Ali bataleblu > Ali's Quotes

Showing 1-10 of 10
sort by

  • #1
    “آدم‌ها می‌آیند
    زندگی می‌کنند
    می‌میرند
    و می‌روند
    اما
    فاجعه‌ی زندگی تو
    آن هنگام آغاز می‌شود
    که آدمی می‌ميرد
    اما
    نمی‌رود
    می‌ماند
    و نبودنش در بودن تو
    چنان ته ‌نشین می‌شود
    که تو می‌میری در حالی که زنده­‌ای
    و او زنده می‌شود در حالی که مرده است

    از مزار که بازگشتی
    قبرستان را به خانه نیاور”
    آزاده طاهايي / Azadeh Tahaei

  • #2
    Franz Kafka
    “A book must be the axe for the frozen sea within us.”
    Franz Kafka

  • #3
    احمدرضا احمدی
    “از هر لیوانی که آب نوشیدم
    طعم لبان تو و پاییزی
    که تو در آن به جا ماندی به یادم بود
    فراموشی پس از فراموشی
    اما
    چرا طعم لبان تو و پاییری که تو در آن
    گم شدی در خانه مانده بود
    ما سرانجام توانستیم
    پاییز را از تقویم جدا کنیم
    اما
    طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها
    حک شده بود
    لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم
    کنار گندم ها دفن کردم
    زود به خانه آمدم
    تو در آستانه ی در ایستاده بودی
    تو در محاصره ی لیوان ها و بشقاب ها مانده بودی
    گیسوان تو سفید
    اما
    لبان تو هنوز جوان بود”
    احمد رضا احمدی / Ahmad Reza Ahmadi

  • #4
    Marcel Proust
    “It is often hard to bear the tears that we ourselves have caused.”
    Marcel Proust

  • #5
    “در تمام میهمانی‌ها
    آویز گردن من
    کلید خانه‌ی توست

    حالا بگذریم
    مرا جرأت آمدن نیست و
    تو را
    جرأت عوض کردن قفل”
    سارا محمدی اردهالی / Sara Mohamadi Ardehali, روباه سفیدی که عاشق موسیقی بود

  • #6
    عباس صفاری
    “دنيا كوچكتر از آن است
    كه گم شده اي را در آن يافته باشي
    هيچ كس اينجا گم نمي شود
    آدمها به همان خونسردي كه آمده اند
    چمدانشان را مي بندند
    و ناپديد مي شوند
    يكي در مه
    يكي در غبار
    يكي در باران
    يكي در باد
    و بي رحم ترينشان در برف
    آنچه به جا مي ماند
    رد پايي است
    و خاطره اي كه هر از گاه
    پس مي زند مثل نسيم سحر
    پرده هاي اتاقت را”
    عباس صفاری / Abas Safari, کبریت خیس

  • #7
    Tetsuko Kuroyanagi
    “Having eyes, but not seeing beauty; having ears, but not hearing music; having minds, but not perceiving truth; having hearts that are never moved and therefore never set on fire. These are the things to fear, said the headmaster.”
    Tetsuko Kuroyanagi, Totto-chan: The Little Girl at the Window

  • #8
    احمد شاملو
    “روزی ما دوباره كبوترهایمان را پیدا خواهیم كرد
    و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

    روزی كه كمترین سرود
    بوسه است
    و هر انسان
    برای هر انسان
    برادری ست
    روزی كه دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
    قفل افسانه ایست
    و قلب
    برای زندگی بس است

    روزی كه معنای هر سخن دوست داشتن است
    تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
    روزی كه آهنگ هر حرف، زندگی ست
    تا من به خاطر آخرین شعر، رنج جستجوی قافیه نبرم
    روزی كه هر حرف ترانه ایست
    تا كمترین سرود بوسه باشد

    روزی كه تو بیایی، برای همیشه بیایی
    و مهربانی با زیبایی یكسان شود
    روزی كه ما دوباره برای كبوترهایمان دانه بریزیم ...

    و من آنروز را انتظار می كشم
    حتی روزی
    كه دیگر
    نباشم”
    احمد شاملو

  • #9
    حسین پناهی
    “معنای این همه سکوت چیست؟
    من گم شدم در تو؟
    یا تو گم شدی در من ای زمان؟
    کاش هرگز آن روز
    از درخت انجیر
    پایین نیامده بودم.”
    حسین پناهی

  • #10
    گروس عبدالملکیان
    “زیر این آسمان ابری

    به معنای نامش فکر می کند

    گل آفتابگردان!”
    گروس عبدالملكيان



Rss