Pegah > Pegah's Quotes

Showing 1-18 of 18
sort by

  • #1
    Mark Twain
    “If you tell the truth, you don't have to remember anything.”
    Mark Twain

  • #2
    Mark Twain
    “The man who does not read has no advantage over the man who cannot read.”
    Mark Twain

  • #3
    Mark Twain
    “′Classic′ - a book which people praise and don't read.”
    Mark Twain

  • #4
    Allen Saunders
    “Life is what happens to us while we are making other plans.”
    Allen Saunders

  • #5
    John Lennon
    “A dream you dream alone is only a dream. A dream you dream together is reality.”
    John Lennon

  • #6
    Ali Shariati
    “وقتی که دیگر نبود
    من به بودنش نیازمند شدم
    وقتی که دیگر رفت
    من به انتظار آمدنش نشستم
    وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
    من او را دوست داشتم
    وقتی او تمام کرد
    من شروع کردم
    وقتی او تمام شد من آغاز شدم
    و چه سخت است
    تنها متولد شدن
    مثل تنها زندگی کردن است
    مثل تنها مردن است”
    دکتر شریعتی

  • #7
    Ali Shariati
    “خدایا

    بگذار هرکجا تنفراست بذرعشق بکارم

    هرکجا آزادگی هست ببخشایم

    وهر کجا غم هست شادی نثار کنم

    الهی توفیقم ده که بیش ازطلب همدلی همدلی کنم

    بیش از آنکه دوستم بدارند دوست بدارم

    زیرا در عطا کردن است که ستوده می شویم

    و در بخشیدن است که بخشیده می شویم”
    دکتر شریعتی

  • #8
    Shahriar Mandanipour
    “خوشا به حال آنها که رها نشده اند از ازل که بیهوده بپویند راه ابد را که سرانجام به ازل می رسد از دوران جهان و خوشا به حال مردگان آخرین که اندوهی به ارث نمی گذارند.دل دلدادگی”
    شهریار مندنی پور

  • #9
    Sadegh Hedayat
    “ای مرگ تو نوشداروی ماتمزدگی و نا امیدی می باشی تو پرتو درخشانی اما تاریکت میپندارند ”
    صادق هدایت

  • #10
    Sadegh Hedayat
    “در همین جهان است که دست کم می توانی امیدوار باشی که روزی کلک خودت را بکنی، امیدی که در آن جهان نمی تواند وجود داشته باشد.”
    صادق هدایت / Sadegh Hedayat

  • #11
    Forough Farrokhzad
    “حلقه
    دخترک خنده کنان گفت که چیست
    راز این حلقه ی زر
    راز این حلقه که انگشت مرا
    این چنین تنگ گرفته ست به بر
    راز این حلقه که در چهره ی او
    این همه تابش و رخشندگی است
    مرد حیران شد و گفت:
    (حلقه ی خوشبختی است ،حلقه ی زندگی است)
    همه گفتند :مبارک باشد
    دخترک گفت دریغا که مرا
    باز در معنی آن شک باشد
    سالها رفت و شبی
    زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه ی زر
    دید در نقش فروزنده ی او
    روز هایی که به امید وفای شوهر
    به هدر رفته ،هدر
    زن پریشان شد و نالید که وای
    وای،این حلقه که در چهره ی او
    باز هم تابش و رخشندگی است
    حلقه ی بردگی و بندگی است”
    فروغ فرّخ‌زاد

  • #12
    Forough Farrokhzad
    “پرنده گفت : چه بويی چه آفتابی

    آه بهار آمده است

    و من به جستجوی جفت خويش خواهم رفت

    پرنده از لب ايوان پريد

    مثل پيامی پريد و رفت

    پرنده‌ی کوچک

    پرنده فکر نمی‌کرد

    پرنده روزنامه نمی‌خواند

    پرنده قرض نداشت

    پرنده آدمها را نمی‌شناخت

    پرنده روی هوا

    و بر فراز چراغ‌های خطر

    در ارتفاع بی‌خبری می‌پريد

    و لحظه‌های آبی را

    ديوانه‌وار تجربه می‌کرد

    پرنده آه فقط يک پرنده بود”
    فروغ فرخزاد

  • #13
    Forough Farrokhzad
    “بدي‌هاي من به خاطر بدي كردن نيست. به خاطر احساس شديد خوبي‌هاي بی‌حاصل است. مي‌خواهم به اعماق زمين برسم. عشق من آن‌جاست، در آنجايي كه دانه‌ها سبز مي‌شوند و ريشه‌ها به‌هم مي‌رسند و آفرينش، در ميان پوسيدگي خود را ادامه مي‌دهد. گويي بدن من يك شكل موقتي و زودگذر آن است. مي‌خواهم به اصلش برسم. مي‌خواهم قلبم را مثل يك ميوه‌ي رسيده به همه‌ي شاخه‌هاي درختان آويزان كنم”
    فروغ فرخزاد / Forough Farrokhzad

  • #14
    احمد شاملو
    “روزی ما دوباره كبوترهایمان را پیدا خواهیم كرد
    و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

    روزی كه كمترین سرود
    بوسه است
    و هر انسان
    برای هر انسان
    برادری ست
    روزی كه دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
    قفل افسانه ایست
    و قلب
    برای زندگی بس است

    روزی كه معنای هر سخن دوست داشتن است
    تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
    روزی كه آهنگ هر حرف، زندگی ست
    تا من به خاطر آخرین شعر، رنج جستجوی قافیه نبرم
    روزی كه هر حرف ترانه ایست
    تا كمترین سرود بوسه باشد

    روزی كه تو بیایی، برای همیشه بیایی
    و مهربانی با زیبایی یكسان شود
    روزی كه ما دوباره برای كبوترهایمان دانه بریزیم ...

    و من آنروز را انتظار می كشم
    حتی روزی
    كه دیگر
    نباشم”
    احمد شاملو

  • #15
    احمد شاملو

    هرگز شب را باور نکردم
    چرا که
    در فراسوهای دهلیزش
    به امید دریچه ئی
    بسته بودم دل...

    احمد شاملو

  • #16
    فریدون مشیری
    “من نمي دانم
    _ و همين درد مرا سخت مي آزارد_
    كه چرا انسان اين دانا
    اين پيغمبر
    :در تكاپوهايش
    _چيزي از معجزه آن سو تر_
    ره نبرده ست به اعجاز محبت
    چه دليلي دارد؟
    *
    چه دليلي دارد
    كه هنوز
    مهرباني را نشناخته است؟
    و نمي داند در يك لبخند
    !چه شگفتي هايي پنهان است
    *
    من بر آنم كه درين دنيا
    _خوب بودن _به خدا
    سهل ترين كارست
    و نمي دانم
    كه چرا انسان
    تا اين حد
    با خوبي
    .بيگانه است
    !و همين درد مرا سخت مي آزارد”
    فریدون مشیری

  • #18
    Marcus Tullius Cicero
    “A room without books is like a body without a soul.”
    Marcus Tullius Cicero

  • #19
    Albert Camus
    “Don’t walk in front of me… I may not follow
    Don’t walk behind me… I may not lead
    Walk beside me… just be my friend”
    Albert Camus



Rss