Mohammad Atshani > Mohammad's Quotes

Showing 1-10 of 10
sort by

  • #1
    Mae West
    “You only live once, but if you do it right, once is enough.”
    Mae West

  • #2
    عمران صلاحی
    “درخت را به نام برگ
    بهار را به نام گل
    ستاره را به نام نور
    کوه را به نام سنگ
    دل شکفتۀ مرا به نام عشق
    عشق را به نام درد
    مرا به نام کوچکم صدا بزن”
    عمران صلاحی

  • #3
    علیرضا روشن
    “باید خودم را ببرم خانه
    باید ببرم صورتش را بشویم
    ببرم دراز بکشد
    دل‌داری‌اش بدهم، که فکر نکند
    بگویم که می‌گذرد، که غصه نخورد
    باید خودم را ببرم بخوابد
    «من» خسته است”
    علیرضا روشن

  • #4
    گروس عبدالملکیان
    “گفتی دوستت دارم
    و من به خیابان رفتم !
    فضای اتاق برای پرواز کافی نبود”
    گروس عبدالملکیان

  • #5
    محمدعلی بهمنی
    “تو را گم می كنم هر روز و پیدا می كنم هر شب
    بدین سان خواب ها را با تو زیبا می كنم هر شب
    تبی این گاه را چون كوه سنگین می كند آن گاه
    چه آتش ها كه در این كوه برپا می كنم هر شب
    تماشایی است پیچ و تاب آتش ها، خوشا بر من
    كه پیچ و تاب آتش را تماشا می كنم هر شب
    مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست
    چگونه با جنون خود مدارا می كنم هر شب
    چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
    كه این یخ كرده را از بی كسی، ها می كنم هر شب
    تمام سایه ها را می كشم بر روزن مهتاب
    حضورم را ز چشم شهر حاشا می كنم هر شب
    دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
    چه بی آزار با دیوار نجوا می كنم هر شب
    كجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟
    كه من این واژه را تا صبح معنا می كنم هر شب”
    محمدعلی بهمنی
    tags: poem

  • #6
    “پاییز می‌رسد که مرا مبتلا کند
    با رنگ‌های تـازه مــرا آشنا کند

    پاییز می‌رسد که همانند سال پیش
    خود را دوباره در دل قالیچـــه جا کند

    او می‌رسد که از پس نه ماه انتظار
    راز ِ درخت باغچـــه را برملا کند

    او قول داده است که امسال از سفر
    اندوه‌هــای تازه بیــارد، خـدا کند

    او می‌رسد که باز هم عاشق کند مرا
    او قـول داده است بـه قــولش وفا کند

    پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است
    جــز این کــه روز و شب بنشیند دعا کند

    شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها
    یک فصل را بخاطر او جا به جا کند

    تقویـم خواست از تو بگیرد بهـــار را
    تقدیر خواست راه شما را جدا کند

    خش خش ...، صدای پای خزان است، یک نفر
    در را بـــه روی حضــرت پاییــــز وا کند...”
    علیرضا بدیع

  • #7
    هوشنگ ابتهاج
    “خانه دل تنگ غروبی خفه بود
    مثل امروز که تنگ است دلم
    پدرم گفت چراغ
    و شب از شب پر شد
    من به خود گفتم یک روز گذشت
    مادرم آه کشید
    زود بر خواهد گشت
    ابری هست به چشمم لغزید
    و سپس خوابم برد
    که گمان داشت که هست این همه درد
    در کمین دل آن کودک خرد ؟
    آری آن روز چو می رفت کسی
    داشتم آمدنش را باور
    من نمی دانستم
    معنی هرگز را
    تو چرا بازنگشتی دیگر ؟
    آه ای واژه شوم
    خو نکرده ست دلم با تو هنوز
    من پس از این همه سال
    چشم دارم در راه
    که بیایند عزیزانم آه”
    Hushang Ebtehaj

  • #8
    علیرضا روشن
    “فصل عوض می‌شود
    جای آلو را
    خرمالو می‌گیرد
    جای دلتنگی را
    دلتنگی”
    علیرضا روشن

  • #9
    Mahmoud Darwish
    “سلاماً على لون الحزنِ فى عينيكِ”
    محمود درويش

  • #10
    “تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
    او که هرگز نتوان یافت همانندش را

    منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
    غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

    از رقیبان کمین کرده عقب می‌ماند
    هر که تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را!

    مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
    هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

    مادرم بعد تو هی حال مرا می‌پرسد
    مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

    عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
    به تو اصرار نکرده است فرآیندش را

    قلب ِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
    مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

    حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
    بفرستند رفیقان به تو این بندش را :

    «منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
    لای موهای تو گم کرد خداوندش را”
    کاظم بهمنی



Rss
All Quotes



Tags From Mohammad’s Quotes