Mehran > Mehran's Quotes

Showing 1-19 of 19
sort by

  • #1
    اسماعیل فصیح
    “من آمده ام اینجا و در میان یکی از بزرگترین تحولهای سرنوشت خودم و ایل و تبارم هستم. آمده ام این گوشه، در این تاریکی، در این باران بد، لب این رودخانه ی مست، کنج این آشغالدونی و دارم عربی گریه می کنم. زبان فارسی به دردم نمی خورد. [...]
    من در مرکز طوفان واقعیتم که البته هنوز زبانی برایش اختراع نشده و هیچ کس اهمیت نمی دهد! [...] در صدر دوران چه کنم چه نکنم.”
    اسماعیل فصیح, ثریا در اغما

  • #2
    رضا قاسمی
    “تجربه به من می‌گفت وقتی خسته‌ای، وقتی حوصله کاری نداری، باید رها کنی وگرنه خرابی به بار می‌آید.”
    رضا قاسمی, وردی كه بره‌ها می‌خوانند

  • #3
    Morteza Avini
    “نباید بترسیم. حصارها تا هنگامی مفید فایده‌ای هستند که دزدان شب‌رو، بر زمین می‌زیند، اما آن گاه که دزدان از آسمان فرود می‌آیند، چگونه می توان به حصارها اطمینان کرد؟ پس باید از این اندیشه که حصارهایی بتوانند ما را از شرّ ماهواره‌ها محفوظ دارند، بیرون شد و «خانه را در دامنۀ آتشفشان بنا کرد.» باید در روبه‌رو شدن با واقعیت، به اندازۀ کافی جرئت و شجاعت داشت. غرب چنین است که در عین ضعف، بیش تر از همیشه رجز می خواند تا خود را در پناه وهم حفظ کند. جنگ کویت چنین بود و بنابراین، تنها اسیران حصارهای توهّم را به وحشت دچار کرد نه آنان که ضعف و پیری این قداره بند مفلوک را در پس اعمال و اقوالش می‌دیدند. می خواهم بگویم که خود ماهواره، در عالم واقع، آن همه ترس ندارد که طنین این خبر در عالم وهم: «ماهواره دارد می آید.» طنین این خبر تا آنجا هراسناک است که بسیاری، از هم اکنون فاتحه همه چیز را خوانده اند: هویت ملی، اخلاق، زبان فارسی... چنان که پیش از آمدن تلویزیون نیز سخنانی چنین در افواه بود.”
    سیدمرتضی آوینی, رستاخیز جان

  • #4
    هوشنگ ابتهاج
    “چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

    بود ایا که ز دیوانه ی خود یاد کند

    آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

    سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش

    عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت”
    هوشنگ ابتهاج

  • #5
    “گفتم: چشمم، گفت: به راهش می‌دار

    گفتم: جگرم، گفت: پر آهش می‌دار

    گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل

    گفتم: غم تو، گفت: نگاهش می‌دار”
    ابوسعید ابوالخیر

  • #6
    Mae West
    “You only live once, but if you do it right, once is enough.”
    Mae West

  • #7
    Arthur Schopenhauer
    “حماقت بزرگی است که آدمی به منظور برنده شدن در بیرون٬ در درون ببازد.”
    آرتور شوپنهاور

  • #8
    رسول یونان
    “جهان جای عجیبی ست

    اینجا هر کس شلیک می کند

    خودش کشته می شود”
    رسول یونان

  • #9
    محمود دولت‌آبادی
    “...این است که آدمیزاد _دست کم _ دو گونه زندگانی می کند؛ یکی آنکه هست و دیگری آنکه می خواهد.”
    محمود دولت‌آبادی, کلیدر: دوره ۱۰ جلدی

  • #10
    Orhan Pamuk
    “عشقه که آدما ابله میکنه یا فقط ادمای احمق عاشق میشن؟”
    Orhan Pamuk, My Name Is Red

  • #11
    محمود دولت‌آبادی
    “اگر به این می اندیشی که دیگران چگونه به تو می اندیشند، یا از دیگران میترسی، یا به خودت باور نداری....”
    محمود دولت‌آبادی, روزگار سپری شده‌ی مردم سالخورده، کتاب اول: در اقلیم باد

  • #12
    Søren Kierkegaard
    “آیا مضحک تر از این مردم یافت می شود، که هیچ وقت از آزادی ای که دارند استفاده نمی کنند، اما آزادی ای که ندارند را می طلبند؟
    آن ها آزادی اندیشه دارند، و آزادی بیان می طلبند. آزادی بیان می طلبند تا جبرانی باشد برای آزادی اندیشه ای که تقریباً هیچ وقت به کارش نمی برند.”
    Søren Kierkegaard, Either/Or: A Fragment of Life

  • #13
    مهدی اخوان ثالث
    “دلم
    دیوانه بودن
    با تو را می خواست...”
    Mahdi Akhavan Sales

  • #14
    Bertrand Russell
    “هنگام مطالعه‌ی نظریات هر فیلسوفی٬ طرز برخورد درست نه ارادت است و نه تحقیر؛ بلکه باید در آغاز امر نسبت به وی نوعی همدلی فرضی در خود پدید آوریم تا ممکن شود که بدانیم اگر به نظریات او باور داشته باشیم چه حالی خواهیم داشت؛ و فقط در این هنگام است که باید طرز برخورد انتقادی را در خود زنده کنیم. و این طرز برخورد نیز باید تا آنجا که ممکن است مانند حالت فکری شخصی باشد که می‌خواهد عقایدی را که تاکنون بدان‌ها باور داشته٬ رها کند. در این جریان٬ در مرحله‌ی اول حس تحقیر و در مرحله‌ی دوم ارادت مانع کار می‌شود. دو چیز را باید به یاد داشت: یکی این‌که هرکس نظریاتش به مطالعه بیارزد٬ لابد از فهم و هوش بهره‌ای داشته است. دیگر این‌که به هیچ وجه احتمال نمی‌رود آن‌کس در موضوعی٬ هرچه باشد٬ به حقیقت کامل و نهایی رسیده باشد. هنگامی که شخص هوشمندی نظری اظهار می‌کند که در نظر ما آشکارا سخیف می‌نماید٬ نباید بکوشیم تا ثابت کنیم آن نظر به نحوی درست است؛ بلکه باید بکوشیم تا دریابیم که آن نظر چگونه درست می‌نماید. این طرز به کار بردن تخیل تاریخی و روانی فورا دامنه‌ی اندیشه‌ی ما را گسترش می‌دهد و به ما کمک می‌کند تا دریابیم در عصری که دارای طرز تفکر دیگری است چگونه بسیاری از عقاید گرامی ما احمقانه می‌نماید.”
    Bertrand Russell, A History of Western Philosophy

  • #15
    “هرگاه انسان رنجی عظیم در خود ایجاد کند و فریاد ان را بشنود و ازیاس و ناامیدی نمیرد و جان بدر ببرد عظمت یافته است و این ازعظمت نشات می گیرد: نیچه”
    نیچه

  • #16
    شارمین میمندی‌نژاد
    “همانند خورشید باش!
    خورشید تمام عمر بابتِ تابیدن به تاریکی ها می سوزد و هرگز از نور افشاندن خسته نمی شود و آسایش نمی گزیند.”
    شارمین میمندی‌نژاد

  • #17
    Bertrand Russell
    “آموختن اینکه چگونه می‌توان بدون یقین، و معهذا بدون فلج شدن از شک و تردید، زندگی کرد شاید بزرگترین خدمتی باشد که فلسفه در عصر ما می‌تواند در حق طلاب خود انجام دهد.”
    Bertrand Russell, A History of Western Philosophy Vol. I/VI

  • #18
    “عشق نه تکلیفست و نه حق”
    دکتر محمود خاتمی

  • #19
    Ali Shariati
    “دموکراسی می گوید:«رفیق، حرفت را خودت بزن، نانت را من می خورم!» مارکسیسم می گوید:«رفیق، نانت را خودت بخور، حرفت را من می زنم!» فاشیسم می گوید: :«رفیق، نانت را من می خورم، حرفت را هم من می زنم و تو فقط برای من کف بزن!» اسلام حقیقی می گوید: : « نانت را خودت بخور، حرفت را هم خودت بزن و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی. » اسلام دروغین می گوید:« تو نانت را بیاور به ما بده و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم، و حرف بزن، امّا آن حرفی را که ما می گوییم.» ”
    علی شریعتی



Rss