Mehdi m Mehdi’s Comments (group member since Jan 12, 2008)


Mehdi’s comments from the جبران خلیل جبران group.

Showing 1-7 of 7

Notes (1 new)
Mar 10, 2008 02:46AM

2359 وزی چشم به دیگر یارانش گفت: کوهی پوشیده از ابر در پشت این درهها می بینم. براستی که چه کوه زیبایی!
گوش گفت: کجاست آن کوهی که تو می بینی؟ من صدایش را نمی شنوم!
دست گفت: من می کوشم تا آن را لمس کنم اما هیچ کوهی را احساس نمی کنم.
بینی گفت: من وجود او را درک نمی کنم زیرا قادر نیستم او را ببویم. پس وجود آن غیر ممکن است!
آنگاه چشم به سوی دیگری برتافت و با خود خندید در حالی که حواس دیگر درباره چنین خیالبافیهایی گفتگو می کردند و به این نتیجه رسیدند که چشم از راه بدر شده است
Frances Hwang (1 new)
Jan 12, 2008 08:23AM

375 خطاست اگر بیندیشیم عشق حاصل مصاحبت دراز مدت و با هم بودنی مجدانه است .

عشق ثمره ی خویشاوندی روحی است و اگر این خویشاوندی در لحظه ای تحقق نیابد

در طول سالیان و حتی نسل ها نیز تحقق نخواهد یافت

Jan 12, 2008 08:15AM

2359 هفت بار روح خویش را آزردم

اولین بار زمانی بود که برای رسیدن به بلندمرتبگی خود را فروتن نشان می داد.

دومین بار آن هنگام بود که در مقابل فلج ها می لنگید.

سومین بار آن زمان که در انتخاب خویش بین آسان و سخت،آسان را برگزید.

چهارمین بار وقتی مرتکب گناهی شد، به خویش تسلی داد که دیگران هم گناه می کنند.

پنجمین بار آنگاه که به دلیل ضعف و ناتوانی از کاری سر باز زد،و صبر را حمل بر قدرت و توانایی اش دانست.

ششمین بار که چهره ای زشت را تحقیر کرد، درحالیکه ندانست آن چهره یکی از نقاب های خودش است.

و هفتمین بار وقتی که زبان به مدح و ستایش گشود و انگاشت که فضیلت است .

دستمال (1 new)
Jan 12, 2008 08:10AM

2359 و عده ي من با ليلي محق شدني نيست

و تازيانه در محل عشاق سرگرم كار خويش است

لبانش آغشته به خون است

و قلبم فرياد مي زند

من كُشته ي راه تو هستم

اگر از شب بپرسي

ساعات بر من سجده كردند

در قتلگاه عشق

درباره ي عشاق

نيك سخن گفتند

لبان ارغواني اش

دستمال عشقم را رنگين كرد

و دستمال

مرا اغوا كرد

آثار دندانهايشان بر آن هنوز باقي است

تا كي با ديده ات دل ها راعاشق سازي؟

و آنها را با نخ عشق دوك ريسي كني

دنيا براي ما عاشقان

بيهوده است

در شبي كه سخن گفتن در آن بسيار بود شهرت

به هنگام جزر

بر شن ها سطري نگاشتم

و همه روح و عقلم را بدان سپردم

در هنگام مد بازگشتم

تا بخوانم

و بجويم

ليك در ساحل چيزي نيافتم

جز ناداني خويش

Jan 12, 2008 08:08AM

2359 گوش فرا ده

به صداي سخن آرزوها

زيرا آرزوها به مانند زندگي به نيكي سخن مي گويند

Jan 12, 2008 07:53AM

2359 تعبیر جبران خلیل جبران از زنا شویی:
در کنار هم بایستید ، نه بسیار نزدیک،
که پایه های حایل معبد ، به جدایی استوارند،
و بلوط و سرو در سایه ی هم سر به آسمان نکشند
چکاوک (1 new)
Jan 12, 2008 07:51AM

2359 شما می توانید بانگ طبل را مهار کنید و سیمهای گیتار را باز کنید ، ولی کدامیک از فرزندان آدم خواهد توانست چکاوک را در آسمان از نوا باز دارد؟