Jump to ratings and reviews
Rate this book

بهار برایم کاموا بیاور

Rate this book
این کتاب داستان زنی است که بخاطر عشق به شوهرش راهی سفرش می‌شود و با دو کودکش در یک نقطه دور افتاده زندگی‌شان را ادامه می‌دهند.

ابتدا به نظر می‌رسد تنها مشکل این منطقه سرمای زیاد آن است اما کم‌کم زن متوجه چیزهای دیگر می‌شود، آدم‌هایی که می‌آیند و می‌روند و کسی متوجه حضورشان نمی‌شود، همسایه‌های عجیبی که رفتار طبیعی ندارند.

180 pages, Paperback

First published January 1, 2010

19 people are currently reading
517 people want to read

About the author

مریم حسینیان

4 books75 followers
مریم حسینیان همسر مهدی یزدانی خرم در سال ۱۳۵۴ در مشهد متولد شد. او تحصیلاتش را در دانشگاه فردوسی مشهد در رشته مهندسی خاک‌شناسی به پایان رساند و کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه پیام نور مشهد دریافت کرد. او سال‌ها با مطبوعات کشور همکاری داشته است. مریم حسینیان از فعالان انجمن ادبیات داستانی خراسان است. از سال از ۱۳۸۰ عضو هیئت مدیره انجمن و مسئول برگزاری کارگاه‌های داستان بوده‌ و در حال حاضر کارشناس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. از میان آثار او می‌توان به بهار برایم کاموا بیاور و ما این جا داریم می‌میریم اشاره کرد.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
232 (24%)
4 stars
299 (32%)
3 stars
239 (25%)
2 stars
99 (10%)
1 star
63 (6%)
Displaying 1 - 30 of 234 reviews
Profile Image for Samane Lou.
342 reviews44 followers
December 1, 2021
*خطر اسپویل!

عجب کتابي بود!
اولش وقتي پايان هر فصل اسم مريم رو ميديدم گيج ميشدم، و فکر ميکردم مريم همون راوي داستانه! ولي بعدها متوجه شدم که اين مريم، همون نويسنده کتاب يعني مريم حسينيان هست، که پايان هرفصل حس و حالشو حين نوشتن اون فصل بيان ميکنه...
خيلي عجيب و دلهره آور بود داستان، داستان دختري که ناخواسته انگار باعث مرگ پدرش و بچه هاي خواهرش شده، و حالا انگار ديوانه شده باشه، توي اتاقش خودشو حبس کرده، خودش و به قول مادرش : "همکلاسي خلش" رو ميبينه که توي يه خونه توي برهوت زندگي ميکنن.با يه عالمه برف، و دو تا بچه، که در آخر معلوم ميشه اسم خودش و همکلاسيش رو روي اونا گذاشته بوده: نگار و بنيامين!
اصلا نميشه توضيح داد، هنوزم گيج و معلقم انگار! ولي عجب کتابي بود!
همين.
Profile Image for Fatishaah .
33 reviews30 followers
August 7, 2012
هیچ وقت فکر نمی کردم این جوری بشم...یعنی یه رمان یه ظاهر ساده ی ایرانی که جلدش ساده ترین شکل ممکن رو داره با من یه همچین کاری بکنه...خیلی وقت بود این قدر عمیق کتاب نخونده بودم و غرقش نمی شدم...یه روزی تصمیم گرفتم این کتاب رو از بین اون همه کتاب نخونده که فقط خریدنش لذت بخش بود برام،بخونم...برداشتمش...شروع کردم به خوندن...با این جمله آغاز شد:

"مارا آورده بودی وسط برهوت.حتی نمی توانستیم آدرس خانه م
ان را به کسی بدهیم.بگوییم کوچه چندم؟خیابان چی؟پلاک چند؟"

شب خوندنش رو شروع کرده بودم و با گاهی سر زدن به فیس بوک ادامه می دادمش...خوابیدم و بیدار شدم...باید می رفتم دکتر...بدون اینکه بدونم کجا و پیش کدوم دکتر؟ رفتم و رفتم و از یه بیمارستان سر درآوردم...رفتم و وقت گرفتم و دیدم چه صفی؟؟؟
خوبیش این بود که کتاب همراهم بود...کتاب رو درآوردم و شروع کردم به خوندن...ساعت 6 بود...خوندم و خوندم...وسطش هم هراز گاهی مسابقه کشتی رو پیگیری میکردم و لبخندی می زدم...
داشت داغونم می کرد...نمی تونستم سر بلند کنم...خوندم خوندم خوندم ...
تا یهو با یه صدایی که فامیلیم رو تکرار می کرد به خودم اومدم...تازه فهمیدم کجا بودم و واسه چی؟...
رفتم پیش آقای دکتر و معاینه کرد...گفت "کولیت عصبی" داری...کلی هم لیست بهم داد که اینارو نباید بخوری...منم داشتم خداروشکر میکردم...که میون اینهمه نداشته ها...یکی پیدا شده میگه چی داری و خبر نداری...:)

با کیسه ای پر از دارو برگشتم و رسیم خونه و خوندم خوندم و خوندم و کتلت درست کردم...و دائم به این فکر می کردم که فقط یه زن می تونه وقتی داره کتلت درست میکنه کتاب بخونه...

تموم شد...
کتاب رو خوندم...
گریه کردم...
گریه کردم...
گریه کردم...

برای همه...
برای بنیامین...برای نگار...برای مریم...برای نغمه...برای سلام...حتی برای نسترن...

حالا هرچقدر می خوام به زندگی واقعی ام برگردم نمی تونم...
گیر کردم...لای کلاف های کاموا...توی زیرزمین...روی نوشته های روی دیوار...توی یه قاب عکس...لای برفا...توی یه خونه برفی...توی اتاق آبی...توی سایه روی سقف...

و درآخر اس ام اس داد به سمیرا:
"لعنت به تو!با این کتاب معرفی کردنت :| :( "

پانوشت: منظور از کتاب =بهار برایم کاموا بیاور نوشته ی مریم حسینیان

حالا من چه جوری برگردم به این دنیا...به دنیای واقعی زندگیم...چه جوری... :|

"فاطمه شهبازی"
91.5.18 ساعت 3:40 نیمه شب
Profile Image for Alireza.
170 reviews1 follower
November 4, 2015
باورم نمی شد که این کتابی که دستم گرفته‌ام بتواند اینقدر شگفت انگیز باشد. از همه نکات نقدبرانگیزش می‌گذرم و به همه پیشنهادش می‌کنم: روزهای برفی بخوانیدش.
Profile Image for سـارا.
294 reviews229 followers
July 11, 2021
الان که ریویوها رو خوندم احساس میکنم من باید تنها کسی باشم که این کتاب رو اصلا دوست نداشتم :)) بعد از سال‌ها که از رمان‌های فارسی چشمه دل‌زده شده بودم این کتاب رو خریدم و باز هم همون احساس قبلی رو دارم. فضاهای تکراری، مالیخولیایی و پیج در پیچ که میونشون آدم‌ها با جمله‌ها و توصیفات افراطی، عجیب و شاعرانه بهم ابراز علاقه میکنن؛ بلاتکلیف و صرفا فقط درگیر فرم!
نویسنده سعی کرده بود فضای وهم آلود و ترسناکی رو خلق کنه ولی با زیاده‌روی از گفتن غلیان‌های ذهنی‌ای که خیلی وقت‌ها واقعا بدون مفهوم و تکراری میشدند، مخاطب رو خسته میکرد. حتی جذابیت اولیه اون برهوت بعد از چند صفحه برام از بین رفت و صرفا پیش میرفتم که ببینم آخرش بعد اینهمه گنگ نویسی و از این شاخه به اون شاخه پریدن و باز کردن کلی گره در ذهن خواننده، قراره چه اتفاقی بیفته. گره‌ها باز شد اما خیلی دیر! و بنظرم اون حجم از سرگشتگی و روان پریشی ذهنی اصلا در حد و اندازه‌ی این پایان نبود. طوری که حتی برام جذاب نبود برگردم عقب و بخش‌های مبهم رو دوباره بخونم تا برام شفاف‌تر بشن.
از ۱۶۴ صفحه‌ی داستان لذت نبردم و شاید این دلیلی باشه که بعد مدت‌ها به کتابی دو امتیاز میدم.
Profile Image for sæm.
131 reviews99 followers
February 3, 2012
یک بار گفتی:(توی آشپزخانه چه کار می کنی وقتی کاری نداری؟)گفتم که غصه هایم را پهن می کنم روی سفره میز صبحانه.هرکدامش را می گذارم روی یک گل آن و بعد اگر خیلی باشد با تو قهر می کنم.اگر کاری به کارم نداشته باشی،قهرم طول می کشد.ولی اگر همان موقع بیایی یک حرف خوب بزنی،غصه هایم را از روی گل های رومیزی بر میدارم و پرتشان می کنم توی سبد سفید دست شویی که تفاله های قوری را آن جا خالی می کنم.
Profile Image for Fatemeh.
379 reviews66 followers
January 9, 2024
به نظرم داستان قوی بود، نمی‌تونستم حدس بزنم چی داره می‌شه و سردرگمی و دلهره‌ رو به خوبی منتقل کرد بهم. از نظر حسی هم خیلی روم اثر داشت و الآن دوست دارم گریه کنم. بسیار فراتر از انتظارم بود.
Profile Image for Behin.
101 reviews20 followers
January 29, 2022
حقیقتا موقع خوندن این کتاب همش برگام میریخت🗿
خیلی عجیب و کریپی بود، خوشم اومد...خیلی خوب فضاسازی شده بود و واقعا استرس رو به آدم منتقل میکرد
اصلا انقد کتاب عجیبیه که کل مدتی که میخوندم تعجب میکردم😂
Profile Image for Gypsy.
433 reviews710 followers
March 7, 2019
تجربه عجیبی بود. داستان تقریباً تمام ویژگی‌های یه داستان خوب رو داره. شخصیت‌های بسیار واقعی، دیالوگ‌های واقعی، ترس و دلهره‌ی واقعی، درد واقعی، تعلیق و کشش و گره... نثر مقطع و کوتاه و ساده که خیلی کارو راحت کرده بود. با اینکه داستان خیلی فضای رمانتیکی هم داشت و پُر از احساسات زنانه بود، اصلاً دلزده‌م نکرد. خیلی برام واقعی بود و احساساتشو درک می‌کردم. داستان انگار یه کار سوررئال بود، یه سوررئال خام یا شروعِ سوررئال‌نویسیِ نویسنده. هرچند از نشر تندیس تعجب کردم که اینقد ویرایش کتاب مشکل داشت.

پایان. یه گیرهایی تو داستان بود؛ مثلاً اینکه یه جاهایی آدم فکر می‌کرد اینا همه داستانن و واقعی نبودن. جایی که نسترن خانوم رفته بود یا مریم هی نسترن رو جاهای مختلف می‌دید. فکر می‌کردی یا مریم از نظر روانی فروپاشیده یا واقعاً همه اینا داستانه. تاریخ‌ها آدمو گیج می‌کردن. چیزی که توی داستان می‌گذشت با تاریخشون همخوانی نداشت. شایدم من بهشون فکر نکردم که ارتباطشونو بفهمم.

فرم داستان خیلی خاص بود. نامه‌نگاری اصلاً به روایتش آسیب نزده بود. کار از همه نظر جدید بود. فرمش، ژانرش، سبک نوشتارش، لحن و بیانش... ولی یه چیزایی برام حل نشدن. مثلاً جریان عاشق شدن مهتاب انگار سر و تهش هم اومد. رفتن نسترن خانوم، نامه‌ی آخر به‌خصوص! نامه‌ی آخر لحنش عین مریم بود ولی تهش نوشته بود نگار. نگار به بنیامین. بعد برگشتم دوباره خوندمش و دیدم منظورش از مامان، مریمه. ولی تو همون نامه‌ی آخر یه جاهایی خیلی مریم‌طور بود. هم این هم سلوک رو داشتم با هم می‌خوندم و هردو پایان‌شون گیردار. :/
This entire review has been hidden because of spoilers.
Profile Image for Hodove.
165 reviews176 followers
December 15, 2019
قصه گوییش رو دوست داشتم‌
پایان کتاب برام مهم بود
که خیلی خوب از پسش براومده بود.
شاید بعدا برگردم این چهارتا ستاره رو پنج تا کنم حتی :)
Profile Image for Sadjad Abedi.
174 reviews60 followers
December 7, 2018
اجازه بدین مخالفت خودم را با امتیازات بالایی که به این کتاب داده شده با صدای بلند اعلام کنم! چرا؟
1- انصاف نیست آدم دیویست صفحه بخونه هی تو گیجی و منگی باشه و محض رضای خدا نتونه یه حدس کوچیک بزنه، بعد توی پنج صفحه‌ی آخر معلوم بشه چی به چیه! این کتاب میتونست حجمش دوبرابر باشه. سه چهار اتفاق کلیدی در داستان بود که با گره‌گشایی پایانی مرتبط بود. بین این اتفاقات میشه تا بی نهایت حرف و حرف و حرف چپوند. علی الخصوص که در ژانر سورئال (در واقع اسکیزوفرنیک!) باشه و محدودیت‌های فضای رئال ه�� وجود نداشته باشه.
2- سردرگمی مخاطب در این داستان چندان هنرمندانه نبود. چون زبان و شیوه روایت اینطور ایجاب می کرد. بالاخره سردرگمی در پی هر پراکنده‌گویی‌ای به وجود میاد. فضای دلهره‌آورش خوب بود (اگرچه اصلا ژانر مورد علاقه‌ی من نیست) ولی در خدمت درون‌مایه نبود. یه وصله اضافه بود به نظرم کنار داستان. به عبارت ساده‌تر این همه ترس در شخصیت اصلی داستان بعد از گره‌گشایی بی‌معنی به نظر می‌رسید.
3- پایان هول هولکی! شما دیویست صفحه حرفای باربط و بی‌ربط و در فضای توهمی بزنی بعد تهش توی چارخط با جملات کلیشه‌ای داغون گره داستانت رو باز کنی؟ آخه انصافه؟
4- لوس بازی زیاد! دیالوگ‌های زن و مرد بین لوس و فضایی در نوسان بود! کلا قسمت‌های لوس زیاد داشت.
5- من یادمه وقتی برای اولین بار توی تبریز تو آش رشته هویج دیدم شاخ درآوردم ولی خوردمش هرجوری بود. توی این آش ترس و دلهره و سورئال و اسکیزوفرنی و مالیخولیا و گیجی و غیره، سانتی‌مانتال بودنش حکم همون هویج رو داشت.

8- این احتمال قوی هم وجود داره که من برخی از لایه‌های پنهان داستان رو هنوز نفهمیده باشم. ولی خب وقتی من نفهمیدم، پس لااقل برای من اونها وجود ندارن!
9- قصدم این بود سه ستاره بدم به جهت تلاشی که داشته و دریچه‌هایی که گشوده (یا با سنگ زده شکسته!) ولی خب امتیازات بالا رو دیدم یه مقدار حرصم در اومد و فعلا دو ستاره بیشتر نمی‌دم تا بعدا که شاید عوضش کنم.
Profile Image for Arash.
254 reviews112 followers
December 25, 2018
_
این کتاب تمام آن چیزیست که در این چهار سال لا به لای کتابها به دنبالش می گشتم. ایده شخصیت های کتاب احتمالا برخواسته از زندگیِ خودِ نویسنده کتاب است، حسینیان که خود نویسنده ای چیره دستی است و همسرش هم نویسنده، همین می تواند الهامی باشد برای شخصیت های پدر و مادر. پدری که برای نوشتن داستانش خانواده را به برهوتی می برد چون داستانش به آنجا مربوط است ولی ما هیچ نوشته ای از او نمی خوانیم همه نوشته های کتاب از زبان مادر است اوست که ما را به این فضای رعب آور و هیجان انگیز می کشاند، اوست که شخصیت ها را خلق می کند، اوست که از برهوت می گوید و در برهوت می نویسد. او در غالب نامه هایی به شوهرش راوی کتاب می شود، نامه هایی که در انتها به نام مریم امضا می شوند!! آیا این مریم همان خودِ نویسنده است؟؟ اوست که از سختی ها و مشقت نوشتن به سبب آن دل کندن از خانواده می گوید و گلایه می کند؟؟ می گویم مادر خانواده و پدر خانواده، زن و شوهر چون هیچ گاه اسمی از آنها برده نمی شود، یکی راویست و دیگری مخاطب. کتاب سرشار از فضای مالیخولیایی است و پر از ترس به همین دلیل کتاب را می توان یک گوتیک تمام عیار نامید. کوچکترین جزئیات هم با فکر و دلیل انتخاب و بر روی کاغذ آورده شده است. این فضای رعب در نیمه ابتدایی کتاب بیشتر مشهود است، جایی که خط به خط و بند به بند اتفاقات ضد و نقیض و غیر قابل پیش بینی بودن حوادث و غیر قابل توضیح بودن آنها ترس شدیدی در دل خواننده می اندازد، خواننده شدیدا فضا را ملموس می پندارد انگاری خود در آنجا حضور دارد و جزئیات را با چشم خود می بیند. این داستان کتاب است که خواننده را له پیش می برد و نه سبک کتاب، برخلاف دیگر آثار این چنینی که اغلب داستان قربانی سبک و تکنیک می شود در این کتاب داستان عالیست و پرکشش و همین اصلیترین نقطه قوت کتاب است. دا_تان به گونه ای روایت می شود که واقعا تا جایی که نویسنده سرنخ به ما ندهد فکر می کنید تمام اتفاقات واقعی است. کتاب از ابتدا تا به انتها شما را به چالش می کشد، مدام به فکر فرو می روید و به دنبال یافتن توضیح، مدام ترس و دلهره به خواننده تزریق می شود که این امر یافتن توضیح را غیر ممکن می کند. حسینیان با چیره دستی تمام این کتاب را خلق کرده، به شدت او را بابت این اثرش می ستایم. بی شک یکی از برجسته ترین و تکنیکی ترین شاخص ترین آثار ادبیات معاصر ایران همین کتاب است. به هیچ وجه از خواندنش غافل نشوید.
Profile Image for Naghme.
51 reviews4 followers
October 5, 2025
«خوانش صوتی»

همیشه از خدا میخواستم که وقتی بچه ها می‌خوابند باهم بنشینیم و از هر دری بگوییم. معمولا حرف‌هایمان از یک جمله ساده شروع می‌شد و به این می‌رسیدیم که‌ گور پدر دنیا و بازی هایش. این‌ها را می‌گفتیم تا یادمان نماند آن همه چیز توی زندگیمان نداشتیم و شاید هیچوقت هم به دست نمی‌آوردیم.

«نگارِ تو»
Profile Image for Tahmineh Baradaran.
566 reviews137 followers
August 4, 2025
داستان در چندین فصل و اززبان زنی روایت می شود که با همسرودوفرزند خود برای زندگی عازم جایی میشوند . زمستان است و درآنجا با همسایه و ساکن غریبی مواجه می شوند . این ساکنان حضوری نامرئی ولی آگاه و حمایتگر درزندگی اینها دارند. بچه ها آنهارامی بینندونوعی شهود درهریک از قهرمانان جزمردخانواده دیده می شود .بنابراین داستان همزمان نگاهی روزمره به زندگی خانواده و همزمان دیدگاهی سورئال وفراواقعی وشاید روان شناختی دارد. شاید نوعی مواجهه زن ( مادر) با گذشته خود. شاید هم به نوعی نقش ادبیات را درمواجهه با مسائل درونی ادمها نشان میدهدکه رویکرد متفاوت مردوزن نشان دهنده این فاصله دردیدگاههاست . مراازجهاتی به یاد فیلم "درخشش " استنلی کوبریک انداخت . داستان روان و خوب روایت و انتهای هرفصل با جمله کوتاهی اززبان نویسنده تمام می شود. بعضی داستانک ها به نظرم بیش از لزوم تکرارشده است . امتیازواقعی من سه ونیم ستاره است .
Profile Image for sAmAnE.
1,367 reviews153 followers
August 3, 2024
.
لبخندی زد و گفت "همیشه می بافم، یک روز سبز، یک روز زرد، یک روز قرمز، یک روز آبی، یک روز صورتی.برای همه می بافم... پرنده ها، درخت ها، سنگ ها، گل ها،...
#بهار_برایم_کاموا_بیاور
#مریم_حسینیان
📝تا اواسط کتاب خیلی جذاب بود و هیجان انگیز، ولی از اواسطش به بعد خیلی تکراری و خسته کننده شده بود🤭🙄فکر کنم من تنها کسی بودم که این حس رو داشتم چون اکثرا کتاب رو دوست داشتند
Profile Image for fคrຊคຖ.tຖ.
304 reviews82 followers
August 3, 2024
در یک کلمه بخوام توصیفش کنم باید بگم عجیب!.
مشتاق رسیدن به انتهای داستان بودم تا گره‌ها باز بشن و بفهمم هر شخصی دقیقا کی هست و چه اتفاقی براش افتاده ولی در انتها به اون پایانی که انتظارش رو داشتم نرسیدم.
Profile Image for Mahdieh.
11 reviews47 followers
August 25, 2011
قبل از خواندن کتاب بهار برایم کاموا بیاور هروقت طرح روی جلدش را می دیدم با خودم می گفتم از آن کتاب هاست که وقتی خواندنش تمام شد تا چند روز می توانم با فکر کردن به آن آرامش بگیرم، حالا کتاب را خواندم و تمام شده و دلم می خواهد اصلن کتاب جلو چشمم نباشد. وقتی می بینمش، دلهره می گیرم.‏ چندباری موقع خواندن کتاب بستمش و گذاشتمش کنار. نمی کشیدم ادامه دهم. ولی باید می فهمیدم موضوع از چه قرار است. باز کتاب را دست می گرفتم. باز دلهره می آمد سراغم، می ذاشتمش کنار. وقتی خواندن آخرین صفحه کتاب هم تمام شد احساس می کردم قلبم توی دهنم می زند.
ماجرای "بهار برایم کاموا بیاور" از این قرار است که مردی که دغدغه نوشتن دارد، دست زن و بچه هایش را می گیرد و می برد به یک روستای دور افتاده و خالی از سکنه. به خانه ای که می گوید ماجرای رمانش را از آنجا الهام می گیرد. خانه ای با ماجراهای باورنکردنی، ترسناک، اذیت کننده.‏
باید انصاف داشته باشم؟ که بگویم نثر داستان خیلی خوب بود؟ که ماجرای داستان طوری بود که من یک روز هیچ کار دیگری نکردم و فقط این کتاب را خواندم؟ که اگر از آن ماجرای مالیخویایی که توی داستان می گذرد، بگذریم چقدر آن خانواده چهار نفری و روابطشان ساده و واقعی بود و دوست داشتنی؟
من فقط همچین حسی دارم الان که انگار یک کابوس دنباله دار دیده ام. از آنها که مدام فریاد می زنی و از خواب می پری باز تا خوابت می برد ادامه اش را می بینی و باز فریاد می زنی و از خواب می پری.‏ همین.‏
Profile Image for Maryam.
182 reviews51 followers
November 27, 2015
همش دوست داشتم با کتاب جلو وجلوتر برم انگار به دستم چسبیده بود. خوندنش اکیدا توصیه می شه
Profile Image for میعاد.
Author 13 books363 followers
December 17, 2015
انقدر عجيب بود كه هيچ حرفى نميتونم بزنم ....
Profile Image for Imaydahjr.
286 reviews47 followers
July 19, 2022
نمی دانم چرا هر کس را بغل می کنی آرام می شود.
انگار روی شانه هایت آرام‌بخش ریخته‌اند.
.
.
عجیب بود و دلهره‌آور..
برای من هم دوست داشتنی..:)
اتمام
۵/اردی‌بهشت/۱۴۰۰
Profile Image for Azin.
378 reviews12 followers
June 25, 2021
داستان از ٢٣ بخش تشكيل شده
پايان٢٢بخش اول نوشته ي بولد شده اي رو در انتهاي هر داستان ميبينيم با اسم مريم، كه يادداشت خود نويسنده ست(مريم حسينيان) و هيچ ربطي به خود رمان و داستانش نداره.
در بخش ٢٣اُم كه در واقع گره گشايي داستان شروع ميشه و اين بخش تنها٥صفحه از كل كتابه؛ متوجه اسم اصلي دو شخصيت اول داستان ميشيم( نگار و بنيامين)
از اينجا به بعد اسپويل😁👇🏻ميخوايد نخونيد!
راوي داستان در واقع زنيه كه خودش رو تو مرگ دو خواهر زاده اش و به كما رفتن شوهر خواهرش مقصر ميدونه و خودش رو تو اتاقي حبس ميكنه و شروع به ساختن داستاني ميكنه كه توي اون با هم كلاسيش ازدواج كرده و دو فرزند به اسم هاي نگار و بنيامين داره و عاشقانه اين خانواده رو دوست داره و در آخر داستان يكي يكي اعضاي خانوادش رو از دست ميده!
راوي در واقع با ساختن اين داستان و قرار دادن خودش به جاي كسي مثل خواهرش، شايد سعي داره كه به شكلي تقاص پس بده!
_________________
(٤.٥*)
Profile Image for Parastoo Khalili.
203 reviews455 followers
September 21, 2023
همه‌ی ما داستانیم در داستان‌های هم‌دیگر و دیگران. داستان‌هایی هستیم که گاهی شخصیت اصلی، گاهی شخصیت فرعی و گاهی سیاهی‌لشگر خواهیم بود.
آغاز یا پایان داستان اصلا دست ما نیست، تنها چیزی که دست ماست «چگونگی اجرای نقش‌» هست.
اینکه تو تشخیص بدی در این قسمت از داستان که هستی چه نقشی داری، نقشت شخصیت اول هست؟ نقشت سیاهی لشکر هست؟ خب اگر هست، درست اجراش کن. جوری اجراش کن که بگی من از پس اجرای این نقش براومدم.

داستان به شدت گنگ و گمراه کننده‌ست ولی تورو با خودش همراه میکنه.
تو با مریم همراه میشی، باهاش دل‌نگران میشی، باهاش چای دم میکنی و برای بچه‌ها غذا درست میکنی و چشم به راه منتظریم تا مینی‌بوسی که هیچ مسافری نداره تورو برسونه.
Profile Image for Haniyeh.
147 reviews75 followers
April 19, 2023
کتابی که دلم میخواست ازش به عنوان یکی از بهترینهایی که خوندم یاد کنم اما متاسفانه نمیتونم. با اینحال باید بگم داستان کشش زیادی داره و روان نوشته شده.

راوی داستان، شوهری نویسنده داره که برای نوشتن داستان جدیدش، باید به یک خانه جدید در محله ای جدید بره. به همین دلیل با دو فرزندش بنیامین و نگار به یک منطقه خالی از سکنه با تنها دو خانه در رو به روی همدیگه میرن.
در ابتدا مشکل خاصی درباره خانه وجود نداره. برف بسیار برای بازی بنیامین هست و نگار چون کوچیکه درکی از محیط نداره و تنها رفت و آمد همسرش برای رفتن به سرکار با مینی بوس و تنهاییشون مشکله.
اما خانم همسایه، نسترن خانم، یکی از مشکلاتیه که درگیرشون میکنه چون انگار همه چیز رو قبل از اینکه کسی به زبون بیاره میدونه و زن داستان با خودش فکر میکنه که یعنی همسرش با نسترن خانوم صحبت میکنه؟ همینطور صدای خش خشی که از طبقه پایین و زیرزمین میاد. و البته حضور شخص دیگری در کنارشون در این خانه انگار که یک نفر دائما اونها رو نگاه میکنه. بعلاوه تمام چیزهایی که وقتی خودش چشمهاش رو میبنده میتونه اتفاق افتادنشون رو تصور کنه و بعد متوجه میشه همه چیز دقیقا به همون شکلی که دیده بود اتفاق افتاده.

نظرم درباره کتاب:

(بدون اسپویل)
اگر دوست دارید درگیر چیزی که میخونید بشید و به دنبال جواب سوالات بگردید، باید بگم که شما رو تا آخر کنجکاو نگه میداره و کشش لازم رو داره مگر اینکه احساس کنید علاقه‌ای به دونستن حقیقت ماجرا ندارید.
بخش پایانی کتاب تعلیق عجیبی داره. درواقع میشه برداشتهای مختلفی داشت. اما توضیحات خود نویسنده که در لینک آخر ریویو میذارم یک بخش مهم رو جواب میده و یک بخش مهم رو بدون جواب باقی میذاره که در قسمت با اسپویل نوشتم.
بنابراین متاسفانه باید بگم؛ از نظر من داستان بسیار جالب جلو رفت اما در نهایت پاسخ تمام سوالات من رو نداد و ناامیدم کرد. بعد از خوندن چند نظر، نقد و مصاحبه با نویسنده هم مشکل برطرف نشد. برای یکبار خوندن تجربه خوبی بود ولی بخاطر نامفهوم بودن بعضی قسمتها پیشنهادش نمیکنم و هدیه هم نخواهم داد.

(با اسپویل)
داستان غم انگیزی بود. درواقع توقع نداشتم این پایان رو ببینم. من واقعا امیدوار بودم که بچه‌ها برگردن و وقتی فهمیدم که اصلا در این فضا واقعی نیستن و حتی در واقعیت هم از دست رفتن خیلی ناراحت شدم. بنظرم شخصیت پردازی ها واقعا خوب بود و من با شخصیتها ارتباط خوبی برقرار کردم.
اما نکته اینجاست که بنظرم بعضی چیزها بی جواب موند. شایدم جواب داره اما من متوجه نشدم.
مثلا اینکه چرا باید نامه‌ها خطاب به شوهرش نوشته میشد. من فقط یه فرض دارم اونم اینه که انگار بار نوشتن واقعیت و باور اونچه که اتفاق افتاده رو به گردن اون میندازه اما درنهایت متوجه میشه چاره‌ای نیست جز اینکه خودش واقعیت رو در قالب داستانش بنویسه و بتونه باهاش کنار بیاد.
و البته که بنظرم با اون بخشهایی که در پاراگرافهای جداشده در هر فصل آورده شده بود ارتباط برقرار نکردم چون نتونستم درست بفهممشون.


لینک سایت جهت خواندن مصاحبه:
https://myimago.ir/%DA%AF%D9%81%D8%AA...
Profile Image for Narges Amooei.
264 reviews178 followers
May 11, 2021
این کتاب، تمام عناصری که لازم داشتم تا با اندک اطلاعات و آگاهی راجع به داستان، جذبش بشم رو داشت. که خب می‌شه گفت عمدتاً عنوان، جملات ابتدایی کتاب و حسّ اولیه‌ای که از وجودش می‌گیری اون عناصربودند.
راجع به داستان؟ قدری جذبش شده‌بودم که نمی‌خواستم برای طولانی‌مدت زمین بگذارمش که مبادا از جریان ذره‌ای دور بیفتم. با جلورفتن داستان، میلم به سردرآوردن از پرده‌ی نهایی و اصلی و خواندن فصل پایانی بیشتر می‌شد. و فکرمی‌کنم تمام خوانندگان این کتاب، با این قسمت حرفم موافق باشند.:)) (اگر نه هم که لامشکل آقا، اصلاً کی موافقت همگانی خواست؟ آها، خودم؟ پس هیچی.) با خواندن پایان، انتظار داشتی حداقل یکی-دو تا از گره‌های ذهنی‌ای که داستان برات ایجاد می‌کرد، باز می‌شدن و تا حدّی به رضایت ناشی از "درک کردن" می‌رسیدی. ولی شاید۲-۳فصل انتهایی، کمی که نه، زیاد دیر بود برای رفتن سراغ گرهک‌های ایجاد شده. برای همین هرقدر که از بدیع‌بودنش لذت بردم و محصور فضای یخ‌زده و وهم‌ناکی که داستان درش شکل می گرفت شدم، پایان راضی‌کننده‌ای نصیبم نشد و این رو منی می‌گم که اکثر اوقات از کتاب ناخوانده و فیلم نادیده، انتظاری ماورایی در ذهنم نمی‌سازم.:))
خلاصه که خانم حسینیان، دمتون گرم که این‌طور پای داستان‌تون قدرت جم‌خوردن رو از ما گرفتید. تجربه‌ی متفاوتی بود ولی آه کاش این گره‌های ما رِ زودتر می‌شکافتین‌.
Profile Image for M&A Ed.
407 reviews62 followers
August 28, 2025
رمان. هویت زنانه. زبانه شاعرانه
به یاد مریم حسینیان
رمان بهار برایم کاموا بیاور بیش از آنکه تنها روایت زندگی شخصیت‌هایش باشد، آینه‌ای از تجربه‌های زنانه در ایران معاصر است. این اثر با زبان شاعرانه و صمیمی، توانسته است لحظات عاطفی، دردهای پنهان و امیدهای کوچک زندگی زنان را بازتاب دهد؛ زنانی که میان سنت و مدرنیته، میان خانواده و فردیت، میان رنج و مقاومت قرار گرفته‌اند.

نکته مهم این است که رمان، برخلاف بسیاری از آثار واقع‌گرای اجتماعی، بیشتر بر احساس و فضا تأکید دارد تا بر حادثه‌پردازی یا پیچیدگی روایی. همین امر باعث می‌شود کتاب برای مخاطب عام خواندنی و دلنشین باشد، اما برای منتقدان ادبی، گاهی ساده‌انگارانه و فاقد لایه‌های پیچیده تلقی شود.

از منظر اجتماعی، اثر می‌کوشد به صدای زنان بی‌صدا تبدیل شود؛ زنانی که در روایت‌های رسمی یا نادیده گرفته شده‌اند یا تنها به‌عنوان تیپ‌هایی حاشیه‌ای حضور یافته‌اند. از این جهت، کتاب ارزش سندی و فرهنگی دارد.

از منظر ادبی، هرچند ضعف‌هایی مانند پرداخت کم‌رنگ شخصیت‌های مرد و ریتم کند روایت دیده می‌شود، اما زبان شاعرانه، تصویرسازی‌های لطیف و صداقت عاطفی نویسنده، اثر را متمایز و تأثیرگذار کرده است.

بنابراین، می‌توان گفت «بهار برایم کاموا بیاور» بیش از آنکه شاهکاری فنی باشد، صدای راستین یک نسل و یک جنس است؛ صدایی که با لحنی شاعرانه و ساده، در دل خواننده جا باز می‌کند و به همین دلیل ارزش خواندن و ماندگار شدن دارد.
Profile Image for Soheila.
74 reviews76 followers
March 22, 2023
من همیشه که یه کتابی رو شروع می‌کنم، با تمام وجود دوس دارم که به خودم بقبولونم که کتاب رو دوس دارم. به خصوص اگه ریویوهای خوبی هم از کتاب خونده باشم. این کتاب اما اصلاً کتابی نبود که من دوست داشته باشم. شاید البته این ژانر توی سلیقه‌ی من نیست اما باز هم
کاستی‌هایی داشت که به نظرم قابل چشم‌پوشی نبود. مثلاً پایان خیلی یهویی و سرهم‌بندی شده و کلیشه‌ایش. توقع نداشتم بعد اون همه صفحه‌ای که گذشت و در یک فضای مبهم بودم یهو تو چند صفحه آخر ورق برگرده اونم به این شکل.
ضمن این که کتاب رو صوتی گوش دادم و صدا و لحن راوی رو دوست نداشتم. که قطعاً تاثیر منفی روی نظرم در مورد کتاب داشت.
لینک کتاب در طاقچه:
https://taaghche.com/audiobook/106328...
Profile Image for Shahrzad.
58 reviews47 followers
March 5, 2016
پر از ظرافت ها و دغدغه ها و دل مشغولی های زنانگی
با اینکه پایان داستان عجیب بود ولی چیزی از جذابیتش کم نکرد
تمام مدت با مریم/نگار احساس همذات پنداری میکردم
Profile Image for Mahi - ماهی.
199 reviews2 followers
March 21, 2023
ماراتن کتاب‌خوانی نوروز ۱۴۰۲ کتاب اول از پنج کتاب
من طرفدار پر و پا قرص رمان‌های گوتیکم از داستان خلیفه واثق گرفته تا راهب.
وقتی فهمیدم این کتاب نمونه‌ی فارسی رمان گوتیک هست راستش انتظار بالایی ازش نداشتم خیلی بی‌رحمانه قضاوت کردم که یا فارسی‌شده‌ی یه کلاسیک این ژانره یا یه چیز بی‌ربط عاشقانه که قاطیش جن داره چون کسی بهم معرفیش کرده بود که قبولش داشتم می‌دونستم حتما یه «گنجی نهفته داره که قراره این بهار من پیداش کنم» اما خوشبختانه هیچ‌کدوم از اونایی که تصور کردم نبود.
انگار یه هاله جلوی چشمم بود و گوش‌هام درست نمی‌شنید و توی خونه قدم می‌زدم و داستان رو می‌دیدم. هیچ چیز واضح نبود انگار عینکم توی برف‌ها از گرمای نفسم بخار گرفته بود این گیجی‌ای هست که من می‌خوام توی کتاب گوتیک ببینم و این کتاب خوب از پسش براومده بود.
داستان گوتیک داستان شاه و پریان نیست که ته‌ش همه‌چی به همه‌چی وصل شه، کلاف داستان گوتیک پایان نداره!
Profile Image for Mohi Hajihoseini.
66 reviews31 followers
January 29, 2022
چرا امتیاز دادن به کتاب‌های ایرانی انقدر سخته؟🥲
Profile Image for Saeede.
104 reviews10 followers
August 4, 2025
این کتاب رو خیلی وقت بود تو طافچه داشتم. نمیدونم معرفش کی بود یا از کجا سردر آورده بود. چند روز پیش متوجه شدم که نویسنده کتاب فوت کردند جالبه همزمان داشتم کتاب خون خورده نوشته همسر ایشون رو میخوندم. کنجکاو شدم که این کتابم شروع کنم. داستان خوب شروع شد ولی پایانش علامت؟ زیاد داشت.
سعید همسر خواهرش بود؟
چرا کما رفته بود؟
اون دو تا زن مهمون داستانش چه نقش مهمی ایفا کردن؟
Profile Image for Helia.
133 reviews10 followers
March 9, 2025
راستش اینهمه کامنت مثبت راجع به این کتاب متعجبم میکنه.
برای من از نیمه دوم کتاب به بعد به شدتتت تکراری بود.
در واقع دیگه معلوم بود که فضای کتاب در حالت توهم پیش میره و همه توصیفات، کلمات، حتی مدل اتفاق افتادن وقایع ریز و کوچک هم تکراری شده بود.
دائما توی فضای توهم یه سری اتفاقات عجیب می افتاد که برای من خواننده دیگه مشخص شده بود که تکلیف هیچکدوم اینا معلوم نمیشه و میپره تو اتفاق بعدی و بعدی...انگار یک چرخه طولانی (دویست صفحه ای) از این روند دائما تکرار میشد. به نظر من توی این سبک نوشتن، کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی قوی تر عمل کرده بود. در واقع این دو کتاب شباهت زیادی به هم دارند و هر دو توی یک رده از کتاب های نشرچشمه قرار دارند.
راوی داستان حس ماهی مرده رو بهم میداد. بی حال و بی تفاوت در بین همه چی و مثل یک روح. این ویژگی کتاب برام جالب بود.
و در آخر بزرگترین ویژگی منفی این کتاب، این بود که بدون هیچ کد دادنی در حین روند داستان، در چهار پنج صفحه آخر به صورت ناگهانی (و حتی ناهمگون با خود داستان) معمای قصه رو برامون حل کرد.
در حالیکه نویسنده ماهر میتونه حین تعریف کردن داستان، یک سری کدها و سرنخ ها به خواننده بده (حتی یه جاهایی با همونا گولش بزنه) و در نهایت پایان رو با وجود همه این کدها، غافلگیر کننده برای خواننده تموم کنه.
اتفاقی که توی کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی درست اتفاق افتاده بود.
یه هر حال درک میکنم که این نوع سبک نوشتن به سبک‌گوتیک و در چنین حال و هوای مرموزی، توی ادبیات ایران کمتر اتفاق افتاده و این باعث متفاوت جلوه کردن کتاب در نظر بقیه خواننده ها شده.
Displaying 1 - 30 of 234 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.