Mohammad > Mohammad's Quotes

Showing 1-6 of 6
sort by

  • #1
    احمدرضا احمدی
    “از هر لیوانی که آب نوشیدم
    طعم لبان تو و پاییزی
    که تو در آن به جا ماندی به یادم بود
    فراموشی پس از فراموشی
    اما
    چرا طعم لبان تو و پاییری که تو در آن
    گم شدی در خانه مانده بود
    ما سرانجام توانستیم
    پاییز را از تقویم جدا کنیم
    اما
    طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها
    حک شده بود
    لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم
    کنار گندم ها دفن کردم
    زود به خانه آمدم
    تو در آستانه ی در ایستاده بودی
    تو در محاصره ی لیوان ها و بشقاب ها مانده بودی
    گیسوان تو سفید
    اما
    لبان تو هنوز جوان بود”
    احمد رضا احمدی / Ahmad Reza Ahmadi

  • #2
    احمدرضا احمدی
    “کبریت زدم
    تو برای این روشنایی محدود گریستی
    سراپا در باد ایستادم
    من فقط یک نفرم
    اما اکنون هزاران پرنده را در باد به یغما می برند
    از مهتاب که به خانه باز گردم
    آهن ها زنگ خورده اند
    شاعران نشانه ی باد را گم کرده اند
    زنبوران عسل را فراموش کرده اند
    افق بی روشنایی، در دستان تو نازنین
    جان می بازد
    من گل سرخ بودم
    که سراسر مهتاب را شکستم
    راه برای شاعران سالخورده هموار بود
    من شاعر جوان
    مردمکان چشمانم را رها می کردم
    که شهر را از دور ببینم
    دیده بودم
    تصویری از عشق ندارم
    شب به خیر”
    احمد رضا احمدی Ahmad Reza Ahmadi

  • #3
    احمدرضا احمدی
    “خاندان من از البسه‌ی سیاه وحشت داشتند
    بر طناب رخت ما همیشه البسه‌ی سفید
    آویخته بود
    اما تو را هنگامی که با لباس سياه به خانه‌ی ما آمدی پذیرفتند
    مادرم حتی به تو گیلاس‌های سرخ تعارف کرد

    گفته بودی: بگذار کبوتران بخرامند
    گیلاس‌های سرخ پیر شوند
    اسبان سیاه در آفتاب پاییزی
    سفید شوند
    که خاندان من تو را بپذیرند

    کبوتران سفید به خانه‌ی ما آمدند
    گیلاس‌های سفید، پیر شدند
    سفید شدند
    اسبان سیاه سفید شدند
    خاندان من یکی پس از دیگری مردند

    در آستانه‌ی در
    چمدان‌های فرسوده را که انبوه از
    لباس‌های سیاه بود
    به من سپردی و
    گفتی: من مسافرم”
    احمدرضا احمدی, ساعت ۱۰ صبح بود

  • #4
    احمدرضا احمدی
    “شتاب مکن
    که ابر بر خانه‌ات ببارد
    و عشق
    در تکه‌ای نان گم شود
    هرگز نتوان
    آدمی را به خانه آورد
    آدمی در سقوط کلمات
    سقوط می‌کند
    و هنگام که از زمین برخیزد
    کلمات نارس را
    به عابران تعارف می‌کند
    آدمی را توانایی
    عشق نیست
    در عشق می‌شکند و می‌میرد ”
    Ahmad Reza Ahmadi / احمدرضا احمدی

  • #5
    احمد شاملو
    “روزی ما دوباره كبوترهایمان را پیدا خواهیم كرد
    و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

    روزی كه كمترین سرود
    بوسه است
    و هر انسان
    برای هر انسان
    برادری ست
    روزی كه دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
    قفل افسانه ایست
    و قلب
    برای زندگی بس است

    روزی كه معنای هر سخن دوست داشتن است
    تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
    روزی كه آهنگ هر حرف، زندگی ست
    تا من به خاطر آخرین شعر، رنج جستجوی قافیه نبرم
    روزی كه هر حرف ترانه ایست
    تا كمترین سرود بوسه باشد

    روزی كه تو بیایی، برای همیشه بیایی
    و مهربانی با زیبایی یكسان شود
    روزی كه ما دوباره برای كبوترهایمان دانه بریزیم ...

    و من آنروز را انتظار می كشم
    حتی روزی
    كه دیگر
    نباشم”
    احمد شاملو

  • #6
    Alberto Moravia
    “Loyalty, Signor Molteni, not love. Penelope is loyal to Ulysses but we do not know how far she loved him...and as you know people can sometimes be absolutely loyal without loving. In certain cases, in fact, loyalty is form of vengeance, of black-mail, of recovering one's self-respect. Loyalty, not love.”
    Alberto Moravia, Contempt



Rss
All Quotes



Tags From Mohammad’s Quotes