Arman’s Reviews > نیمهٔ تاریک ماه > Status Update

خب، بعد از دو سال، باز همخوانی رو راه انداختیم تا این کتاب رو هم به سرانجام برسونیم.
داستان‌های دهه شصتی گلشیری رو می‌خونیم؛ گلشیری رو به وضوح می‌توان در آنها پیدا کرد.

خب، دوباره برگشتیم سراغ همخوانی گلشیری. "نیروانای من". مثل همیشه وسوسه‌کننده است که گلشیری را در راوی‌هایش سراغ بگیری. ارجاعی هم که به کتاب کریستین و کید دارد، بیشتر قلقلکت می‌دهد.

با اتمام چهار تا "معصوم" اول، یه توقفی داریم توی داستان های مجموعه، و در این فاصله میریم سراغ کتاب "کريستين و کید" که زمان انتشارش، مابین نگارش داستان های مجموعه "نمازخانه کوچک من" بوده.... و بعد دوباره داستان ها رو از سر میگیریم.

خب، رفتیم سراغ معصوم ها...
دو تا از معصوم ها (یک و سه) در این مجموعه منتشر شدن، و دو معصوم دیگه (دو و چهار) هم احتمالا بخاطر سانسور راه بهش پیدا نکردن. اون دو تای حذف شده رو می تونید توی کتاب "نمازخانه کوچک من" پیدا کنيد، همون کاری که ما کردیم.

تا اینجا، داستان ها (بجز دو سه داستان اول مجموعه) از اولین کتاب گلشیری، "مثل همیشه" آورده شده اند.
برای اینکه بتونم با دقت بیشتری راجع به تا جای ممکن همه داستانهای مجموعه بنويسم، تصمیم گرفتم که ريويوی مربوط به این چند داستان اول (شش هفت داستان) را به زودی در ذیل صفحه همان کتاب "مثل همیشه" بياورم، و بعدا آنرا به ريويوي کلی این کتاب پیوند خواهم زد.

تا اینجا، داستان ها (بجز دو سه داستان اول مجموعه) از اولین کتاب گلشیری، "مثل همیشه" آورده شده اند.
برای اینکه بتونم با دقت بیشتری راجع به تا جای ممکن همه داستانهای مجموعه بنويسم، تصمیم گرفتم که ريويوی مربوط به این چند داستان اول (شش هفت داستان) را به زودی در ذیل صفحه همان کتاب "مثل همیشه" بياورم، و بعدا آنرا به ريويوي کلی این کتاب پیوند خواهم زد.

تا اینجا، داستان ها (بجز دو سه داستان اول مجموعه) از اولین کتاب گلشیری، "مثل همیشه" آورده شده اند.
برای اینکه بتونم با دقت بیشتری راجع به تا جای ممکن همه داستانهای مجموعه بنويسم، تصمیم گرفتم که ريويوی مربوط به این چند داستان اول (شش هفت داستان) را به زودی در ذیل صفحه همان کتاب "مثل همیشه" بياورم، و بعدا آنرا به ريويوي کلی این کتاب پیوند خواهم زد.

داستان دخمه ای برای سمور آبی:
گلشیری کورمال کورمال بر روی پلکانی سنگی گام برمیدارد و رهسپار سفری بی بازگشت به نقبهای تیره و تار و نمور روان آدمی ست؛ سفری خطرناک اما جذاب. میتوانی خطاهايش را برشماری، اما نمیتوانی تهورش را برای ادامه سفر و جديتش در پیدا کردن مسیر را ستایش نکنی.

"این خستگی پا و دست نیست که بار را بیشتر سنگین می کند که بار دریغ و گذشتن است و اینکه می دانم که بازگشتی نیست تا این صخره سفید را دوباره ببینم

خب، ماراتن گلشیری (داستان های کوتاه) رو هم شروع کردم با کمک یگانه.
.امیدوارم بتونیم این پروژه رو به سرانجام برسونيم

خب، ماراتن گلشیری (داستان های کوتاه) رو هم شروع کردم با کمک یگانه.
.امیدوارم بتونیم این پروژه رو به سرانجام برسونيم