انجمن شعر discussion
شعر و شاعر
>
سوزد مرا، سازد مرا - رهی معیری
date
newest »
newest »
شعر بسیار زیبایی بود. خواندم و ناخواسته این چرندیات به ذهنم رسید امیدوارم دوستان ببخشند گفتش رهیّ جاوِدان زان مِی در این کون و مکان
هم پایه ذات جهان درمان این ریشم کند
خیام و حافظ را بگو، کو در پی اش آن جستجو
!بر خاکشان ریزم همی، زین می که درویشم کند
من خاک آنان را به مِی، شستم همی افسرده پی
از گِل دوباره زنده شد، مِی عشق را کیشم کند
چون من اگر رفتم ازین، کنج خرابات زمین
بر خاک من مِی ریز چون زنده تر از پیشم کند


بر حسن شور انگيز تو عاشق تر از پيشم كند
زان مي كه در شبهاي غم بارد فروغ صبحدم
غافل كند از بيش و كم فارغ ز تشويشم كند
نور سحرگاهي دهد فيضي كه مي خواهي دهد
با مسكنت شاهي دهد سلطان درويشم كند
سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا بيگانه از خويشم كند
بستاند اي سرو سهي سوداي هستي از رهي
يغما كند انديشه را دور از بد انديشم كند