في كانون الثاني/يناير 1991، وفيما كانت قوات التحالف تباشر قصف بغداد، قررت الفنانة العراقية نهى الراضي ألأن تسجل يوميات الحياة كما غدت تعيشها ويعيشها المحيطون بها: الضجيج، الأقذار، الشك، اليأس والخوف.
وبخفة ظل لافتة، يقتطف الكتاب الهبوط اليومي الى سوية الحياة في القرون الوسطى لملايين المدنيين العراقيين.
هذ الشهادية الفريدة بمثابة مادة طازجة عن حياة الناس العاديين في بغداد خلال قصف 1991 والحصارالتالي.
Born in Baghdad in 1941, Nuha al-Radi trained at the Byam Shaw School of Art in London in the early 1960s and later taught at the American University of Beirut. A painter, ceramist, and sculptor, her works have been shown throughout the Arab world and in Berlin, London, and Washington.
هي بأختصار دورة حياة الفرد العراقي في الطبيعية: حرب الخليج 1990 - الحصار - ثم المنفى
تسرد احداث الحرب يوم بيوم على شكل مذكرات تفطر القلب وتملأه حسرة ومرارة، ولكن بخفة دم واسلوب مليء بالدعابة والمرح
والكتاب جزء يسير من احداث عملاقة وعملية تطهير عرقية لشعب اعزل وعبقري جرت ولازالت تجري في البلاد التي نشأت منها الحضارة وستنتهي فيها الحضارة
أحبب مذكراتك كثيرآ يانهى .. تعلقت كثيرآ ببستانك ومرسمك .. وسلفادور (كلبك الشقي) .. تأثرت بطريقتك الارتجالية في التعايش مع الناس .. ومرحك وسخريتك في التعامل مع الاحداث والكوارث والحرمان .. تمنيت لو عرفتك من قبل حتى وان كنتي من جيل أمي .. كنت اتكلم معك اليوم في السيارة وفي كل مكان بدون ان انتبه .. لاادري، اؤمن بأن الارواح تسمع .. سوف احكي لك امور اخرى واتمنى ان لاازعجك في سكونك الابدي
لقد كتبت مقالا بعنوان "لماذا ياأمريكآ؟" ادندن فيه حول نفس الموضوع وبألهام من يومياتك البغدادية التي لن تنتهي
حس واقعا خوبی به کتاب داشتم طنز ملایم کوچکی داشت و شنیدن دورانی از عراق که برای من ایرانی در تحریم آشنا به نظر میاومد برام جالب بود مترجم، خانم مریم مومنی، هم بسیار خوب عمل کرده و برای بهتر فهمیدن کتاب رفته بود با بعضی آدمهای داخل کتاب هم دیدار کرده بود.
نورهای کوچک و بزرگ پنجره هایمان، ادامه ی راه هستند. من و او در شبی بارانی در حالیکه مه هر ان پایین و پایین تر می آید نشسته ایم و جهان خود را با دست هایمان می کاریم، لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر.. عمیق و عمیق تر.. این جهانی ست که ما با دست هایمان با خیال مان می سازیم و هر لحظه در ان پیش می رویم... . . یادداشت های بغداد را اول در دوران حاملگی شروع کردم درحالیکه رقیق بودم و جهان جای تاریکی و سیاهی نبود و تاب نیاوردم به ادامه دادن و خواندنش. از نوشته های مترجم: یادداشت های روزانه ی او از روایت های بزرگ و ایدئولوژی فاصله می گیرد تا تنهایی ادم ها در شب های بمباران و شرایط آخرالزمانی زندگی در دوره ی جنگ و تحریم را ثبت کند و در عین حال ردپای زیبایی و زندگی را هم نشان می دهد. . وقتی بنزین نیست رفت و آمد آدم ها محدود می شود و مردم منزوی می شوند و زندگی شهری به کل مختل می شود. چون شهر یعنی مسافت های طولانی. یعنی رفت و امد. . و تنهایی جمعی در ابعاد بزرگ تر و بین الملیلی تر به هنگام جنگ بزرگتر جلوه می کند. اما دردناک تر از تحمل این همه رنج این است که ببینی دنیا کوچک ترین اهمیتی هم به رنجی که می بری نمی دهد. . نها بغداد را در کلمه هایش می سازد. بغدادی که در ابتدای ویرانی ست. " امروز پل جمهوریت را زدند. شکستن پل یعنی قطع ارتباط آدم ها. خیلی غم انگز است که آدم یک پل بمبم خورده را ببیند. چون پیوندی را قطع کرده اند. همه از دیدن پل خیلی متاثر شدند. گوشه های پل جمع می شود. به سوزاخ ها و شکاف هایش نگاه می کنند مردم اشک می ریزند." . نها می نویسد همیشه دوست داشته یک رمان بنویسد که با این جمله شروع می شود: من در باغی زندگی می کنم که 66درخت نخل و 161 درخت پرتقال دارد." . باغ نها تبلور دنیای بیرون است. در عین اینکه باغ است ویرانی و جنگ هم دارد. هیاهوی سگ های وحشی، مار بزرگ، مگس های مرده و... اما زیبایی که دوباره جوانه می زند: سینه سرخ های کوچک و پروانه های سفید... . نها در ابتدا سفالگر بوده و نمایشگاه هایش در بیروت و عمان و اردن و نیویورک و.. بعد از بیست سال علاقه اش را به سفالگری از دست می دهد. .خانواده ی سها در عراق همگی جز اولین ها بوده اند. اولین زن سفالگر. اولین زن باستان شناس، اولین دکترای کشاورزی از آمریکا و... . بخش های ابتدایی کتاب بیشتر در عراق می گذرد و در باغ و همراه با سگش سالوادور دالی( یالوی نقش پررنگی در کتاب دارد اما خیلی در سکوت و بی هیچ غمی می میرد و تمام می شود.) و بخش آخر که اسمش را هویت گذاشته است در اقامت ها و سفرها و ویزاها می گذرد. . درحالیکه جنگ با تمام قدتر در بیرون در جریان بود من و سها روز را در استودیو سرخوشانه به نقاشی گذاراندیم و فکر کردیم این بی اعتنایی ما از کجا می آید در حالیکه بقیه دارند از ترس دندان هایشان را به هم می فشارند. . مسئولیت اصلی مامان نان و کیک پختن است و من سوپ و سالاد درست می کنم. تمام مواد سالاد_ کاهو، تربچه، کرفش، جعفری و گیشنیز را همه از باغ می چینم. . برق رفته. خیلی کارها را یاد گرفته ایم در تاریکی انجام دهیم اما هیچ کدام یاد نگرفته ایم زود بخوابیم. آدرنالین بیدار نگه مان می دارد. . مرغ ها که دیگر از صدای انفجار مرغ نمی گذارند. لاستیک های ماشین ها که در شهر وجود ندارد و دسته دوم از اردن که وارد می شود تا آنجا پوسیده است، پزشک ها برای معاینه دستکسش یکبار مصرف را چندبار استفاده می کنند. تا جایی می رسد که دیگر دستکشی در کشور باقی نمی ماند. دزدها حتی یک ردیف لیاس روی بند را در حیاط جمع کرده اند و برده اند. مریض ها در بیمارستان لامپ ها را باز می کنند و با خودشان می برند. باید لامپ خودت را می آوردی، پتوی خودت را، بشقاب خودت را. یک خانومی را سزارین کردند. پانزده ساعت طول کشیده به هوش بیاید. نخ های جراحی یک چیز از رده خارج پاکستانی هستند که بین پنج تا هشت ماه طول می کشد تا جذب شوند و باعث عفونت و مشکل می شوند. مردم بچه هایشان را کتک می زنند. چون در اینصورت بستری می شوند و تا سه هفته بیمارستان می ماند و آنجا بهشان غذا می دهند.
تلاش پدر برای بیرون آوردن دو پسر جوانش که باید به زور در ارتش باشند. بیچاره ابوموسی فرسوده شد._پسرها از جنگ فرار کرده اند و ان ها را به ناکجا تبعید کرده اند. پدر پیر هیچ خبری از آن ها ندارد...) . پل جمهوریت را زدند/... هیچ وقت اینقدر به بچه ها خوش نگذشته. بدون ترس از ماشین در خیابان بازی می کنند. دوچرخه هایشان را می رانند و لذت می برند. درحال حاضر ادم های زیادی اینجا زندگی م کنند. گوشت ها را نمک سود کرده و در جوراب های نایلونی نگه داری کرده اند. بعد از شام برای خوردن دمنوش دور هم جمع می شوند. . مامان دارد در تاریکی کیک پرتقال درست می کند. .. حضور موش ها در باغ که عاشق خوردن قرص های کورتیزن اند. .امروز تقریبا یک کیلو بذر پیاز کاشتم. ( در جای جای کتاب خشم و نفرت از غرب و مخصوصا آمریکا مشهود است. بوش و اسراییل و شارون و...) . روز 38. روزی خوش است. بهار همه جا است. باور اینکه جنگی در جریان است سخت است. از صبح تا حالا دو حمله ی هوایی داشته ایم. هواپیماها همه جای آسمان هستند. امروز اولین زنبقم باز شد. . چطور دلش آمده خروسش را که برایش مثل حیوان خانگی بوده بخورد. خروس بیچاره فکر کرده می خواهد به او غذا بدهد و وقتی داشته جان می داده نگاهی غمگین و طولانی به صاحبش کرده است.( خیلی تلخ و دردناکه... من خیلی به این نگاه فکر کردم... جنگ به نازل ترین وضعیت انسان و حیوان و خوردن یکدیگر رسیده..) . یک تهیه کننده ی هلندی پرسیده: در حال حاضر روی چه چیزی کار می کنی؟ گفتم: به ندزت وقت پیدا می کنم. این میان ماشین تعمیر می کنم. دندان هایم را درست می کنم. تولت تعمیر می کنم. کلا از این ور به آن ور می ورم مثل مرغ پرکنده. .. سالوی مشغول لذت بردن از زندگی سگی اش است. . در باغ دعوای سختی بین زاغ ها درگرفته. حتی یک کلاغ هم می آید تماشا. . با یک سینه سرخ دوست شده ام. خرما خیلی دوست دارد. پس حتما یک سینه سرخ عراقی ست. داخل گل کاغذی های کنار کارگاهم زندگی می کند. بی وقفه می خواند. ظاهرا تنهاست. . باغ پر از پروانه های سفید است و زاغچه هایی که با هم می جنگند. یک گروهشان خیلی ساکت اند و گروه دیگر بسیار شلوغ. سالوی یک سگ جدید پیدا کرده، حنایی رنگ است. وقتی که اوضاع بهتر شود همیجا در بهشت کوچکم می ماتم و پیر می شوم و احتمالا اختلال حواس پیدا می کنم( نها از سرطان خون فوت می کند در حالیکه به کسی نمی گفته .) هفته آینده از عطر بهارنارنج ها تلوتلو می خورم/. شقایق های باغ عقل از سر زنیورها برده اند. سر هر کدام از شقایق ها شش تا زنیور است که دارند شیره می مکند. . درخت ها پر زا پرندگان جوانی هستند که دارند پرواز یاد می گیرند. پشت سر مادرشان یا هر کس دیگری که دارد بهشان یاد می دهد می پرند. . برای مشکل مغز استهوانم میالون ها آزمایش داده ام که نشان می دهد تعداد پلاکت هایم کم است. چیز حدود هشتادتا. هیچ کس بهم نمی گوید چیست؟ سرطان است؟( بعد از این در طول کتاب حرفی از سرطان و جواب آزمایش ها نمی زند.) . گفت پاریس پر از هنرمندان عراقی ست.آنجا مورداحترام اند و کارهای یدی انجام می دهند. همدیگر را در کافه ها می بیند و از وطن حرف می زنند. زمان برایشان ایستاده . بین دو دنیا مانده اند و گم شده اند. دلشان برای زندگی خانوادگی و پرجمعیت تنگ شده. . مسیله هویت است. آدم وقتی در وطنش است نیازی نیست خودش را مدام اثبات کند. در دنیای خارج کسی نیستی. دایم باید خودت را معرفی کنی. هربار از صفر شروع کنی: کی هستی؟ از کجا می آیی؟ چه می کنی؟ . در نیویورک کافه ی کتابخانه ی مورگان( یکی از قشنگنرین کتابخانه ها که از بیرون اصلا متوجه نمی شوی چقدر داخلش باشکوه است. یادگارهای قبل از کوید که جهان گشوده بود و مهربان) . بلبلی به دیدن مان آمده. این روزها پرنده ها نیم فهمند کی بخوابند. چون نورافکن های سفارت عربستان تمام شب با قدرت روشن اند. . ئل و دماغ ندارم. می روم با سها کنار دریا چای نعناع بنوشم. . با مینی به دیرالقمر رفتیم که مربای انجیر درست کردن شهلا را تماشا کنیم. . در مجله ی گرانتا" خاطران یک ابله سیاسی" را خواندم. نویسنده اش صرب است. خیلی شاعرانه تر و ادبی تر از نوشته های من است اما خیلی شبیه. . مامان وسط رمان های عاشقانه و درست کردن سه گالن شربت آلوست. . آخرین نظر مامان: خاک عرقا متبرک است. چون 47 پیامبر در آن دفن است. برای همین همه سرش می جنگند و حفاظت شده است. . امنیت در تعداد است: ماجرای شاهین ها که با هم حرف می زنند و کبوترها که به آن ها حمله می کنند. . لمیعه رفته ناخن آرایی و موهایش را درست کرده. گفت اگر قرار است بمیرم می خواهد موقع مرگ مرتب باشم. .
پس از خواندن کتاب شاید عنوان یادداشت های بغداد، کمی غلط انداز به نظر بیاید. نوحا شروع جنگ اول خلیج فارس را روایت میکند تا شروع جنگ دوم. او در این دوازده سال بیش از آن که عراق باشد، در لبنان، عمان، آمریکا و... روزگار میگذارند. همان روزهای شروع جنگ اول هم بیشتر در باغی اطراف بغداد حضور دارد تا در میانهی مردم. برای همین هم روایت دقیقی از روزگار مردم در آن سالها دستگیر خواننده نمیشود. این طور نیست که از جنگ نگوید و ما هیچ از شرایط شهری جنگ زده ندانیم، به هر حال با هر فاصله و شرایطی باز هم درگیر جنگند و شرایط جنگی ولی نوحا و اطرافیانش به نسبت موقعیت بهتری دارند و کمتر از بقیه درگیر جنگند. در فصل تحریم هم این فاصله مشهود است، نوحا راوی وقایعی ست که از گوشه و کنار میشنود. وقایعی که او کمتر درگیر و متاثر از آن هاست. در این بخش به نسبت بخش اول کتاب بیشتر با شرایط جامعه درگیر میشویم. وقتی به فصلی که نوحا آن را هویت نامیده برسیم به واسطه مشاهده مستقیم و گفتگو با مردم نزدیکترین روایت را مشاهده میکنیم و شاید بهترین بخش کتاب هم باشد. در دو بخش دیگر اما بیشتر از زندگی و روزمرگی های نویسنده میخوانیم. چیزی که در همهی کتاب مشهود بود و از این جا به بعد پررنگتر است. البته گفتن از روزمرگی و اتفاقات ساده تا وقتی از حد نگذرد بد نیست که لازم هم هست به خصوص وقتی نویسنده شوخ طبع هم باشد. این خود بخشی از شیرینی کتاب است به شرطی که زیاده حاشیه نرود. ولی این جا دیگر نوحا میشود راوی روزمرگی های شخصی که ناظر بیرونی وقایع عراق است. نوحا یک روشنفکر هنرمند عراقیست که سالها خارج از کشورش زیسته ولی برخلاف انتظار موضع گیری صریحی علیه غرب دارد. مقایسه درستی ست یا نه نمیدانم ولی من یاد «به من گفتند تنها بیا» افتادم. در آن کتاب برای اولین بار با حس نفرت از غرب در کشورهای منطقه مواجه شدم و علتش را درک کردم. در این جا هم وقتی نوحا از سختیهای جنگ و تحریم میگفت نفرت مردم حس میشد. حسی که قبل از خاطرات سعاد در «به من گفتند تنها بیا» هیچ تصوری از آن نداشتم.
کتاب سه بخش داره: جنگ، تحریم و هویت. خوندن هر سه بخش کتاب که روزنوشت های زنی هنرمند در کشور همسایه است برای من خیلی سخت بود. نمیدونم چیزی که در حال حاضر تجربه میکنیم به سختی اونچه که بر اون مردم گذشت هست یا نه، شاید هم اصلا اینجا مقایسه کار درستی نباشه. کتاب لحنی صمیمی و آشنا، همراه با شوخیهای گاه به گاه داره و ترجمهی روان مریم مومنی خوانش اثر رو خیلی راحتتر کرده. از متن کتاب:
«انگار امید از مردم عراق رخت بر بسته. واقعیت دارد کمکم بدتر میشود. مثل اورانیوم ضعیف شدهای که علیه مان استفاده کردند، داریم ضعیف و ضعیف تر میشویم. شاید هدف غایی شان همین است. نفت آلوده نمیشود. هر چه باشد کل ماجرا بر سر همین است، نفت بیشتر و بیشتر. اما دودش بیشتر از همه به چشم مردم عراق میرود؛ جنگ، تحریم، هزاران نفری که هر ماه از کمبود مواد غذایی، دارو و آلودگی هوا میمیرند.»
دست نوشتههای یک زن هنرمند عراقی در سالهای جنگ اول خلیج فارس و تحریم فلج کننده عراق و حمله نهایی امریکا. برای یه ایرانی که الان داره شرایط مشابهی رو تجربه میکنه خیلی کتاب تلخیه. اونقدر تلخ گه چندین روز واقعا حوصله هیچ کاری نداشتم. تازه همه ش به خودت یادآوری میکنی که نویسنده از طبقه ثروتمنده مدت زیادی از زمان تحریم رو اصلا تو عراق نیست و تو لبنان و اروپاست، خواهرش تو آمریکاست و چیزای دیگه که باعث میشه تا اعماق وجودت دلت برای مردم عادی عراق بسوزه. و چقدر ما ایرانیها از این رنجی که مردم همسایه مون بردن در این سالها بیخبر و یا شاید بهش بیاعتنا بودیم. به احتمال قریب به یقین رنج ما هم برای هیچکس اهمیتی نداره.
انسانِ ایرانی این کتاب را ماهها و سالهاست که بهتر از هر کس دیگری درک و زندگی میکند. از فشار تحریم تا نبودنها، نایابشدنها، مهاجرتها و ... شاید اگر به دنبال فرصتی برای کوچ نیستید و تا پایان این مسیر در ایران زندگی خواهیدکرد، بهتر باشد سمت کتابهایی مثل یادداشتها یا ساعت بغداد نروید. لابهلای روایتهای نها الراضی بارها با مسائلی شبیه به آنچه که در ایران رخ می دهد روبهرو خواهیدشد. از انسانهای باآبرویی که از شدت فقر به تکدی گری روی میآورند، تا دیناری که با شایعه توافق با آمریکا هم نوسان می کند و بخشی از جامعه که ترجیح می دهند نظامیان آمریکا در خیابانهای بغداد رژه بروند، اما دیگر اسمی از صدام نشنوند. تاریخ در جهان سوم زیاد از حد افراطی تکرار می شود....
کتاب روزنوشت های نها الراضی هست، معمولا خوندن کتابهایی از این دست بخاطر اطلاعات خسته کننده و تکراری ممکنه کمی حوصله سربر باشه اما این کتاب کاملا متفاوت بود شاید بخاطر اینکه توی بحبوحه ی تحریم های امریکا علیه عراق و بمباران عراق زندگی هر روز سوررایزی داره و هیچ روزی شبیه روز قبل نیست. البته زبان طنز نویسنده و حس شوخ طبعی نهاالراضی و خانواده ای که هر روز از اونها روایت میکنه و امید به تغییر اوضاع و درست شدن همه چیز، بی تاثیر نیست. نویسنده چون از طبقه ی مرفه جامعه هست صددرصد اثری که جنگ و تحریم روی مردم عادی عراق گذاشته روی اینها نذاشته و ما از طریق نویسنده به اوضاع بقیه ی مردم پی میبریم البته در حد کم ولی با همین توصیفاتی که نهااراضی ثبت کرده میشه به عمق فاجعه پی برد ترجمه ی کتاب فوق العاده خوب بود و تسلط مترجم کاملا مشخص بود.
I’ll be honest, I struggled with this book. I picked it up to read because it seemed like it would be a gripping account of life in Baghdad during the first war on Iraq. I understand that it was her journal, but it just wasn’t a cohesive account in my opinion. There were way too many characters to keep track of, lots of information about her daily life, which was interesting, but interrupted the historically important events that were happening in and around her home. It was hard to keep up with the train of thought, and it skipped around a lot. I know that it is written from her diary, but it really just feels like stream of consciousness, random information, that you can get a few tidbits from. I’m sure there are better sources with which to learn about this time in history. I’m sorry to be so negative in my review, but for the few good tidbits I got out of this book, other than that it was really tough to get through, I wouldn’t recommend it to be read. I think that it could be redone in a more captivating way, so that you do not lose the readers attention, and that it could do justice to her experiences and accounts of what happened. One of the themes of the book is summed up well by the author “in the name of peace in humanity, thousands have to be killed. In the name of liberation, in the name of democracy, there will be military occupation.” The USA sucks. The only reason I gave it two stars instead of one is because of the historical information included in the book. That’s what kept me reading. Not her boring account of the birds outside her window.
What I appreciated most about this book was an alternative perspective on many modern events of diplomacy and war that I have mostly viewed from a Western lens. It is a stark reminder that war, sanctions, and other political efforts often end up affecting the people of a nation more than the leaders themselves and calls into question many of the actions we deem justified as an outsider. That aside, I just had a hard time with some of the narrative which made the pace of the diary entries a little clunky.
عصام نگران بود که اگر بخواهند یکبار دیگر تلاش کنند که ما را از بین ببرند؛ ممکن است به جای کارخانه برق، فاضلاب را بزنند و ان وقت تا خرخره در گُه فرو رویم. به ش گفتم عوض اینکه نگران باشد چه اتفاقی ممکن است بیفتد یا نیفتد، الان باید نگران کثافتی باشد که تویش هستیم _ با استعاره بگویم، بگذار اول از این گُهی که توش هستیم در بیاییم.
يوميات تنقل أحداث حياة أناس عاديين عاشوُا تحت رحمة القصف الذي حل على بغداد سنة 1991م ( حرب الخليج الثانية )و التي كانت تحت إدارة الطائرات الأمريكية , اليوميات مليئة بالعذابات و الصعوبات الحياتية في أحوال الحرب .. أبدعت نهى في وصف التفاصيل و الكثير من الأحداث .. و التعليقات ! أحببته بحق .
🛑«بیریشه است است آقاجان ایضا بیشناسنامه!» صدایم رفته بالا از فرط هیجان! آن سوی میز علی رکاب است که بدجور خوشش آمده و پنج ستاره هم چسبانده بیخ #کتاب. من این طرف اما قائل به چیز دیگری هستم. حقّا جلسه خوبی بود بررسی #یادداشتهای_بغداد. به نظرم علت فرامنتی انتشار چنین اثری در #ایران، اینهمانی کردن وضعیت امروزِ ایرانِ زیر #تحریم با وضعیت دهه نود میلادیِ عراقِ زیر تحریم است؛ یک پروژه سیاسی! چیزی مشابه همان پروژه سیاسی #نشر_ثالث برای اینهمانی کردن وضعیت ایران امروز با #کره_شمالی! به تعبیر یکی از دوستان، بدجور حس غمگین خاورمیانهای و خودبدبختپنداری آدم را قلقلک میدهد! . 🛑فارغ از فرامتن، متن اثر هم چنگی به دل نمیزند. عضوی از طبقه روشنفکر متمولِ بیمساله که زیر بمباران جنگندههای ائتلاف در جنگ اول #خلیج_فارس، غرق است در زندگی آکواریومی خودش و سگی که توی خانهباغی در حومه #بغداد و سطرهای یادداشتهای خانم راوی، ول میچرخد و مدام در حال ور رفتن با دیگر مادهسگهاست. در آن وضعیت هاگیر واگیر عظما که خیلیها در همان کشور هشتشان برای پر کردن شکم، نَه گرویِ نُه که گروی هیجده و نوزده است، #نها_الراضی و اطرافیانش از بس گوشت خوردهاند دارند بالا میآورند! چرا؟! برق رفته و یخچال کار نمیکند و باید هر چه زودتر ترتیب محتویات را داد که فاسد نشوند! . 🛑راویِ عراقی قصه ما هرچند تا خرخره غربزده نشده -برخلاف همتایان همان زمانِ ایرانیاش- اما نسبتی هم با جامعه و زمان و مکان و مردمش ندارد. فصل مربوط به جنگ را اگر بریزی توی ورد و همه عراقها و بغدادها را با کنترلاف و ریپلایسآل برداری، جای خالیشان را میشود با هر نامی پر کرد از هر جای کره خاکی از بس که روایت، منتزع است از واقعیت و ابتر و سترون و بیریشه و بیشناسنامه. در اثری اینچنین لاجرم تیرت به سنگ میخورد اگر به نیت سرک کشیدن به بغدادِ روزهای #جنگ_اول_خلیج_فارس رفته باشی سراغ اثر! . 🛑درخشانترین بخش کتاب اما بخش مربوط به #مهاجرت است. زمانی که راوی از فضای انتزاعی گلخانهای طبقه خودش پرت میشود روی زمین واقعی خدا. وقتی که در #اردن یا #لبنان با یک عراقیِ نانوا هیچ تفاوتی ندارد. آن وقت است که از دل طبقه مزبور هبوط میکند روی کاراکتر خاورمیانهای خودش و واقعیت را مستقیم و بیواسطه لمس و البته دردش هم میآید که چرا نگهبان سفارت لبنان چنان برخورد هتاکانهای دارد. اینجاست که روایت خوب میشود و قابل تحمل، دقیقا به همان دلایلی که بخش خاطرات بغداد چنگی به دل نمیزد. اجمالا دو از پنج!
چون بعد از جنگ سر زبانها است، گفتم بخوانمش. به نظرم واقعا در ژانر انتشار دفتر خاطرات بود، تاملات نویسنده خیلی کم است. یا شرح حال کارهای روزانهاش را نوشته، یا به کلی گوییها درباره خاورمیانه و مردمانش میپردازد و در نهایت کلیشهها را بازتولید میکند. خیلی کم از دیگران میگوید و انگار به اطرافیانش بی اعتنا است. از طرفی برخورداری نویسنده از امتیازات زیاد و عدم آگاهی به آن، باعث شد نتوانم ارتباط عمیق و شخصی با کتاب برقرار کنم. البته برخی توصیفات از حملات هوایی و تجربیات و حس و حال جنگ باید اعتراف کنم که به تجربه ما از جنگ 12 روزه نزدیک بود. اما آیا میتوان از همه چیز در منطقه و سرزمینهای ما ناامید بود و فقط به اعتراضات ضد جنگ در کشورهای غربی و قانع شدن آنها که «ما سزاوار مرگ نیستیم» بسنده کرد؟
هناك قول شهير نُسب خطأً إلى الثائر السوفياتيّ ليون تروتسكي: "وإنْ لم تولِ اهتمامًا بالحرب فإنّ الحرب مهتمّة بك". ولا شكّ أنّ الحروب، منتهيةً كانتْ أو مستمرّة، تلحق ضررًا يشمل كلّ جواتب حياة الفرد وحياة المجتمع على المدى البعيد. وفي المساحة المُبهَمة الملامح ما بين المعطيات الإحصائيّة والتحليلات الموضوعيّة نجد قصصًا رُويتْ بأصوات الناس العاديّين الذين عاشوا الحروب وما عقبها من تداعيات. من هذا المنطلق تتبلور أهمّيّة دور الأدب النابعة عن قدرته على استعراض جوانب من الحروب لا تتجلّى إلّا في سرد خبرة الفرد الشخصيّة. في هذا السياق تشكّل رواية "يوميّات بغداديّة" للفنّانة العراقيّة نهى الراضي محاولةً لإيصال مثل هذه الخبرة إلى شريحة واسعة من القرّاء في وقت لم تكثر فيه أمثال كِتابها. تتكوّن الرواية من ثلاثة فصول تتناول فترات من حياة المؤلّفة: حرب الخليج (بغداد، 1991) والحصار (بغداد، 1994) والمنفى (الأردن ولبنان، 1995-1997). وبالرغم من ارتئائي أنّ الرواية من ناحية الأدبيّة عملٌ ركيك إلّا أنّه ينبغي الاعترافُ بأنّ الكاتبة لم تسْعَ وراء إنجاز نصّ أدبيّ يثير الإعجاب بلْ هدفتْ إلى توثيق خبرتها ولربّما قصدتْ نوعًا من العلاج الذاتيّ عن طريق سرْد ما عاشتْه. فأسلوبها قد لا يرقى إلى مستوى الأعمال الأدبيّة المعاصرة التي سرعان ما أصبح الاقتداء بها أمرًا ملحوظًا ولكنّه، وربّما هو الأهمّ، صريحٌ. فالقارئ يستطيع التأكّد من كون المؤلّفة لم تُخْفِ أيًّا من تفاصيل حياتها الاجتماعيّة والخاصّة في الفترات المذكورة أعلاه. تتطرّق نهى الراضي في خطابها إلى بضعة محاور منها تصوّراتها (أيْ تصوّرات الإنسان العاديّ) للحرب ومسبّباتها من منظور سياسيّ. فهي ترى أنّ العراق كان العامل السياسيّ الذي انطلعتْ منه الأحداث: "كنّا البادئين بالظلم" (ص 10)، ولكنّ تحليلها لما يجري يظلّ موضوعًا جانبيًّا في فضاء النصّ يختصّ بشرح سطحيّ للأسباب التي أدّت إلى اندلاع الحرب: "لماذا لا يصنعون أدوية وأشياء نافعة ويتركون العالم يرتاح قليلًا – كفى قتل" (ص 130). ولكنْ في بعض المواضع تطرح الكاتبة تساؤلات تدنو إلى جوهر مسألة دفع ثمن الحروب وتكشف عن عدم قدرة الإنسان العاديّ على استيعاب منطق الحرب سائلةً لماذا توظِّف الدول الديمقراطيّة آليّات دكتاتوريّة على دولٍ أخرى (ص 160). إنّ هذا الخطاب يزيح الستار عن علاقات القوّة والتراتبيّة القطبيّة والتبعيّة في النظام الدوليّ بعدسة مَنْ يقيمون في أسفل سلّم النظام الاجتماعيّ. ونكتشف أيضًا تجلّيات آثار الحرب وما تدمّره في كثيرٍ من نصوص الرواية. فالحرب على العراق وحصاره فيما بعد لهما تداعيات هدّامة على الاقتصاد والبنية التحتيّة والبيئة والموروث الثقافيّ. ولكنّ أغلب قصص الحرب في الرواية ترتكز على إضناء صحّة الإنسان الجسديّة والنفسيّة وهي آثار شديدة الوطء على الإنسان العراقيّ حتّى اليوم. وكثيرًا ما نرى كيف أنّ الإنسان يفقد حسّاسيّته إزاء ما يجري حوله من قصف وإتلاف: "حتّى الحرب تصبح شيئًا رتيبًا مألوفًا" (ص 37). تبرُز غرائب سلوك البشر من خلال سرد قصص حالات السرقة (ص 140) والخطف والاغتصاب (ص 93) كما أنّ القارئ يكتشف بعض عجائب النظام الاستبداديّ العراقيّ: التعريض للضرب لمن يتجاوز الضوء الأحمر (ص 117) أو قانون الالتزام بالوزن الخفيف المنطبق على موظّفي الدوائر الحكوميّة في البلاد. ولا تخفى أيضًا بواكر تقسيم العراق بسبب اشتعال النعرات الطائفيّة بسبب سياسته الداخليّة وتدخّل القوى العظمى: "في كردستان يسمّون الجنوب شيعستان والوسط جوعستان" (ص 122). إنّ الحرب مستمرّة حتّى اليوم بفعل تداعياتها الواسعة النطاق ولكنّها ربّما انتهتْ بالنسبة إلى الكاتبة في لحظة طباعة آخر كلمة من الرواية. وهي، على وجود بعض نقاط الضعف التي تحول دون إمكان النظر إليها على أنّها عمل أدبيّ رصين، قد قويتْ على إيصال معانٍ مهمّة إلى القرّاء لعلّ أجلّها أنّ الفرد هو من يدفع ثمن الحروب بل إنّه يُضحي مدينًا إذ إنّ الثمن يُدفع بانتظام وعلى مدى أجيال كاملة. وفي ظلّ النظام الدوليّ السائد الذي لا يخلو في أرجاء عديدة من طابعه ما بعد الاستعماريّ تنجلي لنا صورة الحرب كحدث مستمرّ حتّى ما بعد نهايته بكثير.
كنت في السابعة عندما قامت حرب الخليج الثانية ، لا زلت اتذكر القصف و الضحايا و الحطام في كل مكان ، مذكرات مليئة بتفاصيل حية و مؤلمة ، تعني لاي عراقي الكثير ، كم كنا سيئي الحظ و لا زلنا حتى اليوم ، رحمك الله سيدة نهى الراضي
Een dagboek van een vrouwelijke kunstenaar in Bagdad, dat de moeilijkheden van het leven van burgers tijdens oorlog duidelijk maakt. Aan de ene hand, blijven ze doorgaan met sociale contacten, en voor het merendeel blijven ze positief. Aan de andere kant moeten ze leren hoe te leven zonder electriciteit en een gebrek aan eten. Het was interessant te lezen hoe ze lampen maakten van met benzine gevulde flessen met een lont, op zijn plaats gehouden met geknede dadels. En het boek geeft allerlei fascinerende details, zoals het feit dat gekooide papagaaien door de schok gedood werden, wilde vogels van slag waren, en dat een heleboel vliegen ook onverklaarbaar dood vielen.
En de hele tijd vraagt Nuha Al-Radi zich af waarom George Bush ze de Irakezen haat. "Het Westen schijnt zich maar drie soorten Arabieren te kunnen voorstellen: terroristen, rijke olieschjeiks en van top tot teen in het zwart gehulde vrouwen. Ik ben er bepaald niet zeker van dat men weet dat er hier gewone mensen leven." Helaas, sindsdien is er niet veel veranderd; sinds 911 is het er alleen maar erger geworden.
یادداشتهای نُها الراضی -هنرمند مطرح عراقی- از جنگ اول خلیج فارس در طی سالهای ۱۹۹۱-٢٠٠٣ حکایت دارد. عراق که به تازگی، جنگ با ایران را از سر گذرانده در پی زیادهخواهی صدام و برای جبران خسارات سنگین جنگ، به کویت حمله و آنجا را اشغال میکند. نها با روایتی ساده از روزمرگی خود، ما را با رنج و درد عمیق مردمی که از یک طرف، گرفتار استبداد داخلی و دیکتاتوری دیوانه به نام صدام هستند آشنا میکند و از طرف دیگر جهان را بابت این سکوت و انفعال مسئول میداند. سکوت و حمایت از بمباران عراق توسط کشورهای بهاصطلاح صلحطلب. سوال نها این است: «چرا دنیا از ما متنفر است؟»
تقریباً مطمئنم اگر این یادداشتها اون ننهمنغریبمهای “چرا دنیا از ما متنفره؟” و پریدنهای باسمهای به غرب و آمریکا رو نداشت، جریان روشنفکریِ عمدتاً چپ ِعلاقهمند به اداهای ضدامپریالیستیِ دنیا، نگاه هم بهش نمیانداخت، چه برسه به اینکه بخواد چاپش کنه. یادداشتها پراکنده، خام، دمدستی و بیارزشند. شاید فقط فصل اولش که تصویری محدود از زندگی در بغداد حین جنگ خلیجفارس به خواننده میده قابل تحمل باشه. باقی همه بیهوده.
A small book, but an interesting read. A point of view on the Gulf War from an avarage Iraqi citizen. Even though it is many years ago now, for me it was still an interesting book. No exaggeration, just a rather clean report on how the war, the bombardements affected the life of the citizens of Bagdad at the time.
This was a very interesting read since I have only read war diaries that have been written by children in situations where we are not the aggressor. It is important to realize how war affects the innocent people of a country as well.
کتاب «یادداشتهای بغداد» یا روز نوشتههای زنی در جنگ و تبعید نوشته نُها الراضی است که توسط خانم مریم مومنی ترجمه شده است. چاپ اول این کتاب در زمستان 1398 توسط نشر چشمه صورت گرفت. این کتاب در 274 صفحه و با قیمت 486000 ریال از سایت شهرکتاب قابل تهیه است. نها الراضی در 27 ژانویه 1941 در بغداد متولد شد. او یک نویسنده مشهور، سفالگر و نقاش عراقی بود که مدت مدیدی از زندگی خود را در بیروت سپری کرد. پدرش از نخستین عراقیهایی بود که برای ادامه تحصیل به تگزاس آمریکا رفت. پدر او در سال 1947 ابتدا در ایران و بعد در هندوستان سفیر شد. تمام خانواده خانم الراضی تحصیل کرده خارج از کشور هستند. خواهرش سِلما باستانشناس و مرمتکار، خودش سفالگر و نقاش، برادرش عباد معمار و طراح بود. نها الراضی در 30 آگوست 2004 چشم از دنیا فرو بست. یادداشتهای بغداد اثر نویسندهای است که شرایط سختی را در جنگ اول عراق سپری کرده و در سختترین لحظات سعی بر آن داشته تا انسانیت را رها نکند. در بمبارانهای سال 1993 عراق که توسط آمریکا صورت گرفت حضور داشته و تمام تجربیات تلخ قحطی ،تحریم و ترس را گذرانده است. قلم روان و شیوایی دارد. خانم الراضی در سراسر کتاب به آمریکا و آمریکاییها لعن و نفرین میفرستد و در قسمتهایی از کتاب آرزو میکند که کاش روزی برسد که حوادث طبیعی باعث نابودی آمریکا شود! از اسرائیل متنفر است و حزب الله لبنان را گروهی محبوب تلقی میکند. او مسبب تمام بدبختیها و مشکلات کشورش عراق را آمریکا و غرب میداند اما از طرفی تحصیل کرده غرب است و در همین کتاب بارها و بارها به آمریکا سفر کرده و خاطرات آنرا بسیار کمرنگ ثبت کرده است! دوگانگی رفتاری و از طرفی مقصر دانستن سایر کشورها در هنگام مشکلات عراق نقایصی است که میتوان در نوع نگرش این هنرمند مشاهده کرد. به هر روی خانم الراضی خاطرات خود را با قلمی روان و بدون پیچیدگی ثبت کرده که خواندن آنها خالی از لطف نیست.