشان مزخرفی بیش نیستند و ارزش وقت گرانبهای خواننده را ندارند. خیمه شب بازی همانطور که پیشتر عرض کردم از یازده داستان به نامهای نفتی، گلهای گوشتی، عدل، زیر چراغ قرمز، آخر شب، مردی در قفس، پیراهن زرشکی، مسیو الیاس، اسائه ادب، بعد از ظهر آخر پاییز و یحیی تشکیل شده است، و من برای شناخت چوبک کافی بود یازده داستان یا به عبارت دقیقتر یازده ایده و پرداخت او را مطالعه کنم تا شناختی نسبی از او بدست آورم. چوبک نه نویسندهایست توصیفگرا و نه نویسندهایست که به دنبال واکاوی رویدادها باشد و به دنبال چراییها بچرخد. او یک نویسندهی رئالیسم است که رویدادهایی را که در زندگی دیده و یا شنیده را روی کاغذ برای خواننده روایت کرده و از هر گونه قضاوت شخصیتها دوری جسته. هنگام مطالعه داستانهای ابتدایی در دلم گفتم امیدوارم او به مانند آقای آلاحمد نباشد و داستانها را پس از روایت در نقطهای رها نکند، اما چوبک نیز تقریبا در تمام داستانها این رویه را در پیش گرفت! پیش از مطالعه از دوستانی میشنیدم که او را با صادقخان هدایت مقایسه میکنند، اما اعتراف میکنم حقیر دستکم پس از مطالعهی این اثر، چیزی در قلمش ندیدم که مجاب شوم او در حد و اندازههای نام، خلاقیت و تواناییهای صادقخان هدایت است. اعتراف میکنم رگههایی از نبوغ ذاتی و نه اکتسابی را در چند داستان خاص این اثر به صورت کاملا محسوس ملاحظه کردم که این مهم من را مجاب کرد در آینده داستانهای بعدی او را نیز بخوانم بلکه قلمش در گذر زمان به تکامل رسیده باشد و چه بسا با دوستان خود همنظر شوم. اگر بخواهم به یک نقطهی قوت از چوبک اشاره کنم، بیشک از توانایی خلق شخصیتهای ناب او یاد میکنم، شخصیتهایی که جان داشتند و میشد چشمهایم را ببندم و خود را کنار آنها حس کنم. کارنامه همانند تمامی مجموعهی داستانها، این مجموعه نیز دارای داستانهای عالی، خوب، معمولی و ضعیف بود به شرحی که به ترتیب برای داستانهای نامبرده (دو، سه، دو، چهار، یک، چهار، سه، سه، دو، سه و یک ستاره) منظور کردم و مطابق رویهی همیشگی خود در نمره دادن به مجموعهی داستانها میانگین نمرات یعنی «دو و نیم ستاره» را برای کتاب عادلانه دانسته، اما به سبب آنکه نمیشود نیم نمره را تخصیص داد و از طرفی نخستین کتابی بود که از چوبک میخواندم و هیچگونه موردی به جهت لطف و ارفاق در اختیارم قرار نداشت نهایتا دو ستاره را برایش منظور نمودم. دانلودنامه فایل پیدیاف نسخهی متن کامل کتاب را در کانال تلگرام آپلود نمودهام، در صورت نیاز میتوانید آنرا از لینک زیر دانلود نمایید. https://t.me/reviewsbysoheil/639
3.1 stars داستان کوتاه "عدل" ، مفهوم رنج و واکنش انسانها به رنج دیگران... دنیایی که چوبک ترسیم می کند یک دنیای بی رحم است... رنج و درد که ویژگی اصلی زیست دنیایی تمام موجودات و البته انسان است و در برخی از شاخه های فلسفی به آن توجه جدی شده است، نقش محوری در داستان دارد و بی تفاوتی سایرین به دردی که به انسان عارض شده است مثلا در یک مراسم تدفین که به صاحب عزا تسلیت می گویند و ابراز تاثر می کنند درحالیکه هیچ غم و اندوه واقعی ندارند و صرفا از سر ادب( ریا) دروغ می گویند ( ۳.۵ ستاره)
"داستان "آخر شب" همانند داستان عدل است.... رنج یک مفهوم غالب در این داستان است که به گونه ای عریان به نمایش گذاشته می شود... گویی انسان آن موجود الهی هبوط یافته نیست، او هیچ فرقی با هیچ جانداری ندارد و این را تجربه چوبک و دریافتش از زندگی به او می دهد... انسانی که در رنج و سختی احاطه شده و هیچ راه پس و پیشی ندارد....( ۲ ستاره)
مردی در قفس" پوچی و آبسوردیسم در این داستان چوبک به نهایت خودش می رسد.... درد و رنجی که به سید حسن خان وارد می شود( پایی که قطع شده، همسری که در جوانی از دست داده و...) زندگی را یکسره بیهوده و غیرقابل تحمل می کند... انسانی که در می یابد این زندگی دخلش به خرجش نمی ارزد او برای فرار از این مخمصه چون جرات خودکشی هم ندارد به حیوان خانگی پناه می برد سگی به نام راسو که همدم اوست.. همدم در تریاک کشی و در زندگی اما چوبک می گوید از سگ که مظهر وفاداری است هم نباید انتظاری داشت چرا؟ چونکه این دنیا، با رنج و سختی و مصیبت عجین شده است... سگ هم او را ترک می کند و ...... ( ۴ ستاره)
موسیو الیاس" داستانی در نقد وضعیت اجتماعی و فرهنگی مردم ایران در دهه ۲۰ یا ۳۰.... مردی به نام میرزا محمود خان که با وجود اینکه انسانی متعهد و کارامد در محیط کارش است همیشه غصه زندگی مردم را می خورد... مردم بدبختی که وفورش نشان دهنده وضعیت مردم ایران در آن سالهاست توجه او به بدبختی دیگران موجب شده که از مسائل خانواده خودش دور باشد.. دختران دم بختش را نبیند، وضعیت اسفبار زندگی اقتصادی و محیط خانه اش را نفهمد و فقط به دنبال شکوه و شکایت از وضعیت بقیه است تا اینکه موسیو الیاس یهودی می آید و در بدترین بخش آن خانه( قمر خانومی) کنار چاه توالت ساکن می شود اتفاقی که در ابتدای امر سبب ناراحتی میرزا محمود خان می شود اما...... ( ۳ ستاره)
یحیی" نام داستانی دیگر در مجموعه خیمه شب بازی است، پسرک یازده ساله ای که در روز اول کاریش می بایست روزنامه دیلی نیوز را بفروشد ... در این داستانک چوبک از آن دنیای تنگ و تاریک فاصله می گیرد و رگه هایی از طنز را در این اثر می یابیم در این داستان کوتاه چوبک تا حدودی به مارک تواین و پایان غافلگمیرانه به سبک اُ هنری نزدیک می شود( ۲ ستاره)
شعر "آه انسان"، نگاه امیدوارانه و اگزیستانسیالیستی چوبک به دنیا است که عاقبت آن را افشا می کند خصوصا آنجا که می گوید شیشهی فانوس خورشید
زنگار گرفته
روغن پیه سوز ماه
ته کشیده
خُم نیلی آسمان چرک ناک شده
اما این جاودانه نیست
...
شیشهء فانوس خورشید
صیقل گیرد
روغن پیه سوز ماه
افزون گردد
و چرکی رخسارهی نیلی سپهر
زدوده شود
این شعر علاوه بر اینکه رگه هایی از رمانتیسیسم را در خود دارد، به استقامت و نقش فعال انسان در تغییر و تحول اشاره می کند... اینکه انسان توانایی ساختن دنیایی بهتر برای خود و دیگران را دارد( ۴ ستاره)
یه مجموعه ی داستان کوتاه با ۱۲ تا داستان(درواقع ۱۱ داستان و یک قطعه ی شعر مانند) داستانا کاملا چوبکی بود! همون ترکیب هایی که انتظارش رو میشه داشت: زندگی افراد کف خیابونی و با درآمد اندک و سختی و بدبختی های زیاد که تلاش برای زنده موندن رو بیشتر از زندگی کردن دارن ،با ادبیات و نگارش های عامیانه و با اصطلاحات مردم کوچه و بازار و بدون سانسور کردن فحش ها و بد و بیراه ها.و البته ابعاد سیاسی و اجتماعی داستان ها و نگاهی به دین که بیشتر قوانینش رو مسخره میکنه و برای مردم مفید نمیدونهشون
از داستان ۳صفحه ای تا ۴۰-۵۰ صفحه ای تو این کتاب هست. چیزی که از همه بیشتر باعث میشه چوبک رو دوست داشته باشم،حضور کامل خودش توی صحنههاست.هیچ لحظه و صحنهای از داستان سرسری توصیف نشده.فرقی نمیکنه مرد باشه یا زن،بچه باشه یا پیر.... تمام احساسات و حرف ها و حس ها دقیق و کامل منتقل میشن.از تفسیر یک زن با گل هایی رو لباسش که داره راه میره تا کسی که نگاهش میکنه و حس و حال کسی که طلبکاره و اونجا نشسته. شرح یه بچه سر کلاس که دست تو دماغش میکنه و دماغشو درمیاره و قبل از گرد کردنش میفته رو زمین و دانش آموز حسرت میخوره! یا مثلا داستان "مردی در قفس" که تقریبا دیالوگ نداره اما تمام زندگی شخصیت اصلی داستان رو توی ۵۰ صفحه میبینیم و تمام حس هاشو میفهمیم
داستان اخر که برای صادق هدایت بود خیلی جالب بود.داستان پادشاهی که معتاد بود و هیچکس حق نداشت جلوش حرف حق بزنه و بخاطر حفاظت از مجسمه های خودش تمام کلاغ هارو قتل عام کرد.
خیلی داستانا خوب و خوندنی بود. -- جالبه که داستان اون اسبه و همین داستان مردی در قفس رو من چندین سال پیش خونده بودم و فک میکردم از صادق هدایته دیروز متوجه شدم که اشتباه میکردم
What a fascinating writing! He is a writer of poor an lower class of society and his understanding of the reality that happening in society is the positive aspect of his writings. most of all I liked "Fleshy flowers (گلهای گوشتی)", "Under the red light (زیر چراغ قرمز)", "A man in a cage (مردی در قفس)", "Crimson shirt (پیراهن زرشکی)", "Rudeness (اسائه ادب)" and "Late autumn afternoon (بعدازظهر آخر پاییز)". He knew what he's writing about and I think he did it the best way he could.
چوبک در اولین مجموعه داستانش پختگی داستانها و زبان کوچه هدایت را در بهترین آثارش دارد. انسانهای حاشیهای و فراموش شده با جزئیات فراوان هم بصری و هم زبانی طوری تصویر شدهاند که آنها را تمام و کمال جلوی چشم میشود تصور کرد. عریانی و بیپردگی هم در زبان شخصیتها و هم در روایت نویسنده از اشیاء و محیط به خوبی مشاهده میشود. چوبک و هدایت از این منظر حق بزرگی بر گردن ادبیات داستانی دارند و مسیر جدیدی را در زبان کوچه و عامیانه آغاز کردهاند که بیشک خیمه شببازی یکی از سنگ بناهای این مسیر است.