کتاب آه همه تصویر و دیالوگ و نامه است: تصویرها و دیالوگ ها و نامه های ردوبدل شده میان شخصیت های دخیل در حادثه کربلای سال شصت و یک هجری. و چیزی بیش از این نیست. کتاب آه حاصل بازخوانی و ویرایش مقتل «نفس المهموم» است ـ کتابی که غالب نقلهای صحیح مقاتل و کتب تاریخ را در خود گرد آورده و جزءجزء حادثه قتل حسین ابن علی را ـ از شش ماه پیشتر تا چند ماه بعدترش ـ ثبت کرده است. نفس المهموم بیش از 50 سال پیش به فارسی گردانده شد.
در مقدمه کتاب آه می خوانیم: "یک تصویر، پاره اى از یک نامه یا جملاتى که دو نفر با هم گفته اند و رفته اند و کسى آن میان شنیده، هر کدام، تکه اى از یک «کولاژ» است که از چیدن و کنار هم گذاشتنشان مى توان اصل واقعه را فهمید و یکپارچه کولاژ را دید. فراوانند کسانى که على رغم بسیارها که جسته گریخته شنیده اند، هنوز دقیقا نمى دانند قتل حسین ابن على «چه طور» اتفاق افتاد."
به نظر نویسنده مقدمه: "کتاب هایى که براى دادن یک تصویر یا چندخط از یک نامه، کلى سلسله اسناد و توضیح و تحلیل و تعلیقه براى خواننده ردیف مى کنند، هم به او اجازه نمى دهند کولاژش را «خودش» کامل کند هم بعضى وقت ها حوصله اش را سر مى برند که تا ته بخواندشان و از روى صفحاتى نخوانده نپرد. این طورى هاست که تا بوده کتاب هاى این چنینى قیافه هایى خشک و جدى داشته اند و مفروض خوانندگان این بوده که وصالى سخت و کند و دیر مى دهند و ناخودآگاه ترسیده اند از این که سراغشان بروند. این شاید برجسته ترین دلیل ناشناخته ماندن کتاب هایى نظیر نفس المهموم است."
کتاب آه شامل وقایع پس از بیعت مردم با یزید ابن معاویه تا بازگشتن خاندان حسین ابن على ـ بى او ـ به مدینه است.
کتاب خلاصه ای از کتاب "نفس المهموم" شیخ عباس قمیه، که از کتب معتبر مربوط به تاریخ کربلاست. نفس المهموم که اسمش از حدیث امام صادق اخذ شده "نفس المهموم لظلمنا تسبیح، و همّه لنا عبادة" (آه غمدیده در مظلومیت ما تسبیح است، و اندوهش برای ما، عبادت است)، کتابی رواییه، و شیخ عباس قمی هم "خاتم المحدّثین"ـه. یعنی کتاب مثل لهوف فقط به نقل واقعه نمی پردازه و بحث های روایی و حدیثی و سندی هم می کنه. یاسین حجازی با حذف این بحث ها، فقط بخش های مربوط به اصل واقعه رو حفظ کرده، در نتیجه کتاب تبدیل شده به یک لهوف، ولی بسیار مفصل تر و جامع تر. با نثر قدیمی روانی که زیبایی کتاب رو دوچندان می کنه.
از هفت هشت سال قبل قصد داشتم این کتاب رو بگیرم، امسال بالاخره برادرم برام هدیه گرفت. تا حالا به هر کس که تونستم پیشنهادش کردم، به عنوان جایگزینی بسیار بسیار عالی برای لهوف یا هر مقتل دیگه.
بسیار عالی است من کتاب صوتی اش را گوش کرده ام. با این که میشد بهتر و حرفه ای تر باشد ولی شنیدنی است.
"چون حسن بن علی از دنیا رحلت کرد شیعیان در عراق به جنبش آمدند و به حسین نامه نوشتند در خلع معاویه و بیعت با او. اما او امتناع کرد که: "میان ما و معاویه پیمان و عقدی است که شکستن آن روا "نباشد تا مدت آن سر آید و چون معاویه بمیرد در این کار باید نگریست"
"روز جمعه بود و عبید الله در جامع خطبه میخواند. هانی در مسجد بنشست و گیسوان از دو سو تافته و آویخته داشت. چون عبیدالله نماز بگذارد هانی را بخواند و هانی از پی او برفت تا به دارالاماره وارد شد و سلام کرد. ابن زیاد گفت «خیانت کار به پای خود آمد.» چون نزدیک ابن زیاد شد شریح نزد او نشسته بود. روی به جانب او کرد و گفت «میخواهم او را عطایی ببخشم و او میخواهد مرا بکشد.»"
"چون خبر مرگ معاویه به ولید رسید سخت پریشان شد. و بر او گران آمد. نامه به مروان حکم فرستاد و او را بخواند و مروان پیش از ولید عامل مدینه بود. هنگامیکه ولید به مدینه آمد مروان با کراهت نزد او میامد چون ولید این تعلل از او بدید در مجلس علنا او را دشنام داد. این خبر به مروان رسید به یکباره از او ببرید. تا خبر مرگ معاویه برسید. و ولید آن نامه مرگ معاویه را براو قرائت کرد مروان گفت انا لله و انا الیه راجعون !"
"امام نوشته ای بیرون آورد و برای مردم بخواند: بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد. ما را خبری رسید جانسوز و دلخراش که مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و قیس بن مسهر کشته شدند و شیعیان ما را بی یاور گذاشتند. پس هر کس از شما خواهد بازگردد بر او حرجی نیست. پس مردم پراکنده شدند و از راست و چپ راه بیابان گرفتند."
"اگر مثل یک داستان به مقتل اباعبدالله نگاه کنیم هرچه کاروان ایشان به کوفه نزدیک میشود تعلیق اثر بیشتر میشود. تاریخ آب پاکی را همان ابتدای خروج حضرت روی دستمان ریخته: اباعبدالله میفرمایند خداوند دوست دارد مرا کشته ببیند و زنان و فرزندان من را اسیر. اما هرچه به کوفه نزدیکتر میشوند ما گمان میکنیم احتمال رخداد دیگری وجود دارد. ولی دریغ!"
"اهل بیت را سه روز بر دروازه شام بداشتند تا شهر را آیین بستند. هرچه تمام تر و به هر زیور و آیینه که بود. چنان که هیچ چشم مانند آن ندیده بود. سر ها را که پیش تر به شهر برده بودند بیرون فرستادند تا با اهل بیت وارد کنند. از مردم شام ۵۰۰ هزار مرد و زن دف زنان بیرون آمدند و امیران با دف و سنج و شیپور. و جوانان می رقصیدند و دف و سنج میزدند و تنبور می نواختند
یا حسین."
"یکی از بزرگان تابعین چون سر حسین را در شام دید یک ماه خود را پنهان کرد. پس از یک ماه چون او را یافتند از سبب غیبتش پرسیدند گفت نمیبینید چه بلایی بر ما امد؟ و این شعر انشا کرد
ای پسر دختر محمد سر تو را خون آلوده آوردند و گویی با کشتن تو آشکارا و به عمد پیغمبررا کشتند تو را تشنه کشتند و پاس قرآن و تاویل آن را نداشتند برای تو بانگ به الله اکبر بلند کردند با آن که به کشتن تو الله اکبر و لااله الاالله را کشتند"
بعد از هفت هشت سال بار دیگر خواندمش این دفعه به صورت پیوسته و در عرض سه چهار روز گمان نمیکردم به مانند مرتبه پیشین برای لذتبخش باشد چه برسد که بسیار بیشتر لذت بردم و بهرهمند شدم واقعا یاسین حجازی با نفس المهموم شیخ عباس قمی کاری کرده است کارستان و از دل یک مقتل، یک اثر روایی جذاب بیرون کشیده است که به دور از زواید، ما را با متن ماجرای عاشورای شصت و یک هجری روبرو میکند در میان تمام کتابهایی که دراین زمینه تهیه شده است کتاب آه از این جهت که میتوان آن را به تمام مخاطبان پیشنهاد کرد، منحصر به فرد است کتابی که عامه آن را میفهمد و از آن لذت میبرد و خواص ذوق و نکته سنجی را مولفش تحسین میکنند.
و اما بخشی از کتاب آه:
علی ابن حسین را از نظرِ ابن زیاد گذرانیدند پرسید: کیستی؟ گفت: علی پسر حسین ابن زیاد گفت: مگر علی بن حسین را خدا نکشت؟ گفت: برادری داشتم نامش علی، مردم او را کشتند ابن زیاد گفت: خدا کشت گفت: خدا جانها را به هنگام مردن شان میگیرد ابن زیاد خشمگین شد و گفت: در پاسخ من دلیری میکنی و هنوز دل داری که با من سخن کنی؟ او را ببرید و گردن بزنید! زینب عمه اش در وی آویخت و گفت: ای پسر زیاد، هرچه خون از ما ریختی بس است. و او را در آغوش گرفت و گفت ولله از او جدا نمی شوم اگر او را بکشی مرا نیز با او بکش ابن زیاد ساعتی بدان دو نگریست، گفت: خویشی عجیب است، به خدا سوگند این زن دوست دارد با برادرزاده اش کشته شود. او را رها کنید. من پندارم همین رنجوری وی را بکشد. علی با عمه خود گفت: ای عمه خاموش باش تا من سخن گویم. آنگاه روی به ابن زیاد کرد و گفت: مرا از مرگ می ترسانی ندانستی که کشته شدن ما را عادت است و شهید شدن کرامت؟
میتوان سه تحلیل کلی از وقوع حادثه کربلا بر اساس قهرمان ماجرا (حسین بن علی) ارائه کرد: سرسپردگی به فرمان الهی، تدبیر عقلانی در بدست آوردن حکومت و نهایتا آزادی خواهی و تبری از ظلم کتاب آه، بانویسی نفس المهموم محدث قمی، شاید قدیمی ترین و قطعا جا افتاده ترین نسخه این سه گانه، یعنی نسخه نخست را میپیچد: امام حسین از ابتدا از فرجام عزیمت خود خبر داشت و به آن تن داده بود- خبر داشت چون امام معصوم همه چیز را میداند و به آن تن داده بود چرا که خدا میخواست او را کشته و خاندان او را اسیر ببیند. روایت های مختلفی در این میان ذیل این نسخه قرار میگیرند که در سه پرسش با هم اختلاف نظر دارند: یک اینکه چرا خدا میخواست یکی از مقربان خود را اینگونه در رنج ببیند؟ دو اینکه آیا امام حسین توان تغییر این سرنوشت را داشت و اگر داشت چرا تغییر نداد؟ و اختلاف آخر نیز بر سر خرده روایت ها درمورد شخصیت ها و وقایع عاشوراست کتاب آه از پرسش اول طفره میرود، پرسش دوم را با توجه به لشکر جنیان و رویای امام حسین (درمورد اختیار ظفر یا لقای خدا) با قطعیت پاسخ مثبت میدهد و نهایتا درمورد مسئله سوم مواضع بسیار جالب و خواندنی دارد که تصویر متفاوتی از هانی، عمربن سعد، محمد حنفیه، زینب و دیگر شخصیت های بعضا افزوده شده به ماجرای کربلا میدهد. برای مثال علی اصغر را حذف کرده و کودک شهید شده در کربلا را از آن خانواده دیگری میداند و یا تصویری معقول از امام سجاد و حضرت زینب در اسارت ارائه میکند؛ هرچند در مواردی مثل تعداد کشتگان لشکر عمرسعد به دست یاران امام حسین از هیچ اغراقی کوتاهی نکرده یا بارها به گزارش وقایع فراطبیعی روی آورده یا روایتهای غیرمنسجم عجیب و غریبی در روایتهایش به دست میدهد که تنها در چارچوب اسطوره قابل هضم است
بی شک مهمترین مولفه این نسخه «آگاهی» امام حسین از عاقبت کار خود، از ابتدای خروج از مدینه است. با این شاخص میتوان میان نسخه اول و سوم که بسیار قابل خلطند تمایز گذاشت. تحلیل سوم (برخلاف تحلیل دوم که به سادگی با چهره ای مانند صالحی نجف آبادی شناخته میشود) نمایندگان بسیار متنوع و گاه متضادی دارد: از شریعتی تا مطهری و سروش را میتوان به نحوی در گروه سوم جای داد. شریعتی حسین را ادامه مبارزان تاریخ، از نسل هابیل در برابر قابیلیان زمان میداند و مطهری کار حسین را تلاشی استثنایی برای احیای دین پیامبر تلقی میکند و سروش نیز با تفسیری کیرکگاردی از واقعه عاشورا تصمیم عاشقانه حسین بن علی در روز عاشورا را به عنوان تصمیمی فرافقهی و حتی فرا اخلاقی می ستاید. در این میان اگر مطهری، شریعتی یا هر فرد دیگری، عنصر آگاهی امام حسین از فرجام خود را از ابتدای مسیر طرح کند بلافاصله جزو طرفداران نسخه اول حساب خواهد شد زیرا آگاهی فرابشری، غیبی و ابتدایی حسین بن علی از عاقبت کار خود، فراتر از هر نیت دیگری، شهادت طلبی را عنصر مقوم حرکت عاشورایی امام حسین خواهد کرد
مخلص کلام، اگر این ماجرا به عنوان تاریخ سازنده هویت شیعه برای شما اهمیت دارد (فرقی ندارد هرکدام از سه نسخه مذکور یا حتی نسخه چهارمی را قبول داشته باشید) فکر میکنم باید جاافتاده ترین نسخه های روایتگر عاشورا را از منابع اصلی بخوانید تا بتوانید با طرفداران نسخه غالب دیالوگ کرده یا گفتمان برآمده از آن را درک کنید
پی نوشت: نسخه صوتی این کتاب در کانالی به آدرس زیر (با 15 نفر عضو!) و با کیفیتی بسیار خوب قابل دسترس است @ketabeAH
«کتاب آهـــ» ترجمه ی نفس المهموم. البته بهتر است بگویم بازخوانی آن. خیلی خوب می شود که این کتاب را همه بخوانند. یک مرور از 6 ماه آخر زندگی حضرت اباعبدالله. صفحاتی با مطالب خلاصه و نه چندان مفصل. شرح گفتگوهای حضرت باعبدالله واطرافیان در این 6 ماه. روضه ای است مکتوب. ولی نه با آهنگ و ضرب آهنگ. مسافرتی است از مدینه تا مدینه که مسیرش از عراق و شام میگذرد. به همراه «آهـ» هایی سوز ناک و حسرت بار. خواندنش در دهه ی محرم بیشتر توصیه میشود. واقعا "لایوم کیومک یاابا عبدالله" توصیه میشود.
جبهای از خز پوشیده بود و عمامه به سر داشت و به وسمه خضاب کرده بود. بر اسب خویش سوار شد و آهنگ قتال کرد. مقابل مردم بایستاد، شمشیر برهنه در دست. نومید از زندگی، آمادهی مرگ. کتاب آه بازنویسی و برگردان نفس المهموم فی مصیبه سیدنا الحسین المظلوم اثر شیخ عباس قمی ست. مقتلی شامل بازهی زمانی رجب سال ۶۰ تا ربیع الاول سال ۶۱ هجری قمری. هنرمندانه توسط آقای حجازی بازنویسی شده و مطالب درخور توجهی هم برای انتقال به مخاطب دارد.
از بهترین مقاتل. مثل یک فیلم سینمایی است که هی سکانس ها عوض می شود، اتفاقاتی که می افتد از زوایای مختلف گزارش می شود.
. کاش بشود جای روضه ها و خیلی از مداحی ها در 10 روز محرم روزی 50 صفحه از این کتاب با شور و حرارت و حماسی خوانده شود. تا ببینید که بدون خیلی از بازیها و اضافات و تحریف ها و عوض کردن سلیقه ها و قاطی کردن آهنگ به روضه و مداحی، چه شور و هیجانی به پا می کند. .
یزید، پنداری که چون اطراف زمین و آفاق را بستی تا ما را برده وار به هر سو کشانیدند، نزد خدا خواریم و تو بر وی گرامی ای؟ و این غلبه ی تو بر ما، از فر و آبروی توست نزد خدا؟ فراموش کردی قول خدای متعال را که "کافران نپندارند چون مهلتشان دادیم، خوبی ایشان خواهیم. نه چنان است. ما آنها را مهلت دهیم تا گناه بیشتر کنند و عذابی دردناک در انتظارشان باشد." ؟
391: حسین مقابل مردم بایستاد ، شمشیر برهنه در دست ، ناامید از زندگی، آماده ی مرگ
مقتل مثل روضه ها یا اونطوری که مداحا میگن "من خودم تو مقتل خوندم " نیست بین متن مقتل تا روضه مداح یه فرآیندی هست که هنر مداح رو میطلبه و البته این مسئولیتش رو که به اصل واقعه وفادار بمونه .
من تقریبا عربی اصلا نمیدونم اما بنظرم خوندن این واقعه در زبان عربی قطعا کیفیت خاص خودش رو داره مثلا : بین پاره پاره و ارباً اربا یا عبارت امیرم حسین است و چه خوب امیری هست با امیری حسین و نعم الامیر ی تفاوتی هست که به همین دلیل بد نبود اگر متن عربی هم اضافه می شد البته کتاب خالی از متن عربی و ترجمه هاشون نیست اما رجز ها رو نیاورده
متن و زبان کتاب یکم از ابتدا زمان میگیره تا بهش عادت بشه و روند مطالعه سریع تر بشه
مجموعا 4 ستاره رو برای : جامعیت کتاب و در عین حال به حاشیه نرفتنش و اینکه این امکان رو برآورده کرده که کل واقعه تو 565 صفحه سریع و خوب مرور بشه دادم
565: شاعری گفت : در زمین مشرق یا مغربش جست و جو نکنید.همه را رها کنید و سوی من آیید-که قبر او در دل من است
هو کتاب را که در دستت میگیری در لابهلای برگ های سفید رنگ، خط سرخ رنگی میبینی که نشان از صفحهی سرخی دارد. صفحهی سرخی که در هنگام خواندن کتاب دلت میخواهد که هیچ وقت به آن نرسی و خدا خدا میکنی که اتفاقات جوری رقم بخورد که همه چی قبل از آن صفحهی سرخ به خوبی و خوشی پایان برسد اما... به صفحه سرخ که برسی #آه از عمق وجودت برمیخیزید و آنجا پایان راه عاشقی حسین (علیه السلام) است و شروع راه عاشقان حسین. آنجا اوج عشق است و نمایان گر راه برای عشاق که "عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است"... اما چند صفحه قبل تر را که نگاه میکنی احساس میکنی جای آن صفحه سرخ باید جای دیگری باشد. درست در آنجایی که ماه به محاق میرود و خورشید کم فروغ (بی فروغ) میشود و غروب می کند و گویی اینجا خورشید است که نور خود را از ماه میگیرد. آری باید اینجا سرخ باشد که نشانِ سرخی غروب خورشید بعد از محاق ماه است...
خدای بر یهود آن وقت خشم گرفت که برای او فرزند ثابت کردند، و بر نصارا آن هنگام که او را یکی از سه خدای خود دانستند، و بر مجوس وقتی که بندگی ماه و خورشید کردند. و خشم او سخت گردید بر این قوم که بر کشتن پسر دختر پیغمبر خود یک قول شدند.
عبدالملک گفت: به مدینه رفتم. مردی از قریش دیدم. پرسید: «چه خبر است؟» گفتم: «خبری دارم که نزد حاکم بازگویم.» گفت: «انا لله و انا الیه راجعون. حسین ابن علی کشته شد.» بر عمرو ابن سعید درآمدم. گفت: «چه خبر؟» گفتم: «خبری را که امیر را بدان دلشاد کنم. حسین ابن علی کشته شد.» گفت: «خبر قتل او را در شهر به بانگ بلند بگو.» من رفتم و بلند گفتم. به خدا قسم، نشنیدم شیون و زاریای مانند شیون و زاری زنان بنیهاشم در خانههاشان بر حسین. پس عمرو ابن سعید خندان شعر خواند که: زنان بنیزیاد فریادی زدند، آنسان که زنان ما روز جنگ ارنب فریاد زدند. و گفت: «این گری�� و شیون در مقابل گریه و شیوه عثمان.» آنگاه، بر منبر بالا رفت و نامهی عبیدالله را بخواند و رجز بگفت و سوی قبر پیغمبر اشارت کرد و گفت: «امروز عوض روز بدر.» گروهی از انصار بر او انکار کردند.
آن مردم چون به موصل رسیدند، خواستند به شهر اندر آیند. سوی اهل آن شهر فرستادند و زاد و علوفه خواستند و این که شهر را آرایش کنند و آیین بندند. مردم موصل متفق گشتند که حوائج آنها فراهم کنند و بیرون فرستند و آنها به شهر نیایند و در بیرونِ شهر منزل کنند و از همانجا به شام روانه شوند. آنها نیز چنین کردند. در یک فرسنگی موصل فرود آمدند و سر را بر سنگی نهادند. از آن، قطرهی خونی بر سنگ بچکید. پس از آن، در هر سال، روز عاشورا از آن خون میجوشید و مردم از اطراف نزدیکِ آن سنگ میآمدند و عزای حسین بر پا میکردند. و همچنین بود تا به عهدِ عبدالملک مروان بفرمود که آن سنگ را به جای دیگر بردند و دیگر اثری از آن معلوم نگشت، لیکن در آن مقام گنبدی ساختند و مشهدِ نقطه نام نهادند.
سکینه گفت: والله، سنگیندلتر از یزید ندیدم و نه کافر و مشرکی را بدتر و درشتخویتر از او. سوی سر حسین مینگریست و میخواند: کاش پیران قبیلهی من که در جنگ بدر کشته شدند میدیدند چگونه قبیلهی خزرج برابرِ نیزهها به زاری افتاده است. آن وقت، از شادمانی هلهله میکردند و میگفتند: یزید! شل مباد دستت! مهتران و بزرگانشان را کشتیم عوض بدر و سه به سر شد. قبیلهی هاشم با سلطنت بازی کرد ورنه، نه از آسمان خبری آمد نه وحی نازل شد. از دودمانِ خندف نیستم من اگر کینِ احمد را از فرزندانش نجویم.
در مقدمه نوشته شده که این کتاب بازخوانی ترجمه “نفس المهموم” شیخ عباس قمی است و نفس المهموم یعنی نفس کسی که غم دارد و بهترین معادل برایش “آه”ًاست : “کتاب آه” . اول ماه محرم به خاطر همزمانی با امتحانای دانشگاه گذاشته بودم ۱۰ روزه بخونمش، اما واقعا بیشتر از چند صفحه تو روز نتونستم و تا اربعین طول کشید، حواسم به توان عاطفی و احساسیم نبود... . شاعری گفت :« در زمین مشرق یا مغربش جستجو نکنید. همه را رها کنید و سوی من آیید که قبر او در دل من است.»
اولش دوست نداشتم که این شکلی بود که صرفا «روایت» میکرد و خودش هیچی نمیگفت و شبیه فتح خون نبود مثلا. ولی بعدش همین که صرفا روایت میکرد و آخر بعضی صفحههاش دلم میخواست سرم رو بکوبم به دیوار رو خیلی دوست داشتم واقعا! چه قدر همهی آدما حیفن.چه قدر راحت میتونن یه طور دیگه ای باشن و نیستن:-<
و پایانش هم خیلی خوب بود:
شاعری گفت: در زمینِ مشرق یا مغربش جستجو نکنید.همه را رها کنید و سوی من آیید. که قبر او در دل من است.
اگر می خواهید با سیر تاریخی حرکت امام حسین (ع)به سمت کربلا و اتفاقات و حوادثی که در این قیام اتفاق افتاده است آشنا شوید حتما این مقتل را بخوانید و اگر لا به لای کلماتش اشکتان جاری شد من را هم دعا کنید.
حسین رو به اصحاب کرد و گفت «مردم بندگان دنیایند و دین لیسیدنیای است روی زبانِ ایشان نهاده. تا مزه از آن میتراود، نگاهش دارند و وقتی بنای آزمایش شود٬ دینداران اندک باشند.»
کتابِ آه - صفحه ۲۲۰
باید جذابیتهای این کتاب را به تفکیک بگویم.
۱. نثرهای ادبی همیشه برایم جذّاب بودهاند. از همان زمانی که سر کلاس ادبیات میخواندیمشان و زیر واژههای تازه خط میکشیدیم و معنایش را بالایش مینوشتیم. واقعاً خواندن این کتاب اگر بخواهیم از معنا فاصله بگیریم و از نظر ادبی بررسیش کنیم برایم جذّاب بود. لکن یحتمل زیبایی این نثرها وابسته به مجمل و معناگرا بودنشان است.
۲. کتاب ۵۷۰ و اندی صفحهست ولی از نظر من به دو دلیل خیلی سریع خوانده میشود. دلیل اول را در شماره ۱ توضیح دادم. و دلیل دوم هم مجمل و کوتاه بودنِ هر روایت است که خیلی علاقهمندم میکرد از «بعدش» سردربیارم.
۳. پارسال «نامیرا» را خواندم و امسال «حماسهی حسینی» و «کتاب آه» را. به گمانم این «سهگانه» کاملاً قابلیت دارند که دیدِ کلّی خوبی نسبت به واقع کربلا به دست بدهند. اما حس میکنم خیلی بهتر است اگر «کتاب آه» را پس از «نامیرا» و «حماسهی حسینی» خواند تا مجمل بودن نقطه ضعف این کتاب نشود و بشود دلایل عقلی٬ سیاسی و اجتماعی پشت حوادث را درک کرد.
۴. خیلی علاقهمند بودم خطبهها و وصیتنامهای که استاد مطهری عمیقاً با تعریف ازشان به وجدم میآورد بخوانم و بیاندازه خوشحالم که تعداد زیادی از خطبهها توی این کتاب موجودند.
عزیزان زیادی در مورد این کتاب بسیار ارزنده، نکات مفیدی نوشتهاند. من، با اجازهی شما، دوست دارم یه جای ریویو برای این کتاب، یک دیدگاه و روایت شخصی از مواجهه با واقعه عاشورا بنویسم: یکی از نکاتی که در حین خواندن کتاب بینظیر آه، که به نوعی بازگردانی است از مقتل نفسالمهموم، توجه من را به خود جلب کرد، افرادی بودند که شاید در تاریخ کمتر به اسم آنها بربخوریم؛ افرادی که حسب ظاهر نقش کوچک منفی یا مثبتی در حادثه کربلا و پیش و پس از آن داشتهاند، اما به گمان من همین کارهای کوچک شاید رسالتی بوده که در آن زمان و مکان بر عهدهی آنها بوده و میتوانسته ذرهای از درد و رنج خاندان آل الله را کم کند. مثلاً مردی که در این کتاب توجه زیادی از من به خود جلب کرد، فردی است به نام سهل بن سعد ساعدی. او صحابه پیغمبر است و در کربلا حاضر نبوده، در شام به کاروان اسرا میرسد و به حضرت سکینه میگوید اگر کاری میتواند برایش انجام دهد، حضرت سکینه از او درخواستی میکند که لااقل در آن لحظات کمی از رنج آنها را کم میکند. (از او میخواهد کاری کند که نیزهدار حامل سر جلوتر حرکت کند تا مردم کمتر به زنان کاروان بنگرند) سهل با پرداخت ۴۰۰ دینار به آن نیزهدار ملعون، کمی از رنج زنان کاروان میکاهد؛ رنجی که شاید در قیاس با بقیه رنجهایی که این خانواده تحمل کردند اندک باشد. اما به هر جهت این شاید همهی آن چیزی بود که در آن مکان و زمان از سهل برمیآمد، و او انجامش داد! شاید اگر تکتک عاملان و البته غیرعاملان کوچک و بزرگ کربلا در لحظات سخت، کار درست و البته سخت را انجام میدادند، سر حسین بالای نیزه نمیرفت، اما چه میتوان کرد؟! دنیای ما چنین دنیایی است: در سابقهی این دنیا سر حسین، که از خوبترین مردم این عالم بود، را بالای نیزه دیدیم، و هنوز از دنیایی اینچنین توقع عافیت و خوشی داریم! عجب مردمانی هستیم...
اولین تجربهی مقتلخوانی بود برای من یاسین حجازی زحمت کشیده و یک ترجمه روان از نفسالمهموم رو آماده کرده، من ترجمه دیگری از این کتاب رو هم داشتم با نام «در کربلا چه گذشت؟» که سختخوانه نسبت به آه. در کل به عنوان یه اثر ترجمهای سادهشده مقبول بود و خوندنش در ایام ماه محرم ارزشمند.
بین کتب با محتوا مشابه، این یکی از بهترین ها بود. اگر دنبال کتاب جامع، کامل، دور از تحریفات آشکار، داستان وار و خوش خوان هستین، این کتاب رو توصیه می کنم. در انتهای کتاب یک واژه نامه داره که در فهم واژه های دشوار شما رو راهنمایی می کنه.