Shima > Shima's Quotes

Showing 1-30 of 71
« previous 1 3
sort by

  • #1
    علیرضا روشن
    “کسی که نشسته است همیشه خسته نیست

    شاید جایی برای رفتن نداشته باشد

    کسی که نشسته است

    شاید خسته باشد

    شاید همه جا را گشته باشد و خسته باشد

    کسی که نشسته است

    حتما گم کرده ای دارد”
    علیرضا روشن

  • #2
    حسین پناهی
    “عشق را چگونه می شود نوشت
    در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
    که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
    دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
    وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند
    من تو را
    او را
    کسی را دوست می دارم”
    حسین پناهی

  • #3
    حسین پناهی
    “هی !!!
    ترک برمی‌دارد زمان، وقتی که دلی می‌بندی.”
    حسین پناهی

  • #4
    حسین پناهی
    “چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
    نه به دستی ظرفی را چرک میکنند
    نه به حرفی دلی را آلوده
    تنها به شمعی قانعند
    واندکی سکوت......”
    حسین پناهی / Hosein Panaahi

  • #5
    حسین پناهی
    “>کودکی ها<

    به خانه می رفت
    با کیف
    و با کلاهی که بر هوا بود
    چیزی دزدیدی ؟
    مادرش پرسید
    دعوا کردی باز؟
    پدرش گفت
    و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
    به دنبال آن چیز
    که در دل پنهان کرده بود
    تنها مادربزرگش دید
    گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
    و خندیده بود”
    حسین پناهی / hossein panaahi

  • #6
    حسین پناهی
    “و رسالت من این خواهد بود
    تا دو استکان چای داغ را
    از میان دویست جنگ خونین
    به سلامت بگذرانم
    تا در شبی بارانی
    آن ها را
    با خدای خویش
    چشم در چشم هم نوش کنیم”
    حسین پناهی

  • #7
    بیژن جلالی
    “به زودی
    آنچه را که گفنتی داریم
    تمام خواهد شد
    و ما خواهیم ماند
    و تنهایی ما”
    بیژن جلالی

  • #8
    علیرضا روشن
    “باید خودم را ببرم خانه
    باید ببرم صورتش را بشویم
    ببرم دراز بکشد
    دل‌داری‌اش بدهم، که فکر نکند
    بگویم که می‌گذرد، که غصه نخورد
    باید خودم را ببرم بخوابد
    «من» خسته است”
    علیرضا روشن

  • #9
    Albert Camus
    “Don’t walk in front of me… I may not follow
    Don’t walk behind me… I may not lead
    Walk beside me… just be my friend”
    Albert Camus

  • #10
    حسین پناهی
    “برمیگردم
    با چشمانم
    که تنها یادگار کودکی منند
    آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت؟”
    حسین پناهی

  • #11
    حسین پناهی
    “پشت این پنجره جز هیچ بزرگ هیچی نیست
    قصه اینجاست که باید بود،باید خواند
    پشت این پنجره ها باز هم باید ماند
    و نباید که گریست
    باید زیست”
    حسین پناهی

  • #12
    Albert Camus
    “به آنچه که ما را به برخی انسانها وابسته می کند نام عشق ندهیم ”
    آلبر کامو

  • #13
    Albert Camus
    “اندیشیدن، سرآغاز تحلیل رفتن است”
    آلبر کامو/Albert Camus

  • #14
    Leo Tolstoy
    “برای کشف اقیانوسهای جدید، باید شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشیم.این جهان، جهان تغییر است نه تقدیر”
    تولستوی

  • #15
    احمد شاملو
    “آن‌که می‌گوید دوستت دارم
    خُـنـیـاگر غمگینی‌ست
    که آوازش را از دست داده است

    ای کاش عشق را
    زبان ِ سخن بود

    هزار کاکلی شاد
    در چشمان توست
    هزار قناری خاموش
    در گلوی من

    عشق را
    ای کاش زبان ِ سخن بود

    آن‌که می‌گوید دوستت دارم
    دل اندُه گین شبی ست
    که مهتابش را می جوید

    ای کاش عشق را
    زبان ِ سخن بود

    هزار آفتاب خندان در خرام ِ توست
    هزار ستاره‌ی گریان
    در تمنای من

    عشق را
    ای کاش زبان ِ سخن بود”
    احمد شاملو

  • #16
    مهدی اخوان ثالث
    “هی فلانی! زندگی شاید همین باشد؟
    یک فریب ساده و کوچک
    آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
    جز برای او و جز با او نمی خواهی.
    من گمانم زندگی باید همین باشد.”
    اخوان ثالث

  • #17
    گروس عبدالملکیان
    “گرگ

    شنگول را خورده است

    گرگ

    منگول را تکه تکه می کند...0



    بلند شو پسرم !0

    این قصه برای نخوابیدن است”
    گروس عبدالملكيان

  • #18
    “حرف كه مي‌زني
    من از هراس طوفان
    زل مي‌زنم به ميز
    به زيرسيگاري
    به خودكار
    تا باد مرا نبرد به آسمان.
    لبخند كه مي‌زني
    من
    ـ عين هالوها ـ
    زل مي‌زنم به دست‌هات
    به ساعت مچي طلايي‌ات
    به آستين پيراهن ا‌ت
    تا فرو نروم در زمين.

    ديشب مادرم گفت تو از ديروز فرورفته‌اي
    در كلمه‌اي انگار
    در عین
    در شين
    درقاف
    در نقطه‌ها.”
    مصطفی مستور

  • #19
    Aziz Nesin
    “تو نیستی
    این باران بی‌هوده می‌بارد
    ما خیس نخواهیم شد ...

    بی‌هوده این رودخانه بزرگ
    موج برمی‌دارد و می‌درخشد
    ما بر ساحل آن نخواهیم نشست ...

    جاده‌ها که امتداد می‌یابند
    بی‌هوده خود را خسته می‌کنند
    ما با هم در آن‌ها راه نخواهیم رفت ...

    دلتنگی‌ها، غریبی‌ها هم بی‌هوده است
    ما از هم خیلی فاصله داریم
    نخواهیم گریست ...

    بی‌هوده تو را دوست دارم ...
    بی‌هوده زندگی می‌کنم
    این زندگی را قسمت نخواهیم کرد ...”
    عزیز نسین/داود وفایی

  • #20
    George Bernard Shaw
    “Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.”
    George Bernard Shaw

  • #21
    گروس عبدالملکیان
    “دو سال است که می دانم
    بی قراری چیست
    درد چیست
    مهربانی چیست
    دو سال است که می دانم
    آواز چیست
    راز چیست
    چشم های تو شناسنامه مرا عوض کردند
    امروز من دو ساله می شوم”
    گروس عبدالملکیان

  • #22
    گروس عبدالملکیان
    “گفتی دوستت دارم
    و من به خیابان رفتم !
    فضای اتاق برای پرواز کافی نبود”
    گروس عبدالملکیان

  • #23
    Dr. Seuss
    “You know you're in love when you can't fall asleep because reality is finally better than your dreams.”
    Dr. Seuss

  • #24
    شهرام شیدایی
    “شاید زمین چیزی از من پرسیده
    که از خواب بیدار شده‌ام.
    یا قصه‌ای در من زنده شده
    که جوراب‌هایم را بلد نیستم بپوشم
    چه‌قدر ساده می‌نویسیم که زنده‌گی عجیب است
    و دست‌هایمان را پیدا نمی‌کنیم.

    تصویری که مرا می‌خواهد زنده نگه دارد
    کوچک شده است، کوچک.
    ــ ناتمامی در ما دنبالِ جایی می‌گردد ــ

    مادر، کلمه‌ای‌ست که در اتاقِ مجاور خوابیده
    من به همه‌چیز مشکوکم
    به چراغی که روشن کرده‌ام
    به تابلوهای روی دیوار
    به کسی که هفته‌ی پیش در گورستان چال کردیم

    شاید به خواب‌هایِ‌ بالاتری راه یافته‌ام
    به دنیاهایی دیگر
    که صدای شماها را
    چند روزِ دیگر می‌شنوم
    و برایِ‌ شنیدن‌ِ جواب‌هایتان
    همیشه کنارم خالی می‌مانَد.
    من به گوش‌دادن‌ِ حرف‌ها
    نشستن کنارِ همدیگر
    به تمامِ فاصله‌های نزدیک‌شده مشکوکم.

    امروز ناتمامی را جشن می‌گیریم
    فردا، یک هفته‌ی دیگر خواهد گذشت.

    در می‌زنند
    کسی پُشتِ پنجره آمده است
    همیشه فکر می‌کنم...

    کلمه‌هایی که از ما به‌جا خواهد ماند
    بی‌خوابی عجیبی خواهند کشید
    بی‌خوابی عجیبی.
    کلیدهای گریه‌کردن را
    برای قاتلانی که در راهند
    جا می‌گذارم”
    شهرام شیدایی

  • #25
    Sadegh Hedayat
    “در زندگی زخمهايی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد
    و می تراشد.

    اين دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که اين
    دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پيش آمدهای نادر و عجيب بشمارند

    و اگر کسی بگويد يا بنويسد، مردم بر سبيل عقايد جاری و عقايد خودشان
    سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آميز تلقی بکنند”
    صادق هدایت /sadegh hedayat

  • #26
    Forough Farrokhzad
    “در اتاقي كه به اندازه ي يك تنهاييست
    دل من
    كه به اندازه ي يك عشقست
    به بهانه هاي ساده ي خوشبختي خود مي نگرد
    به زوال زيباي گل ها در گلدان
    به نهالي كه تو در باغچه ي خانه مان كاشته اي
    و به آواز قناري ها
    كه به اندازه ي يك پنجره مي خوانند”
    Forough Farrokhzad
    tags: poem

  • #27
    Forough Farrokhzad
    “دلم گرفته است
    دلم گرفته است
    به ایوان می روم و انگشتانم را
    بر پوست کشیده ی شب می کشم
    چراغ های رابطه تاریکند
    چراغهای رابطه تاریکند
    کسی مرا به آفتاب
    معرفی نخواهد کرد
    کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
    پرواز را به خاطر بسپار
    پرنده مردنی ست”
    فروغ فرخزاد / Forough Farrokhzad

  • #28
    Forough Farrokhzad
    “اگر عشق عشق باشد، زمان حرف احمقانه ای است”
    فروغ فرّخ‌زاد / Foroogh Farrokhzad, اگر عشق، عشق باشد

  • #29
    Forough Farrokhzad
    “کسی به فکر گل ها نیست
    کسی به فکر ماهیها نیست
    کسی نمیخواهد باور کند
    که باغچه دارد میمیرد
    که قلب باغچه در زیر افتاب ورم کرده است
    که ذهن باغچه دارد ارام ارام از خاطرات سبز تهی میشود
    و حسن باغچه انگار
    چیز مجردیست که در انزوای باغچه پوسیده است”
    فروغ فرخزاد

  • #30
    احمد شاملو
    “همه
    لرزش دست و دلم
    از آن بود که
    که عشق
    پناهی گردد،
    پروازی نه
    گریز گاهی گردد.

    ای عشق ای عشق
    چهره آبیت پیدا نیست
    ***
    و خنکای مرحمی
    بر شعله زخمی
    نه شور شعله
    بر سرمای درون

    ای عشق ای عشق
    چهره سرخت پیدا نیست.
    ***
    غبار تیره تسکینی
    بر حضور ِ وهن
    و دنج ِ رهائی
    بر گریز حضور.
    سیاهی
    بر آرامش آبی
    و سبزه برگچه
    بر ارغوان
    ای عشق ای عشق
    رنگ آشنایت
    پیدا نیست”
    احمد شاملو / Ahmad Shamlou



Rss
« previous 1 3