Aydin > Aydin's Quotes

Showing 1-10 of 10
sort by

  • #1
    احمد شاملو
    “گر بدین سان زیست باید پست
    من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
    بر بلند کاج خشک کوچه بن بست

    گر بدین سان زیست باید پاک
    من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
    یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!”
    احمد شاملو

  • #2
    احمد شاملو
    “چراغی در دست
    چراغی در دلم.
    زنگار روحم را صیقل می زنم
    اینه ئی برابر اینه ات می گذارم
    تا از تو
    ابدیتی بسازم.”
    احمد شاملو / Ahmad Shamloo

  • #3
    احمد شاملو
    “مرگ را ديده‌ام من.



    در ديدار غمناك،

    من مرگ را به دست

    سوده‌ام.



    من مرگ را زيسته‌ام

    با آوازي غمناك

    غمناك

    و به عمري سخت دراز و سخت فرساينده”
    احمد شاملو

  • #4
    احمد شاملو
    “میان آفتاب های همیشه
    زیبائی تو
    لنگری ست -
    نگاهت شکست ستمگری ست -
    و چشمانت با من گفتند
    که فردا
    روز دیگری ست

    احمد شاملو / Ahmad Shamloo

  • #5
    احمد شاملو
    “آن‌که می‌گوید دوستت دارم
    خُـنـیـاگر غمگینی‌ست
    که آوازش را از دست داده است

    ای کاش عشق را
    زبان ِ سخن بود

    هزار کاکلی شاد
    در چشمان توست
    هزار قناری خاموش
    در گلوی من

    عشق را
    ای کاش زبان ِ سخن بود

    آن‌که می‌گوید دوستت دارم
    دل اندُه گین شبی ست
    که مهتابش را می جوید

    ای کاش عشق را
    زبان ِ سخن بود

    هزار آفتاب خندان در خرام ِ توست
    هزار ستاره‌ی گریان
    در تمنای من

    عشق را
    ای کاش زبان ِ سخن بود”
    احمد شاملو

  • #6
    احمد شاملو
    “از مرگ....
    هرگز از مرگ نهراسيده ام
    اگرچه دستانش از ابتذال شكننده تر بود.
    هراس من -باري - همه مردن در سرزميني ست...
    كه مزد گوركن
    از بهاي آزادي آدمي افزون باشد.”
    احمد شاملو / Ahmad Shamlou, آیدا در آینه

  • #7
    احمد شاملو
    “باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد
    که مادران سیاه پوش
    داغ داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد
    هنوز از سجاده ها
    سر بر نگرفته اند ”
    احمد شاملو / Ahmad Shamlou

  • #8
    احمد شاملو
    “اشک رازي ست
    لبخند رازي ست
    عشق رازي ست
    اشک آن شب لبخند عشقم بود.
    قصه نيستم که بگويي
    نغمه نيستم که بخواني
    صدا نيستم که بشنوي
    يا چيزي چنان که ببيني
    يا چيزي چنان که بداني...
    من درد مشترکم
    مرا فرياد کن.
    درخت با جنگل سخن مي گويد
    علف با صحرا
    ستاره با کهکشان
    و من با تو سخن مي گويم
    نامت را به من بگو
    دستت را به من بده
    حرفت را به من بگو
    قلبت را به من بده
    من ريشه هاي تُرا در يافته ام
    با لبانت براي همه لب ها سخن گفته ام
    و دست هايت با دستان من آشناست.
    در خلوت روشن با تو گريسته ام
    براي خاطر زندگان؛
    و در گورستان تاريک با تو خوانده ام
    زيباترين سرود ها را
    و تُرا که مردگان اين سال
    عاشق ترين زندگان بوده اند.
    دستت را به من بده
    دست هاي تو با من آشناست
    اي دير يافته با تو سخن مي گويم
    بسان ابر که با طوفان
    بسان علف که با صحرا
    بسان باران که با بهار
    بسان درخت که با جنگل سخن مي گويد
    زيرا که من
    ريشه هاي تُرا دريافته ام
    زيرا که صداي من
    با صداي تو آشناست”
    احمد شاملو_ahmad shamlou

  • #9
    احمد شاملو
    “جاده ها با خاطره قدم هاي تو بيدار مي مانند
    كه روز را پيشباز مي رفتي،
    هرچند
    سپيده
    تو را
    از آن پيشتر دميد
    كه خروسان
    بانگ سحر كنند.

    مرغي در بال هاي يش شكفت
    زني در پستانهايش
    باغي در درختش.

    ما در عتاب تو مي شكوفيم
    در شتابت
    مادر كتاب تو مي شكوفيم
    در دفاع از لبخند تو
    كه يقين است و باور است.

    دريا به جرعه يي كه تواز چاه خورده اي حسادت مي كند


    احمد شاملو / Ahmad Shamlou

  • #10
    احمد شاملو
    “اشک رازی ست
    لبخند رازی ست
    عشق راز‌ی ست

    اشک ِ آن شب لبخند ِ عشقم بود

    قصه نیستم که بگویی
    نغمه نیستم که بخوانی
    صدا نیستم که بشنوی
    یا چیزی چنان که ببینی
    یا چیزی چنان که بدانی

    من درد ِ مشترکم
    مرا فریاد کن ...

    درخت با جنگل سخن می ‌گوید
    علف با صحرا
    ستاره با کهکشان
    و من با تو سخن می ‌گویم

    نامت را به من بگو
    دستت را به من بده
    حرفت را به من بگو
    قلبت را به من بده
    من ریشه ‌های ِ تو را دریافته ‌ام
    با لبانت برای ِ همه لب ‌ها سخن گفته ‌ام
    و دستهایت با دستان ِ من آشناست”
    احمد شاملو



Rss
All Quotes



Tags From Aydin’s Quotes