محمد یوسفی‌شیرازی > محمد's Quotes

Showing 1-30 of 49
« previous 1
sort by

  • #1
    رضا قاسمی
    “می گویند فراموشی دفاع طبیعی ِ بدن است در برابر رنج . دردی که نوزاد هنگام عبور از آن دریچه‌ی تنگ ، متحمل می‌شود چنان شدید است که کودک ترجیح می‌دهد رنج زاده شده را برای همیشه از یاد ببرد ...”
    رضا قاسمی / Reza Ghasemi, همنوایی شبانه ارکستر چوبها

  • #2
    علیرضا روشن
    “از لیوان ها
    به لیوان , شکسته فکر می کنی
    از آدمها
    به کسی که از دست داده ای
    به کسی که به دست نیاورده ای
    همیشه
    چیزی که نیست
    بهتر است”
    علیرضا روشن

  • #3
    Samuel Beckett
    “خودم را در آغوش گرفته ام! نه چندان با لطافت نه چندان با محبت اما وفادار .. وفادار”
    ساموئل بکت

  • #4
    Louis-Ferdinand Céline
    “I have never voted in my life... I have always known and understood that the idiots are in a majority so it's certain they will win.”
    Louis-Ferdinand Céline

  • #5
    “آدم‌ها می‌آیند
    زندگی می‌کنند
    می‌میرند
    و می‌روند
    اما
    فاجعه‌ی زندگی تو
    آن هنگام آغاز می‌شود
    که آدمی می‌ميرد
    اما
    نمی‌رود
    می‌ماند
    و نبودنش در بودن تو
    چنان ته ‌نشین می‌شود
    که تو می‌میری در حالی که زنده­‌ای
    و او زنده می‌شود در حالی که مرده است

    از مزار که بازگشتی
    قبرستان را به خانه نیاور”
    آزاده طاهايي / Azadeh Tahaei

  • #6
    Samuel Beckett
    “Don't touch me! Don't question me! Don't speak to me! Stay with me!”
    Samuel Beckett

  • #7
    Simin Daneshvar
    “ترجمه ها همچون زنانند. آنها که وفادارند کمتر زیبایند و آنها که زیبایند کمتر وفادار”
    سیمین دانشور

  • #8
    علیرضا روشن
    “فصل عوض می‌شود
    جای آلو را
    خرمالو می‌گیرد
    جای دلتنگی را
    دلتنگی”
    علیرضا روشن

  • #9
    شمس لنگرودی
    “می خواستم ترانه یی باشم
    که بچه های دبستانی از بر کنند
    دریا که می شنود
    توفانش را پشتش پنهان کند
    و برگ های علف
    نت های به هم خوردن شان را
    از روی صدای من بنویسند.

    می خواستم ترانه یی باشم
    که چشمه زمزمه ام کند
    ابشار
    باسنج و دهل بخواند.

    اما ترانه یی غمگینم
    و دریا،غروب
    بچه هایش را جمع می کند که صدایم را نشنوند.

    نت هایم را تمام نکرده
    چرا
    رهایم کردی.

    82/6/17”
    شمس لنگرودی

  • #10
    رسول یونان
    “داشتم از این شهر می رفتم
    صدایم کردی
    جا ماندم
    از کشتی ای که رفت و غرق شد
    البته
    این فقط می تواند یک قصه باشد
    در این شهر دود و آهن
    دریا کجا بود
    که من بخواهم سوار کشتی شوم و
    تو صدایم کنی
    فقط می خواهم بگویم
    تو نجاتم دادی
    تا اسیرم کنی”
    رسول یونان

  • #11
    Albert Camus
    “همیشه روزهایی هست که انسان در آن کسانی را که دوست داشته است، بیگانه می یابد”
    Albert Camus, The Stranger

  • #12
    Richard Russo
    “And there comes a time in your life when you realize that if you don't take the opportunity to be happy, you may never get another chance again.”
    Richard Russo, Empire Falls

  • #13
    Anna Gavalda
    “آدم هایی که احساس گناه می کنند، در بهانه پیدا کردن بسیار قوی هستند. حرف ندارند.”
    Anna Gavalda, Someone I Loved

  • #14
    سید حسن حسینی
    “دانه های رشته ی زنجیر، دالان هم اند
    آه ازین زندان تودرتو که نامش زندگی است”
    سید حسن حسینی, بال های بایگانی

  • #15
    گروس عبدالملکیان
    “در من
    فریادهاي درختی ست
    خسته از میوه هاي تکراري”
    گروس عبدالملكیان, سطرها در تاریکی جا عوض می‌کنند

  • #16
    محمد صالح علا
    “شما که سواد داری ، لیسانس داری ،روزنامه خونی
    با بزرگون می شینی،حرف میزنی،همه چی می دونی
    شما که کله ت پره،معلّم مردم گنگی
    واسه هر چی که می گن جواب داری ، در نمیمونی
    بگو از چیه که من،دلم گرفته؟
    راه میرم دلم گرفته، میشینم دلم گرفته
    گریه می کنم ، می خندم ، پا میشم، دلم گرفته ؟
    من خودم آدم بودم ، باد زد و حوای منو برد
    سوار اسبی بودم که روز بارونی زمین خورد
    عمر من کوه عسل بود ولی افسوس
    روزای بد انگشت انگشت اونو لیسید
    بعد نشست تاتهشو خورد ....”
    محمد صالح علا

  • #17
    Bohumil Hrabal
    “اغلب فکر می کنیم این که به یاد کسی هستیم منتی است بر گردن آن شخص. غافل از آن که اگر به یاد کسی هستیم این هنر اوست نه ما." به یاد ماندنی بودن" بسیار مهم تر از به یاد بودن است”
    Bohumil Hrabal

  • #18
    Samuel Beckett
    “You're on Earth. There's no cure for that.”
    Samuel Beckett

  • #19
    Paul Auster
    “یه مرضی هست به نام "یعنی الآن داره چی کار میکنه؟" و این باعث میشه نتونی هیچ وقت فراموشش کنی”
    Paul Auster

  • #20
    Samuel Beckett
    “Memories are killing. So you must not think of certain things, of those that are dear to you, or rather you must think of them, for if you don’t there is the danger of finding them, in your mind, little by little.”
    Samuel Beckett

  • #21
    بهمن فرسی
    “ما برهنه شدیم و آغـاز کردیم. میانِ من و تو وقتی برهنه نیستیم همه‌چیز ساکن است. وقتی برهنه آغـاز می‌کنیم، بعداً می‌توانیم پوشاننده‌ترین پوشاکمان را بپوشیم و مطمئن باشیم که جریان برقرار است و همه‌چیز ادامه دارد. دیگران دو اشکال دارند. آن‌ها پوشیده آغـاز می‌کنند، سال‌ها پوشیده ادامه می‌دهند، و همین که برهنه می‌شوند همه‌چیز تمام می‌شود. یا این که برهنه آغـاز می‌کنند، امّا آغـازی میانشان روی نمی‌دهد. آن وقت هر کس لباس خودش را می‌پوشد و هر کدام به راه خود می‌روند”
    بهمن فرسی

  • #22
    رسول یونان
    “تو ماه را
    بیشتر از همه دوست می داشتی
    و حالا
    ماه هر شب
    تو را به یاد من می آورد
    می خواهم فراموشت کنم
    اما این ماه
    با هیچ دستمالی
    از پنجره ها پاک نمی شود”
    رسول یونان
    tags: love

  • #23
    Joseph Heller
    “What is a country? A country is a piece of land surrounded on all sides by boundaries, usually unnatural. Englishmen are dying for England, Americans are dying for America, Germans are dying for Germany, Russians are dying for Russia. There are now fifty or sixty countries fighting in this war. Surely so many countries can't all be worth dying for.”
    Joseph Heller, Catch-22

  • #24
    گروس عبدالملکیان
    “آب تا گردنم بالا آمده

    آب تا لبهایم بالا آمده

    آب بالا آمده
    من اما، نمی‌ميرم

    من؛ ماهی می‌شوم”
    گروس عبدالملکیان

  • #25
    Albert Camus
    “تنها يک مساله اساسي فلسفی وجود دارد و آنهم خودکشی ست . تشخيص اينکه زندگی ارزش زيستن دارد يا به زحمت زيستنش نمی ارزد , در واقع پاسخ صحيحي است به مساله اساسی فلسفه . باقی چيزها : مثلا اينکه جهان دارای سه بعد و عقل دارای نه يا دوازده مقوله است مسايل بعدی و دست دوم را تشکيل می دهد .



    آلبر كامو

  • #26
    “یک مرد و یک زن
    که هرگز همدیگر را ندیده اند
    و بسیار دور از هم
    در شهر های مختلف زندگی می کنند
    یک روز
    همان صفحه از همان کتاب را
    هم زمان
    دقیقاً
    در دومین ثانیه ی
    اولین دقیقه ی
    آخرین ساعت خود
    می خوانند”
    ژاک پرور

  • #27
    رضا قاسمی
    “این "گذشته" است که شب می‌خزد زیر شمدت. پشت می‌کنی و می‌بینی روبه روی توست. سر در بالش فرومی‌کنی و می‌بینی میان بالش توست. مثل سایه است و از آن بدتر. سایه، نور که نباشد، دیگر نیست. اما گذشته در خموشی و ظلمت با توست.”
    رضا قاسمی

  • #28
    حمید مصدق
    “تو به اندازۀ تنهایی من خوشبختی
    من به اندازۀ زیبایی تو غمگینم”
    حمید مصدق, مجموعه اشعار حمید مصدق

  • #29
    Albert Camus
    “اندیشیدن، سرآغاز تحلیل رفتن است”
    آلبر کامو/Albert Camus

  • #30
    رضا قاسمی
    “سعی کن چیزی را دوست بداری. فرقی هم نمی کند چه چیز. خدا، زن، موسیقی، حتا مشروب یا تریاک. ولی یک چیز را دوست بدار”
    رضا قاسمی, همنوایی شبانه ارکستر چوبها



Rss
« previous 1