Zeinab > Recent Status Updates

فکر‌ میکنم این کتابش از بقیه آثارش که تابه حال خوندم ضعیف‌تره…

چقدر سخت و کند پیش میره، خدایااااااا!

_حالا باید چی‌کار کرد؟
_مثل سابق.
باید صبح بلند شد و شب خوابید،
و هرکاری را که برای زنده ماندن لازم است انجام داد.
_خیلی طولانی است.
_شاید همه‌ی یک عمر.

این حجم از بی رحمیِ بشر، هنوزم برام باور نکردنیه…

یه کم اینجاهاش که داره درباره «آقای سوان» میگه بهتر شد، راحت‌تر میشه خوند و پیش رفت…

تا اینجا فقط بابت درختایی که تبدیل به این کتاب شدن متاسفم…

چقدر دارک و در عین حال قشنگ و جذابه…

از صفحه صد به بعد افتاد تو سراشیبی و دارم خیلی سریع پیش میرم!

هنوز نفهمیدم راوی این داستان دقیقا کیه!

تا اینجای کتاب مثل بقیه آثار سلین، مبهم و پراکنده‌س…
امیدوارم کم‌کم بهتر شه،
داره حوصله‌م سر میره دیگه! :(

آدم‌های درمانده و بیکار خیلی دیده‌ام،
هزار هزار،
اینجا و همه جای دنیا،
آدم‌هایی که در یک قدمی گدایی بودند…
چون نتوانسته بودند حق خودشان را بگیرند!

مهارت زنِ عاشق در ایجاد شک برای خودش،
حتی از توانایی‌اش در تنوع دادن به خوشی‌ها هم بیشتر است.

ترس در تاریکی رشد می‌کند.
ترس‌هایتان را به روشنایی بیاورید تا از بین بروند.

مردها اسم حماقت‌هایشان را می‌گذارند غرور.

مساله مورد بحث ما این است که آیا اندوه باید ژرف باشد یا پایان‌ناپذیر.

انتظار نداشتم اینقد جذاب باشه!

داستان اولشو دوس داشتم.

چقدررررر دوس دارم همینجا کتاب رو نیمه کاره رها کنم!
اصلا خوب نیس!

داستان مسخ رو خیلی دوس داشتم، خیلی خیلی زیاد…

تا اینجاش معمولی بوده…

این فصلش که پاهای همدیگه رو تو لگن می‌شورن چقد چندش بود!!!

چقدر دیالوگ‌های بین وهاب و رکسانا ضعیف بود!!!

خدایا نمی‌فهمم چرا اینقد این کتاب معروفه؟!

خوندنش داره برام مثه عذاب میشه…
ریتم یکنواخت و تکراری‌ش خسته‌م کرده…
نه جملات پرمغز و آنچنانی داره، نه سیر داستان جذابیت خاصی داره…

تغییر جهان با قواعد نیست،
استثناء، جهش ایجاد می‌کند.

تا اینجاش انتظارمو برآورده نکرده…
منتظرم ببینم در ادامه چی میشه…

زندگی آنقدر نامحسوس عمل میکند که به سختی متوجه می‌شوید در حال عبور از درهایی هستید که روزی دعا می‌کردید باز شوند.

نادیده گرفتن احساسات
به همان اندازه‌ی نادیده گرفتن پشه‌ای که اطراف اتاق نشیمن شما پرواز میکند تاثیر دارد،
آن پشه هنوز آنجاست،
و هنوز می‌تواند شما را نیش بزند.

اگر بی‌خبر باشیم، بی‌گناه هستیم؟
آیا آدم ابلهی که بر اریکه‌ی قدرت تکیه زده‌است،
تنها به عذر جهالت، از هرگونه مسئولیتی مبراست؟

وقتی فرد قوی
آن‌قدر ضعیف می‌شود
که به فرد ضعیف بی‌حرمتی می‌کند،
فرد ضعیف باید به راستی خود را قوی بداند و او را ترک کند.

قسمت‌های داستانی‌ش فوق‌العاده‌س و اونقد جذابه که نمیشه کتاب ر‌و گذاشت زمین!
اما قسمت‌های تاریخی‌ش خیلیییییی سخت و وقت‌گیره، به خصوص برای من که دانش تاریخیم صفره!😵‍💫

آه چقدر بعضی وقتا سخته خوندنش …

اونقدرا جذاب نیس برام،
اگه صوتی نبود شاید رهاش کرده بودم…