Daniel Deris > Daniel's Quotes

Showing 1-4 of 4
sort by

  • #1
    عرفان نظرآهاری

    دستمال کاغذی به اشک گفت:
    قطره قطره ات طلاست
    یک کم از طلای خود حراج می کنی؟
    عاشقم با من ازدواج می کنی؟
    اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی!؟
    تو چقدر ساده ای خوش خیال کاغذی!
    توی ازدواج ما تو مچاله می شوی چرک می شوی و تکه ای
    زباله می شوی،پس برو و بی خیال باش عاشقی کجاست!
    تو فقط دستمال باش!
    دستمال کاغذی دلش شکست گوشه ای کنار جعبه اش نشست
    گریه کرد گریه کرد
    در تن سفید و نازکش دوید خون درد
    آخرش دستمال کاغذی مچاله شد
    مثل تکه ای زباله شد او ولی شبیه دیگران نشد
    چرک و زشت مثل این و آن نشد
    رفت گرچه توی سطل آشغال
    پاک بود و عاشق و زلال
    او با تمام دستمال های کاغذی فرق داشت
    چون که در میان قلب خود
    دانه های
    اشک داشت

    عرفان نظرآهاری

  • #2
    نصرت رحمانی
    “یک زمان
    در یک مکان
    با مرگ میعاد خواهم داشت
    کاش
    آن زمان و آن مکان
    اینجا و اکنون بود.”
    نصرت رحمانی Nosrat Rahmani

  • #3
    نصرت رحمانی
    “دستت را در دست های من بگذار
    تا بسرایم
    در دست های من بال کبوتریست...”
    نصرت رحمانی

  • #4
    نصرت رحمانی
    “بگذار هرچه نمی خواهند
    بگوییم

    بگذار هرچه نمی خواهیم
    بگویند

    باران که بیاید
    از دست چترها
    کاری بر نمی آید

    ما اتفاقی هستیم
    که افتاده ایم”
    نصرت رحمانی



Rss