ایرج جنتی عطائی

ایرج جنتی عطائی’s Followers (44)

member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo

ایرج جنتی عطائی


Born
in مشهد / Maŝhad, Iran
January 09, 1947

Website

Genre


ایرج جنتی عطایی نمایشنامه‌نویس ، شاعر و ترانه‌سرای ایرانی است که در ۱۹ دیماه ۱۳۲۵ در شهر مشهد زاده شد. همکاری وی با بابک بیات آهنگساز و داریوش اقبالی خواننده، منجر به خلق ترانه‌هایی مهم با درون‌مایه‌های سیاسی، اجتماعی، و عاشقانه شد که در تاریخ موسیقی پاپ ایرانی به دوران طلایی مشهور است.

او هم اکنون در کشور بریتانیا و شهر لندن اقامت دارد

Average rating: 3.94 · 149 ratings · 32 reviews · 6 distinct works
زمزمه‌های یک شب سی‌ساله

4.01 avg rating — 70 ratings — published 2001 — 3 editions
Rate this book
Clear rating
مرا به خانه‌ام ببر

by
3.98 avg rating — 48 ratings — published 2005 — 2 editions
Rate this book
Clear rating
زمزمه های یک شب سی ساله، گز...

3.78 avg rating — 18 ratings — published 2002
Rate this book
Clear rating
زمزمه های یک شب سی ساله، گز...

really liked it 4.00 avg rating — 8 ratings — published 2002
Rate this book
Clear rating
پروانه ای در مشت

2.75 avg rating — 4 ratings
Rate this book
Clear rating
More books by ایرج جنتی عطائی…
Quotes by ایرج جنتی عطائی  (?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)

“برای من که در بندم چه اندوه آوری ای تن
فراز وحشت داری فرود خنجری ای تن
غم آزادگی دارم ،به تن دلبستگی تا کی؟
به من بخشیده دلتنگی شکستن های پی در پی

در این غوغای مردم کش، در این شهر به خون خفتن
خوشا در چنگ شب مردن ولی از مرگ شب گفتن

در آوار شب ودشنه چکد از قلب من خوناب
که می بینم من عاشق چه ماری خفته در محراب

خوشا از بند تن رستن پی آزادی انسان
نمی ترسم من از بخشش که اینک سر که اینک جان

در این غوغای مردم کش، در این شهر به خون خفتن
خوشا در چنگ شب مردن ولی از مرگ شب گفتن

چرا تن زنده و عاشق، کنار مرگ فرسودن
چرا دلتنگ آزادی، گرفتار قفس بودن

قفس بشکن که بیزارم، از آب و دانه در زندان
خوشا پرواز ما حتا به باغ خشک و بی باران

اگر پیرم اگر برنا، اگربرنای دل پیرم
به راه خیل جان بر کف که می میرند می میرم

اگر سرخورده از خویشم من مغرور دشمن شاد
برای فتح شهر خون تو را کم دارم ای فریاد

در این غوغای مردم کش ، در این شهر به خون خفتن
خوشا در چنگ شب مردن ولی از مرگ شب گفتن”
ایرج جنتی عطائی

“طعم خيس اندوه و اتفاق افتـــاده
يـــــه آه خداحافظ ، يه فاجعه ساده
خالي شدم از رويا حسي منو از من برد
يـه سايه شبيه من ، پشت پنجره پژمرد

اي معجزه خاموش ، يه حادثه روشن شو
يه لحظه فقط يه اه همجنس شکفتن شـو
از روزن اين کنج خاکســتري پر پر
مشغول تماشاي ويرون شدن من شـــــو


برگرد به برگرشتن از فاصله دورم کـــــن
يه خاطره با من باش يه گريه مرورم کن
از گر گر بي رحم اين تجربه من ســوز
پرواز رهايي باش به ضيافت ديـروز

به کوچه که پيوستي شهر از تو لبا لب شد
لحظه آخر لحظه شب عاقبت شـب شد
آغوش جهان رو به دلشوره شتابان بــود
راهي شدنت حرف نقطه چين پايــان بود

اي معجزه خاموش ، يه حادثـه روشن شو
يـه لحظه فقط يه آه همجنس شکفتن شو
از روزن اين کنج خاکســــــتري پـــر پـــر
مشـــغول تماشاي ويرون شدن من شو”
ایرج جنتی عطایی

“پشت سر، پشت سر، پشت سر جهنمه
روبرو، روبرو قتلگاه آدمه

روح جنگل سياه با دست شاخه‌هاش داره
روحم رو از من مي‌گيــره
تا يه لحظه مي‌مونم
جغدها تو گوش هم ميگن
پلنگ زخمي مي‌ميـــره
راه رفتن ديگه نيست
حجله پوسيدن من جنگل پيـره

پشت سر، پشت سر، پشت سر جهنمه
روبرو، روبرو قتلگاه آدمه

قلب ماه سر به زير
به دار شاخه‌ها اسير
غروبش رو من مي‌بينم
ترس رفتن تو تنم
وحشت موندن تو دلم
خواب برگشتن مي‌بينم
هر قدم به هر قدم
لحظه به لحظه
سايه دشمن مي‌بينم

پشت سر، پشت سر، پشت سر جهنمه
روبرو، روبرو قتلگاه آدمه

پشت سر، پشت سر، پشت سر جهنمه
روبرو، روبرو قتلگاه آدمه”
ايرج جنتي عطايي



Is this you? Let us know. If not, help out and invite ایرج to Goodreads.