ریچارد در سیام ژانویه ۱۹۳۵ در تاکوما واشنگتن به دنیا آمد.از دوران کودکی او اطلاعات زیادی در دسترس نیست اما ظاهراً دوران کودکی سختی را پشت سر گذشته است. پدرش پیش از به دنیا آمدن او، خانواده را ترک کرد و پس از آن که خبر درگذشت او را خواند، تازه متوجه شد پسری به نام ریچارد داشتهاست. خواهرش باربارا در بارهٔ دوران کودکی او میگوید:«او شبها را به نوشتن میگذراند و تمام روز را میخوابید. اطرافیان خیلی اذیتش میکردند و سر به سرش میگذاشتند. آنها هیچوقت نفهمیدند که نوشتههای او چهقدر برایش مهم هستند
در بیست سالگی شیشهٔ پاسگاه پلیس را با سنگ شکست و یک هفته در زندان گذراند و بعد به بیمارستان دولتی ارگون تحویل داده شد. به تشخیص پزشکان به دلیل ابتلا به جنون جوانی پارانوئیدی در بیمارستان تحت شوک درمانی و مراقبت ویژه قرار گرفت. پس از مرخص شدن از بیمارستان به سانفرانسیسکو رفت. در ۱۹۵۶ سالی که براتیگان ۲۱ ساله به سانفرانسیسکو رفت دوران اوج جنبش بیت بود و نویسندگان و شاعران سرشناس این جنبش در این شهر فراوان یافت میشدند. افرادی مانند: جک کرواک، آلن گینزبرگ، رابرت کریلی، میکل میککلور، فیلیپ والن، گری اشنایدرو.. او تحت تأثیر جنبش بیت قرار گرفت؛ و نخستین مجموعه شعرش را در بیست و یک سالگی منتشر کرد و سال بعد در بیست و دو سالگی با ویرجینیا دیون آدلر ازدواج کرده، سه سال بعد در ۲۵ مارس ۱۹۶۰ دخترش ایانت به دنیا آمد. تابستان سال بعد برای براتیگان نقطهٔ عطف محسوب میشود. در تابستان ۱۹۶۱ به همراه همسر و کودک خردسالش به آیداهو رفت و زندگی در چادر کنار رودخانههای پر از قزلآلای آنجا را تجربه کرد و رمان صید قزلآلا در آمریکا را نوشت. این رمان شش سال بعد در ۱۹۶۷ منتشر شد و براتیگان را که در فقر مطلق بسر میبرد و حتا در تامین غذای روزانه دچار مشکل بود از نظر مالی نجات داد.
قبل از صید غزلآلا در آمریکا براتیگان چند مجموعه شعر منتشر کرد که یا به رایگان توزیع شد یا خود براتیگان در خیابان به فروش نسخههای آنها میپرداخت. رمان ژنرال متفقین، اهل بیگسور هر چند دومین رمان او محسوب میشود اما اولین رمان منتشر شدهای اوست. این رمان در سال ۱۹۶۴ منتشر شد و تنها ۷۴۳ نسخه از آن فروش رفت.
پس از موفقیت صید غزلآلا در آمریکا براتیگان دیگر هر کتابی میتوانست منتشر کند و چنین هم کرد. او حتا کتابی منتشر کرد با نام لطفا این کتاب را بکارید که شامل هشت شعر بود و به همراه هر شعر بستهای بذر، بستههای باز نشده این مجموعه الان نزد مجموعهدارن (کلکسیونرها) چندین هزار دلار خرید و فروش میشود.سه شعر از این اشعار با ترجمهٔ علیرضا بهنام در کتاب کلاه کافکا گزیدهٔ شعرهای ریچارد براتیگان در ایران منتشر شدهاست. البته بدون بذر.
براتیگان به سفارش جان لنون و پل مککارتنی، دوستاناش در گروه بیتلز، چند شعر و بخشهایی از رمانهایش را در نوار کاستی با عنوان گوش دادن به ریچارد براتیگان خواند و منتشر کرد. این نوار که همزمان با مجموعهٔ شعر کاشتنی براتیگان منتشر شده بود نیز حاوی ابتکارهای جالبی بود. مثلاً شعری به نام عاشقانه با هجده لحن مختلف توسط افراد مختلف از جمله خود براتیگان و دخترش لانته خوانده شد.
در ۱۹۷۰ پس از سیزده سال زندگی زناشویی پرفراز و نشیب از همسرش ویرجینیا جدا شد و دو سال بعد به پاینکریک مونتانا رفت و تا هشت سال پس از آن در مجامع ظاهر نشد و حاضر به ایراد سخنرانی یا انجام مصاحبه نبود.
در ۱۲ مه ۱۹۷۶ برای اولین بار به ژاپن رفت. از کودکی با ژاپنیها بر سر بمباران بندر پرل هاربر مشکل داشت. عمویاش در آن حادثه ترکش خورد بود و هر چند یک سال بعد بر اثر حادثهای از بلندی سقوط کرد و مرده بود، اما ریچارد هفت ساله مرگ عمو را به حساب ژاپنیها نوشته بود و از آنان متنفر بود. سفر به ژاپن دیگاهاش نسبت به ژاپنیها را تغییر داد و شیقتهٔ فرهنگ ژاپنی شد تا آنچا که بارها به ژاپن سفر کرد و وطناش را سانفرانسیسکو، مونتانا و توکیو میدانست. او حتا با آکیکو که ژاپنی بود ازدواج کرد و این ازدواج دو سال دوام یافت.
براتیگان نویسندهای خاصی بود و تعلقاش به سبک یا جریان ادبی ویژه دشوار مینماید. «زیباییشناسی او ترکیبی از دستاوردهای سورئالیسم فرانسوی و تفکر ضدبورژوازی است که جان مایهٔ آثار هنری معاصرش را شکل داده و در عین حال در تضاد کامل با پدرسالاری قرار میگیرد
زندگی و مرگ او مانند آثارش بسیار پرفراز و نشیب و متفاوت و غیرمنتظره بود. او در فصل شکار همیشه به مونتانا میرفت و با دوستاناش به شکار میپرداخت هر چند او هیچوقت نمیتوانست به موجود زندهای شلیک کند و بیشتر ادای شکارچیان را در میآورد. در فصل شکار ۱۹۸۴، براتیگان به مونتانا نرفت. دوستاناش نگران شدند. امکان تماس با او وجود نداشت به همین دلیل پلیس شهر بولیناس در شمال کالیفرنیا که محل زندگی براتیگان بود را خبر کردند. در ۲۵ اکتبر ۱۹۸۴ پلیس در خانهٔ براتیگان را شکست و یک بطری مشروب و یک تفنگ کالیبر ۴۴ کنار جسدش پیدا کرد. بنابر اظهار نظر پزشکی قانونی: او «ایستاده رو به دریا پشت پنجره» به شقیقهاش شلیک کرده است.
در بیست سالگی شیشهٔ پاسگاه پلیس را با سنگ شکست و یک هفته در زندان گذراند و بعد به بیمارستان دولتی ارگون تحویل داده شد. به تشخیص پزشکان به دلیل ابتلا به جنون جوانی پارانوئیدی در بیمارستان تحت شوک درمانی و مراقبت ویژه قرار گرفت. پس از مرخص شدن از بیمارستان به سانفرانسیسکو رفت.
در ۱۹۵۶ سالی که براتیگان ۲۱ ساله به سانفرانسیسکو رفت دوران اوج جنبش بیت بود و نویسندگان و شاعران سرشناس این جنبش در این شهر فراوان یافت میشدند. افرادی مانند: جک کرواک، آلن گینزبرگ، رابرت کریلی، میکل میککلور، فیلیپ والن، گری اشنایدرو.. او تحت تأثیر جنبش بیت قرار گرفت؛ و نخستین مجموعه شعرش را در بیست و یک سالگی منتشر کرد و سال بعد در بیست و دو سالگی با ویرجینیا دیون آدلر ازدواج کرده، سه سال بعد در ۲۵ مارس ۱۹۶۰ دخترش ایانت به دنیا آمد. تابستان سال بعد برای براتیگان نقطهٔ عطف محسوب میشود. در تابستان ۱۹۶۱ به همراه همسر و کودک خردسالش به آیداهو رفت و زندگی در چادر کنار رودخانههای پر از قزلآلای آنجا را تجربه کرد و رمان صید قزلآلا در آمریکا را نوشت. این رمان شش سال بعد در ۱۹۶۷ منتشر شد و براتیگان را که در فقر مطلق بسر میبرد و حتا در تامین غذای روزانه دچار مشکل بود از نظر مالی نجات داد.
قبل از صید غزلآلا در آمریکا براتیگان چند مجموعه شعر منتشر کرد که یا به رایگان توزیع شد یا خود براتیگان در خیابان به فروش نسخههای آنها میپرداخت. رمان ژنرال متفقین، اهل بیگسور هر چند دومین رمان او محسوب میشود اما اولین رمان منتشر شدهای اوست. این رمان در سال ۱۹۶۴ منتشر شد و تنها ۷۴۳ نسخه از آن فروش رفت.
پس از موفقیت صید غزلآلا در آمریکا براتیگان دیگر هر کتابی میتوانست منتشر کند و چنین هم کرد. او حتا کتابی منتشر کرد با نام لطفا این کتاب را بکارید که شامل هشت شعر بود و به همراه هر شعر بستهای بذر، بستههای باز نشده این مجموعه الان نزد مجموعهدارن (کلکسیونرها) چندین هزار دلار خرید و فروش میشود.سه شعر از این اشعار با ترجمهٔ علیرضا بهنام در کتاب کلاه کافکا گزیدهٔ شعرهای ریچارد براتیگان در ایران منتشر شدهاست. البته بدون بذر.
براتیگان به سفارش جان لنون و پل مککارتنی، دوستاناش در گروه بیتلز، چند شعر و بخشهایی از رمانهایش را در نوار کاستی با عنوان گوش دادن به ریچارد براتیگان خواند و منتشر کرد. این نوار که همزمان با مجموعهٔ شعر کاشتنی براتیگان منتشر شده بود نیز حاوی ابتکارهای جالبی بود. مثلاً شعری به نام عاشقانه با هجده لحن مختلف توسط افراد مختلف از جمله خود براتیگان و دخترش لانته خوانده شد.
در ۱۹۷۰ پس از سیزده سال زندگی زناشویی پرفراز و نشیب از همسرش ویرجینیا جدا شد و دو سال بعد به پاینکریک مونتانا رفت و تا هشت سال پس از آن در مجامع ظاهر نشد و حاضر به ایراد سخنرانی یا انجام مصاحبه نبود.
در ۱۲ مه ۱۹۷۶ برای اولین بار به ژاپن رفت. از کودکی با ژاپنیها بر سر بمباران بندر پرل هاربر مشکل داشت. عمویاش در آن حادثه ترکش خورد بود و هر چند یک سال بعد بر اثر حادثهای از بلندی سقوط کرد و مرده بود، اما ریچارد هفت ساله مرگ عمو را به حساب ژاپنیها نوشته بود و از آنان متنفر بود. سفر به ژاپن دیگاهاش نسبت به ژاپنیها را تغییر داد و شیقتهٔ فرهنگ ژاپنی شد تا آنچا که بارها به ژاپن سفر کرد و وطناش را سانفرانسیسکو، مونتانا و توکیو میدانست. او حتا با آکیکو که ژاپنی بود ازدواج کرد و این ازدواج دو سال دوام یافت.
براتیگان نویسندهای خاصی بود و تعلقاش به سبک یا جریان ادبی ویژه دشوار مینماید. «زیباییشناسی او ترکیبی از دستاوردهای سورئالیسم فرانسوی و تفکر ضدبورژوازی است که جان مایهٔ آثار هنری معاصرش را شکل داده و در عین حال در تضاد کامل با پدرسالاری قرار میگیرد
زندگی و مرگ او مانند آثارش بسیار پرفراز و نشیب و متفاوت و غیرمنتظره بود. او در فصل شکار همیشه به مونتانا میرفت و با دوستاناش به شکار میپرداخت هر چند او هیچوقت نمیتوانست به موجود زندهای شلیک کند و بیشتر ادای شکارچیان را در میآورد. در فصل شکار ۱۹۸۴، براتیگان به مونتانا نرفت. دوستاناش نگران شدند. امکان تماس با او وجود نداشت به همین دلیل پلیس شهر بولیناس در شمال کالیفرنیا که محل زندگی براتیگان بود را خبر کردند. در ۲۵ اکتبر ۱۹۸۴ پلیس در خانهٔ براتیگان را شکست و یک بطری مشروب و یک تفنگ کالیبر ۴۴ کنار جسدش پیدا کرد. بنابر اظهار نظر پزشکی قانونی: او «ایستاده رو به دریا پشت پنجره» به شقیقهاش شلیک کرده است.