Azam346 > Azam346's Quotes

Showing 1-27 of 27
sort by

  • #1
    “تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی
    اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی

    آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
    از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی

    پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
    فیروزه و الماس به آفاق بپاشی

    ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار
    هشدار که آرامش ما را نخراشی

    هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
    اندوه بزرگی ست چه باشی، چه نباشی”
    علیرضا بدیع

  • #2
    “وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیش تر تنهاست ، چون نمی تواند به هیچ کس جز به همان آدم بگوید چه احساسی دارد و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق کند ، تنهایی تو کامل می شود”
    سمفونی مردگان - عباس معروفی

  • #3
    نادر ابراهیمی
    “يك بار ، يك بار ، و فقط يك بار مي توان عاشق شد . عاشق زن ، عاشق مرد ، عاشق انديشه ، عاشق وطن ، عاشق خدا ، عاشق عشق .... يك بار ،فقط يك بار . بار دوم ديگر خبري از جنس اصل نيست”
    نادر ابراهیمی

  • #4
    نادر ابراهیمی
    “دردهايى هست كه مال همه است؛ و من آن دردها را هرگز پنهان نمى كنم؛ اما درد قلب، مال هيچ كس نيست به جز صاحب قلب...”
    نادر ابراهیمی, درخت مقدس

  • #5
    گروس عبدالملکیان
    “گرگ

    شنگول را خورده است

    گرگ

    منگول را تکه تکه می کند...0



    بلند شو پسرم !0

    این قصه برای نخوابیدن است”
    گروس عبدالملكيان

  • #6
    “انصاف نیست
    دنیا آنقدر کوچک باشد
    که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی
    و آنقدر بزرگ باشد
    که نتوانی آن کس را که دلت می خواهد
    حتی یک بار ببینی!”
    Bohumil Hrabal,

  • #7
    گروس عبدالملکیان
    “دختران شهر
    به روستا فکر می کنند
    دختران روستا
    در آرزوی شهر می میرند
    مردان کوچک
    به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
    مردان بزرگ
    در آرزوی آرامش مردان کوچک
    می میرند
    کدام پل
    در کجای جهان
    شکسته است
    که هیچکس به خانه اش نمی رسد”
    گروس عبدالملکیان

  • #8
    Charles Bukowski
    “•
    هر یک از زنانی
    که زمانی
    بی تفاوت از کنارشان گذشته ای
    تمام دنیای مردی بوده اند...
    همین زن که از اتوبوس پیاده شد
    با چشمهای معمولی
    و کیفی معمولی تر
    و تو معصومش پنداشتی
    روزی
    جایی
    کسی را آتش زده...
    با همان ساقهای معمولی
    و انگشتهای کشیده
    شک ندارم
    مردی هست
    که هنوز
    در جایی از جهان
    منتظر است آن زن
    خوشبختی را در همان کیف چرم معمولی
    به خانه او ببرد...”
    Charles Bukowski

  • #9
    Colleen Hoover
    “Don't take life too seriously. Punch it in the face when it needs a good hit. Laugh at it.”
    Colleen Hoover, Slammed

  • #10
    Charles Bukowski
    “Do you hate people?”

    “I don't hate them...I just feel better when they're not around.”
    Charles Bukowski, Barfly

  • #11
    Ayn Rand
    “If you don't know, the thing to do is not to get scared, but to learn.”
    Ayn Rand, Atlas Shrugged

  • #12
    “اى پسر، دروغ گوى مباش و خويشتن را به راستگويى معروف كن، تا اگر وقتى به ضرورت دروغ گويى، از تو بپذيرند.”
    عنصرالمعالی کیکاوس‌بن اسکندربن قابوس‌

  • #13
    Henry Austin Dobson
    “Time goes, you say? Ah, no! Alas, Time stays, we go.”
    Henry Austin Dobson

  • #14
    Stendhal
    “A good book is an event in my life.”
    Stendhal, The Red and the Black

  • #15
    Chuck Palahniuk
    “We all die. The goal isn't to live forever, the goal is to create something that will.”
    Chuck Palahniuk, Diary

  • #16
    W.E.B. Du Bois
    “Children learn more from what you are than what you teach.”
    W.E.B. DuBois

  • #17
    Elizabeth Moon
    “Sometimes I wonder how normal normal people are, and I wonder that most in the grocery store.”
    Elizabeth Moon, The Speed of Dark

  • #18
    مهدی اخوان ثالث
    “مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین
    هوا بس ناجوانمردانه سرد است...آی
    دمت گرم و سرت خوش باد
    سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
    منم من میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
    منم من سنگ تیپاخورده رنجور
    منم دشنام پست افرینش ، نغمه ناجور
    نه از رومم ، نه از زنگم
    همان بی رنگ بی رنگم
    بیا بگشای در بگشای دلتنگم”
    مهدی اخوان ثالث, زمستان

  • #19
    “The best teachers impart knowledge through sleight of hand, like a magician.”
    Kate Betts, My Paris Dream: An Education in Style, Slang, and Seduction in the Great City on the Seine

  • #20
    Anna Gavalda
    “چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟”
    Anna Gavalda, Someone I Loved

  • #21
    Anna Gavalda
    “باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد.آن قدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد.به چیز دیگری فکر کرد.باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد.
    "من او را دوست داشتم”
    Anna Gavalda آنا گاوالدا

  • #22
    Johanna Lindsey
    “Do for yourself, for no one else will.”
    Johanna Lindsey, A Heart so Wild

  • #23
    Emily F. Murphy
    “Whenever I don’t know whether to fight or not, I fight.”
    Emily Murphy

  • #24
    فریدون مشیری
    “بیمار خنده های توام بیشتر بخند
    خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب”
    فریدون مشیری / Fereydoon Moshiri
    tags: love

  • #25
    فریدون مشیری
    “گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟
    آن چنان مات که یکدم مژه برهم نزنی!
    مژه برهم نزنم تاکه زدستم نرود
    ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی!”
    فریدون مشیری

  • #26
    فریدون مشیری
    “روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد
    چون كبوتر، لب بام تو نشستم
    تو به من سنگ زدی، من نه رميدم، نه گسستم

    باز گفتم كه : ” تو صيادی و من آهوی دشتم
    تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
    حذر از عشق ندانم، نتوانم

    کوچه، پرواز با خورشید*”
    فریدون مشیری, پرواز با خورشید

  • #27
    فریدون مشیری
    “وای جنگل را بیابان میکنند ...


    از همان روزی که دست حضرت قابیل

    گشت آلوده به خون حضرت هابیل

    از همان روزی که فرزندان آدم

    زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید

    آدمیت مرد

    گرچه آدم زنده بود

    از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

    از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

    آدمیت مرده بود

    بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب

    گشت و گشت

    قرنها از مرگ آدم هم گذشت

    ای دریغ

    آدمیت برنگشت

    قرن ما

    روزگار مرگ انسانیت است

    سینه دنیا ز خوبی ها تهی است

    صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است

    صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست

    قرن موسی چمبه هاست

    روزگار مرگ انسانیت است

    من که از پژمردن یک شاخه گل

    از نگاه ساکت یک کودک بیمار

    از فغان یک قناری در قفس

    از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار

    اشک در چشمان و بغضم در گلوست

    وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست

    مرگ او را از کجا باور کنم

    صحبت از پژمردن یک برگ نیست

    وای جنگل را بیابان میکنند

    دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند

    هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

    آنچه این نامردان با جان انسان میکنند

    صحبت از پژمردن یک برگ نیست

    فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

    فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

    فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

    در کویری سوت و کور

    در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

    صحبت از مرگ محبت مرگ عشق

    گفتگو از مرگ انسانیت است”
    فریدون مشیری



Rss