,
Goodreads helps you follow your favorite authors. Be the first to learn about new releases!
Start by following نصرت رحمانی.

نصرت رحمانی نصرت رحمانی > Quotes

 

 (?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)
Showing 1-13 of 13
“بگذار هرچه نمی خواهند
بگوییم

بگذار هرچه نمی خواهیم
بگویند

باران که بیاید
از دست چترها
کاری بر نمی آید

ما اتفاقی هستیم
که افتاده ایم”
نصرت رحمانی
“یک زمان
در یک مکان
با مرگ میعاد خواهم داشت
کاش
آن زمان و آن مکان
اینجا و اکنون بود.”
نصرت رحمانی Nosrat Rahmani
“دستت را در دست های من بگذار
تا بسرایم
در دست های من بال کبوتریست...”
نصرت رحمانی
“اي بي تو من خراب
اي بي تو من خراب
شب بي تو خسته است
اي بي تو من سراب
ديگر شتاب توان را شكسته است
در من ، مني بپاست
اما نرفته دلشده اي در عميق خواب
جدايي چه خيمه اي
در هشر بسته است
اما ... نرفته دلشده اي در عميق خواب
اي ديده ات شراب
جرعه نگاهي
اي بي تو دل خراب ، تباهي
در كنه من غم تو در اين پر ستوه شب
پرواز مي كند
در اين شكسته شب چه سياهي گرفته لرد
اي بي تو من خراب خرابي
دستان باد
ديوارهاي جدايي كشيده اند
در روي خاك
اين ظلم نيست
اي بي تو من خراب
اي بي تو من خراب
شب بي تو خسته است
من بي تو خسته ام
و جدايان
در هم شكسته اند
اي بي تو
اي سراب”
نصرت رحمانی, میعاد در لجن
“اين روزها با هر كه دوست مي شوم

احساس مي كنم

آنقدر دوست بوده ايم كه ديگر

وقت خيانت است”
نصرت رحمانی
“شب تاب بی دلیل می افروزد
پرواز؟بی هیچ دلیل در پرهای عقاب است
و کهکشان بی بایدی سماع خویش را دنبال میکند
و من بی هیچ بایدی می سرایم
باید که بایدها را به دور ریخت
بر من جنون متبرک باد
بر من جنون متبرک باد”
نصرت رحمانی, گزینه اشعار نصرت رحمانی
“...
آنک منم
فرزند قرن های پیاپی
و قاره های گمشده در اعصار
از یاد برده موطن خود را
وز ذهن خود زدوده قرن آهن و خون را

بنگر چگونه دست تکان می دهم
گویی مرا برای وداع آفریده اند
و با عصا
آرام در گاهواره غنوده ام
هان کاتبان، ثبات ها
من را برای نسل های پیاپی صادر کنید
اینک منم شناسنامه ی تاریخ
.”
نصرت رحمانی
“تنها آنها که مرده اند از مرگ نمی ترسند
چون من.
چون من که بارها مردانه مُرده ام
تابوت خویش را همه ی عمر
بر دوش برده ام.”
نصرت رحمانی
“...
گفتم
دريغ و درد
کو داوری که شعله زند بر طلسم سرد
کوبم به روی بی بی چشم سياه تو
تک خال شعر مرا
گويم کدام يک؟
اين چشم های تو
اين شعرهای من”
نصرت رحمانی
“دکارت چه شیرین نوشته است!
ما در تمام موارد از خدا گله مندیم
جز عقل
که فکر می کنیم حتی زیادتر زحد کفایت
در مغز ما به ودیعه نهاده است!”
نصرت رحمانی
“شبها که تنها می شوم از خویش می پرسم
بار دگر گر نوجوان گردی
با خود چه خواهی کرد ؟
در کوچه های مست از عطر اقاقی ها
در نم نم باران
در زیر چتر زلف او شب را سحر دیگر نخواهی کرد
در بزم عیاران
آن چشم های تیره لبریز خواهش را
از ابر انبوه غرورت تر نخواهی کرد ؟
در کوچه عشاق
خاک وطن را با دلی پرشور
بر سر نخواهی کرد ؟
قلب پر از امید و خواهش را
با تیغه تیز تبر پرپر نخواهی کرد
غم در دلم پر می کشد
با خویش می گویم
دیگر نمی خواهم بمانم چون رسد تا نوجوان گردم
آموزگار سخت گیری زندگانی بود
من کودک کودن
آنگاه می رانم
خیزاب اشک بر روی ایینه”
نصرت رحمانی
“...
افسوس
آن فرزانه، آن سالار، آن رهرو
فریاد زد
گام دگر باقی ست
گام نهایی، خنده او را برد
فرزانه ی من، رهروی من مرد
من بودم و او، مردگان بسیار
هنگام شستن بود و کفن و دفن
در زیر لب با خویش می گفتم
گامی دگر مانده است، گامی دگر
او را کفن کردیم
ناگاه دیدم، وای
مولای من، پاهای چوبین داشت
مولای من با پای چوبین اش، سخن می راند
از صخره های تیز و از ره های پنهانی
افسانه ها می خواند
می خواند و می آموخت
گام دگر مانده است
گام دگر
هر جا که هستی باز هم گامی دگر مانده است
غم در دلم بیداد کرد، اما نگرییدم
آن همگام هم هرگز نمی گریید
می گریاند
...”
نصرت رحمانی
“خودکار بيک من

وقتی ميان بالش انگشت

آرام می‌گرفت

انگار خون صاحب خود

وام می‌گرفت !

هی می‌نوشت

هی می‌نوشت

هی ...”
نصرت رحمانی

All Quotes | Add A Quote
کویر کویر
47 ratings