Status Updates From سر کوه بلند
سر کوه بلند by
Status Updates Showing 1-30 of 33
Marzieh Torabi
is on page 264 of 272
...
سر کوه بلند ابر است و باران.
زمین غرق گل و سبزهی بهاران.
گل و سبزهی بهاران خاک و خشت است
برای آن که دور افتد ز یاران.
سر کوه بلند آهوی خسته
شکسته دست و پا، غمگین نشسته.
شکست دست و پا درد است، اما
نه چون درد دلش کز غم شکسته.
سر کوه بلند افتان و خیزان،
چکان خونش از دهان زخم و ریزان،
نمیگوید پلنگ پیر مغرور
که پیروز آید از ره، یا گریزان.
...
— Jun 15, 2017 05:47AM
Add a comment
سر کوه بلند ابر است و باران.
زمین غرق گل و سبزهی بهاران.
گل و سبزهی بهاران خاک و خشت است
برای آن که دور افتد ز یاران.
سر کوه بلند آهوی خسته
شکسته دست و پا، غمگین نشسته.
شکست دست و پا درد است، اما
نه چون درد دلش کز غم شکسته.
سر کوه بلند افتان و خیزان،
چکان خونش از دهان زخم و ریزان،
نمیگوید پلنگ پیر مغرور
که پیروز آید از ره، یا گریزان.
...
Marzieh Torabi
is on page 194 of 272
درون سینه عمری آتش عشق تو پروردم
ولی هرگز ندیدم ذرهای مهر از تو ماه من
هنوزت دوست میدارم چو شبنم بوسهی گل را
نگاه دردناک و آرزومندم گواه من
نمیدانی، نمیدانی، چه مشتاق و چه محرومم
نمیدانم؛ نمیدانم؛ چه بود آخر گناه من
***
چه کرد، ای مهربان ترسای پیر میفروش، امشب
می گرم و سپیدت با دل سرد و سیاه من،
که چون آتش به مجمر سوزم و چون می به خم جوشم
پرند از آشیان دل کبوتهای آه من
— Jun 10, 2017 05:04AM
Add a comment
ولی هرگز ندیدم ذرهای مهر از تو ماه من
هنوزت دوست میدارم چو شبنم بوسهی گل را
نگاه دردناک و آرزومندم گواه من
نمیدانی، نمیدانی، چه مشتاق و چه محرومم
نمیدانم؛ نمیدانم؛ چه بود آخر گناه من
***
چه کرد، ای مهربان ترسای پیر میفروش، امشب
می گرم و سپیدت با دل سرد و سیاه من،
که چون آتش به مجمر سوزم و چون می به خم جوشم
پرند از آشیان دل کبوتهای آه من
Marzieh Torabi
is on page 157 of 272
هشدار ای سایه ره تیرهتر شد
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار نه دوست
دیگر به من تکیه کن، ای من، ای دوست، امّا
هشدار کاینسو کمینگاه وحشت
وآن سو هیولای هول است
وز هیچیک هیچ مهری نه بر ما
ای سایه، ناگه دلم ریخت، افسرد، افسرد
ای کاش میشد بدانیم
ناگه کدامین ستاره فرو مرد؟
— Jun 06, 2017 03:41PM
Add a comment
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار نه دوست
دیگر به من تکیه کن، ای من، ای دوست، امّا
هشدار کاینسو کمینگاه وحشت
وآن سو هیولای هول است
وز هیچیک هیچ مهری نه بر ما
ای سایه، ناگه دلم ریخت، افسرد، افسرد
ای کاش میشد بدانیم
ناگه کدامین ستاره فرو مرد؟
Marzieh Torabi
is on page 157 of 272
با من بمان ای تو خوب، ای یگانه
برخیز، برخیز، برخیز
با من بیا ای تو از خود گریزان
من بیتو گم میکنم راهِ خانه.
با من سخن سرکن ای ساکتِ پر فسانه
آیینهی بیکرانه.
میترسم ای سایه، میترسم ای دوست،
میپرسم آخر بگو تا بدانم
نفرین و خشمِ کدامین سگِ صرعیِ مست
این ظلمتِ غرقِ خون و لجن را
چونین پر از هول و تشویش کردهست؟
ای کاش میشد بدانیم
ناگه غروبِ کدامین ستاره
ژرفای شب را چنین بیش کردهست؟
— Jun 06, 2017 03:38PM
Add a comment
برخیز، برخیز، برخیز
با من بیا ای تو از خود گریزان
من بیتو گم میکنم راهِ خانه.
با من سخن سرکن ای ساکتِ پر فسانه
آیینهی بیکرانه.
میترسم ای سایه، میترسم ای دوست،
میپرسم آخر بگو تا بدانم
نفرین و خشمِ کدامین سگِ صرعیِ مست
این ظلمتِ غرقِ خون و لجن را
چونین پر از هول و تشویش کردهست؟
ای کاش میشد بدانیم
ناگه غروبِ کدامین ستاره
ژرفای شب را چنین بیش کردهست؟
Marzieh Torabi
is on page 126 of 272
شبی که لعنت از مهتاب می بارید...
— Jun 05, 2017 03:57AM
Add a comment
Marzieh Torabi
is on page 109 of 272
- «... غم دل با تو گویم، غار!
بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟»
صدا نالنده پاسخ داد:
«... ــآری نیست؟»
— Jun 03, 2017 02:15PM
Add a comment
بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟»
صدا نالنده پاسخ داد:
«... ــآری نیست؟»
Marzieh Torabi
is on page 92 of 272
...
برو آنجا که ترا منتظرند.
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند.
دست بردار از این در وطنِ خویش غریب.
قاصد تجربههای همه تلخ،
با دلم میگوید
که دروغی تو، دروغ؛
که فریبی تو، فریب.
قاصدک! هان، ولی... آخر... ایوای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی! کجا رفتی؟ آی...!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی، جایی؟
در اجاقی- طمع شعله نمیبندم - خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم میگریند.
— Jun 02, 2017 02:38AM
Add a comment
برو آنجا که ترا منتظرند.
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند.
دست بردار از این در وطنِ خویش غریب.
قاصد تجربههای همه تلخ،
با دلم میگوید
که دروغی تو، دروغ؛
که فریبی تو، فریب.
قاصدک! هان، ولی... آخر... ایوای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی! کجا رفتی؟ آی...!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی، جایی؟
در اجاقی- طمع شعله نمیبندم - خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم میگریند.
Marzieh Torabi
is on page 86 of 272
خامش، ای آواز خوان! خامش،
در كدامین پرده میگویی؟
وز كدامین شور یا بیداد؟
با كدامین دلنشین گلبانگ، میخواهی
این شكسته خاطر پژمرده را از غم كنی آزاد؟
— Jun 01, 2017 02:44AM
Add a comment
در كدامین پرده میگویی؟
وز كدامین شور یا بیداد؟
با كدامین دلنشین گلبانگ، میخواهی
این شكسته خاطر پژمرده را از غم كنی آزاد؟
Marzieh Torabi
is on page 79 of 272
میفشاندم گاه -بی قصدی-
در صفای برکه مشتی ریگ خاک آلود.
و زلال سادهی آیینهوارش را
با کدورت یار میکردم.
و بدین اندیشه لختی میسپردم دل
که زلالی چیست پس، گر نیست تنهایی؟
باز با مشتی دگر تنهاییاش را همچنان بیمار میکردم.
...
من نمیدانم کدامین دیو
به نهانگاه کدامین بیشهی افسون،
در کنار برکهی جادو، پرم در آتش افکندهست.
لیک میدانم دلم چون پیر مرغی کور و سرگردان
از ملال و و حشت و اندوه آکندهست.
— Jun 01, 2017 02:13AM
Add a comment
در صفای برکه مشتی ریگ خاک آلود.
و زلال سادهی آیینهوارش را
با کدورت یار میکردم.
و بدین اندیشه لختی میسپردم دل
که زلالی چیست پس، گر نیست تنهایی؟
باز با مشتی دگر تنهاییاش را همچنان بیمار میکردم.
...
من نمیدانم کدامین دیو
به نهانگاه کدامین بیشهی افسون،
در کنار برکهی جادو، پرم در آتش افکندهست.
لیک میدانم دلم چون پیر مرغی کور و سرگردان
از ملال و و حشت و اندوه آکندهست.
Marzieh Torabi
is on page 68 of 272
چون درختی در زمستانم،
بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود.
دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری
در چنین عریانی انبوهم آیا لانه خواهد بست؟
دیگر آیا زخمه های هیچ پیرایش،
با امید روزهای سبز آینده؛
خواهدم این سوی و آن سو خست؟
— May 31, 2017 06:10AM
Add a comment
بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود.
دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری
در چنین عریانی انبوهم آیا لانه خواهد بست؟
دیگر آیا زخمه های هیچ پیرایش،
با امید روزهای سبز آینده؛
خواهدم این سوی و آن سو خست؟
Marzieh Torabi
is on page 51 of 272
ما چون دو دریچه، روبهروی هم،
آگاه ز هر بگومگوی هم.
هر روز سلام و پرسش و خنده،
هر روز قرار روز آینده.
عمر آینهی بهشت، اما... آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خستهست،
زیرا یکی از دریچهها بستهست.
نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد،
نفرین به سفر، که هرچه کرد او کرد.
— May 30, 2017 12:25PM
Add a comment
آگاه ز هر بگومگوی هم.
هر روز سلام و پرسش و خنده،
هر روز قرار روز آینده.
عمر آینهی بهشت، اما... آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خستهست،
زیرا یکی از دریچهها بستهست.
نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد،
نفرین به سفر، که هرچه کرد او کرد.
Marzieh Torabi
is on page 26 of 272
...
و میپرسد، صدایش نالهای بینور:
«کسی اینجاست؟
هلا! من با شمایم، های!... میپرسم کسی اینجاست؟
کسی اینجا پیام آورد؟
نگاهی، یا که لبخندی؟
فشار گرم دست دوستمانندی؟»
و میبیند صدایی نیست، نور آشنایی نیست، حتی از نگاه مردهای هم رد پایی نیست،
صدایی نیست الا پتپت رنجور شمعی در جوار مرگ.
ملول و با سحر نزدیک و دستش گرمِ کار مرگ،
وز آن سو میرود بیرون، به سوی غرفهای دیگر،
به امیدی که نوشد از هوای تازهی آزاد،
...
— May 30, 2017 09:05AM
Add a comment
و میپرسد، صدایش نالهای بینور:
«کسی اینجاست؟
هلا! من با شمایم، های!... میپرسم کسی اینجاست؟
کسی اینجا پیام آورد؟
نگاهی، یا که لبخندی؟
فشار گرم دست دوستمانندی؟»
و میبیند صدایی نیست، نور آشنایی نیست، حتی از نگاه مردهای هم رد پایی نیست،
صدایی نیست الا پتپت رنجور شمعی در جوار مرگ.
ملول و با سحر نزدیک و دستش گرمِ کار مرگ،
وز آن سو میرود بیرون، به سوی غرفهای دیگر،
به امیدی که نوشد از هوای تازهی آزاد،
...
Marzieh Torabi
is on page 25 of 272
من اینجا بس دلم تنگ است.
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است.
بیا رهتوشه برداریم،
قدم در راه بیبرگشت بگذاریم؛
ببینیم آسمان «هر کجا» آیا همین رنگ است؟
— May 30, 2017 09:01AM
Add a comment
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است.
بیا رهتوشه برداریم،
قدم در راه بیبرگشت بگذاریم؛
ببینیم آسمان «هر کجا» آیا همین رنگ است؟
Marzieh Torabi
is on page 20 of 272
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولیوش مغموم
منم من، سنگ تیپاخوردهی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمهی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
— May 30, 2017 06:42AM
Add a comment
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولیوش مغموم
منم من، سنگ تیپاخوردهی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمهی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
Marzieh Torabi
is on page 16 of 272
خانه ام آتش گرفتهست، آتشی بیرحم.
همچنان میسوزد این آتش،
نقشهایی را که من بستم به خون دل،
بر سر و چشم در و دیوار،
در شب رسوای بیساحل.
وای بر من، سوزد و سوزد
غنچههایی را که پروردم به دشواری،
در دهان گود گلدانها،
روزهای سخت بیماری.
از فراز بامهاشان، شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب،
بر من آتش بهجان ناظر.
در پناه این مشبک شب.
من به هر سو میدوم، گریان از این بیداد.
میکنم فریاد! ای فریاد! ای فریاد!
— May 30, 2017 06:26AM
Add a comment
همچنان میسوزد این آتش،
نقشهایی را که من بستم به خون دل،
بر سر و چشم در و دیوار،
در شب رسوای بیساحل.
وای بر من، سوزد و سوزد
غنچههایی را که پروردم به دشواری،
در دهان گود گلدانها،
روزهای سخت بیماری.
از فراز بامهاشان، شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب،
بر من آتش بهجان ناظر.
در پناه این مشبک شب.
من به هر سو میدوم، گریان از این بیداد.
میکنم فریاد! ای فریاد! ای فریاد!




