آتنا گرجے > آتنا's Quotes

Showing 1-9 of 9
sort by

  • #1
    Oriana Fallaci
    “نوشتن برای تو،وقتی ندانی که برایت نوشته ام به چه درد می خورد ؟”
    Oriana Fallaci, زندگی جنگ و دیگر هیچ

  • #2
    We read to know we're not alone.
    “We read to know we're not alone.”
    William Nicholson, Shadowlands: A Play

  • #3
    Heinrich Böll
    “یک چیز بسیار زیبا وجود دارد. هیچ . به هیچ فکر کن”
    Heinrich Böll

  • #4
    رضا قاسمی
    “منظره‌ی ویرانی آدم‌ها غم‌انگیزترین منظره‌ی دنیاست .”
    رضا قاسمی / Reza Ghasemi

  • #5
    احمد شاملو
    “و من همه ی جهان را در پیراهن گرم تو خلاصه میکنم!”
    احمد شاملو

  • #6
    احمد شاملو
    “میان آفتاب های همیشه
    زیبائی تو
    لنگری ست -
    نگاهت شکست ستمگری ست -
    و چشمانت با من گفتند
    که فردا
    روز دیگری ست

    احمد شاملو / Ahmad Shamloo

  • #7
    احمد شاملو
    “از مهتابی به کوچه خم می شوم
    و به جای همه محرومان زمین
    می گریم
    آه...من حرام شده ام”
    احمد شاملو / Ahmad Shamloo

  • #8
    احمد شاملو
    “دیگر تنها نیستم

    بر شانه ي ِ من کبوتري ست که از دهان ِ تو آب ميخورد
    بر شانه ي ِ من کبوتري ست که گلوي ِ مرا تازه ميکند.
    بر شانه ي ِ من کبوتري ست باوقار و خوب
    که با من از روشني سخن ميگويد
    و از انسان ــ که رب النوع ِ همه ي ِ خداهاست.



    من با انسان در ابديتي پُرستاره گام ميزنم.







    در ظلمت حقيقتي جنبشي کرد
    در کوچه مردي بر خاک افتاد
    در خانه زني گريست
    در گاهواره کودکي لبخندي زد.



    آدم ها هم تلاش ِ حقيقت اند
    آدم ها همزاد ِ ابديت اند
    من با ابديت بيگانه نيستم.




    زنده گي از زير ِ سنگچين ِ ديوارهاي ِ زندان ِ بدي سرود ميخواند
    در چشم ِ عروسکهاي ِ مسخ، شبچراغ ِ گرايشي تابنده است
    شهر ِ من رقص ِ کوچه هاي اش را بازمي يابد.



    هيچ کجا هيچ زمان فرياد ِ زنده گي بي جواب نمانده است.
    به صداهاي ِ دور گوش ميدهم از دور به صداي ِ من گوش مي دهند
    من زنده ام
    فرياد ِ من بي جواب نيست، قلب ِ خوب ِ تو جواب ِ فرياد ِ من است.







    مرغ ِ صداطلائي ي ِ من در شاخ و برگ ِ خانه ي ِ توست
    نازنين! جامه ي ِ خوب ات را بپوش
    عشق، ما را دوست مي دارد
    من با تو روياي ام را در بيداري دنبال مي گيرم
    من شعر را از حقيقت ِ پيشاني ي ِ تو در مي يابم



    با من از روشني حرف ميزني و از انسان که خويشاوند ِ همه ي ِ
    خداهاست



    با تو من ديگر در سحر ِ روياهاي ام تنها نيستم.”
    احمد شاملو

  • #9
    Seyed Ali Salehi
    “بر گستره‌ی گلی گمنام
    خطی برای باد و خطی برای آينه خواهم نوشت،
    چرا که سرودنِ سکوت بر سريرِ آينه کافی بود
    تا همه‌ی بادهای جهان را
    باردار از سفرهای مضطربم نظاره کنی.


    همين!


    زنجره‌ی ساعتی در هشت‌ونيم شامگاهی غريب،
    و بوسه‌ای طويل
    که از باورِ بی‌بازگشتِ من می‌گذرد. ”
    seyed ali salehi



Rss