هزار و یک کتابی که قبل از مرگ باید خواند discussion
کیمیاگر :پائولو کوییلو
date
newest »
newest »
message 1:
by
Saeed
(last edited Sep 12, 2012 02:39AM)
(new)
Sep 12, 2012 02:38AM
کیمیاگر در ادبیات داستانی حکم منطق الطیر در دنیای شعر را دارد.خودشناسی به زبان داستان است .چوانی گله خود را رها می کند و به هوای گنج به مصر سفر می کند اما بعد از مشقات زیاد می فهمد گنج نزدیک همان محل زندگی اوبوده است .درست مثل همان مرغانی که به هوای دیدن سیمرغ به کوه قاف می روند و در آخر سی مرغ می مانند .گویی سیمرغ اصلی خود آن ها هستند .مهمترین بحث کتاب کیمیاگر نگاه به درون خود است تا بتوان وجود خود را تبدیل به طلا کنی.این کتاب را حتما باید قبل از مرگ خواند
reply
|
flag
مهم ترین وقشنگ ترین چیزی که میشه ازاین کتاب یاد گرفت دنبال هدف وآرزوی واقعی رفتنه...اون چیزی که درون انسانه و دردوران جوانی ظهور میکنه...پادشاهی که تو داستان بود درواقع نقش نشون دهنده ی این قضیه به قهرمان داستان بود...اینکه این که ازکنار این قضیه به سادگی نباید گذشت....!!
کتاب خیلی جالبی بود درون مایه ی این کتاب از یکی از داستان های مولانا دفتر ششم برداشته شده
البته فکر می کنم چون داستان کوتاهی خوندم از دفتر ششم که مردی به جایی فرستاده شد تا گدایی کند و هما جا دو مامور خواستند اونو بگیرند و اون مرد داستانش رو تعریف کرد تا ازادش کنند که از مامورین با خنده خواب خودشو تعریف کرد و ان مرد جای طلاها رو که در خونه خودش بود فهمید
از بهترین اثرای پائلوهست کتابی گیرا که ذهن خواننده رو درگیر میکنه
البته اگه کتاب مکتوب شو خونده باشین متوجه تکرار زیاد این کلمه میشید
من این کتاب رو به طور کاملا اتفاقی به صورت اپلیکیشن موبایل خوندم به نظرم فوق العاده بود
مطلبی رو بیان کرده بود که بسیاری از ماها تمام زندگیمون درگیر همین مساله هستیم
Blue Riding Hood wrote: "من نوجوونم و می دونین ... توی دنیایی که همه ی کسایی که می شناسم میگن رویاها و آرزوها برای نرسیدنه و باید بری دنبال کاری که سودی توشه ، این که کسی پیدا شده و میگه باید بری دنبال آرزوهات و رویاهات ، ..."منم دقیقا همین حس رو داشتم وقتی میخوندمش...وچقدر عجیب بود برام!خوشبختانه از اینکه به حرفش گوش دادم راضیم چون انگارنویسنده راست میگفته!
کتاب خوبی بود برای این که بفهمی تو ذهن هر ادمی چه میگذره باید هر کتابی را خوند .از خواندن این کتاب ناراضی نبودم .خوب بود
یک ماجراجویی شخصی....چیزی که کوئلیو بارها در کتابهاش عنوان میکنه. ماجرای چوپان داستان هم یه ماجراجوی ه.شکستن قابی که سالهاست به دیوار اتاق آویزونه و در تصویر قاب غرقه شدن. چوپان برای رسیدن به رویای شخصیش زندگی همیشگیش رو رها کرد و قدم در راه ناشناخته ها گذاشت. ناشناخته هایی همگی جنسی از همین همیشگی ها داره اما انگار در زمان و مکان درست به سراغش میاد. از دست دادن دارایی، چندین سال تقلا زدن برای بازگشت به چیزی که داشتی، مواجه شدن با گروهی جدید، فردی که رویایی شبیه داره اما راهش متفاوته، عشق انسانی، و تلاش همیشگی برای رسیدن به مفصدی که خیال میکنیم آخر خطه. همه اینها در زندگی تک تک ما اتفاق میفته. اما آیا به درستی میبینمشون؟ آیا از اتفاقاتی که برامون میفته درک درستی داریم؟ یا فقط میگذ
اریم تا بگذره؟



