کرمِ کتاب discussion
معرفی کتاب
>
چه خوانده ام!
date
newest »
newest »
message 1:
by
Kamyar
(new)
Jan 13, 2014 01:53AM
Mod
reply
|
flag
خب برای شروع روایتهای شخصیم از خوانش کتاب، دوست دارم با "صد سال تنهایی" شروع کنم. چهار سالی هست که من هر سال بهار، ترجیحاً آخرین شب اسفند، شروع میکنم به دوباره خوندن این رمان و کشف مجددش (و تا وقتی زنده باشم هر سال بهار میخونمش). هر سال هم چیز جدیدی دربارهش یاد میگیرم. و این لذتبخشترین چیز دربارهی این هر سال خواندنه. بهار سال 1392، در خوانش ششم و چارمین خوانش بهاری پیاپی، من متوجه احساس قرابت بینِ خودِ "صد سال تنهایی" و نوشتههای رمزی ملکیادس شدم. حالا هم دوست دارم فکر کنم آدم باید صد بهار "صد سال تنهایی" رو بخونه تا توی بهار صدم، متوجه معنای کتاب و آغاز و انجامش بشه.
منم معتقدم بهترین اثر مارکز همین صد سال تنهایی
شاید یکی از روان ترین آثار نسل رئالیسم جادویی باشه . و برای ادبیات اون دوره یه اکان محسوب میشه. بنابراین با افتخار کتاب "صد سال تنهایی" به قفسه ی کتاب گروه افزوده میشه!
شاید یکی از روان ترین آثار نسل رئالیسم جادویی باشه . و برای ادبیات اون دوره یه اکان محسوب میشه. بنابراین با افتخار کتاب "صد سال تنهایی" به قفسه ی کتاب گروه افزوده میشه!
وقتی جوان بودم صد سال تنهایی را خواندم و فکر میکردم دانسته ام بیان رمزی مارکز رااکنون پاراگراف به پارا گراف می خوانم تا شاید بفهمم !!
ا
تنهایی پر هیاهو (بهومیل هرابال)
خط روایی این داستان سرراست نیست و جهش های زمانی زیادی داره و سعی کرده بیشتر به اعماق افکار و عقاید نفوذ کنه و کلا داستانی رو روایت نمیکنه بلکه نشاندهنده ی پایان یک دورانه. شاید تمثیلی برای آنچه اصالت و هویت از دست رفته ی خیلی از اشیا و اثفاقات دور و بر ما باشه که فدای عصر تولید دوران پسا صنعتیه . دورانی که همه چیز اونقدر به سرعت در گذره که فرصت تفکر و تعمق رو از انسان گرفته . تکنولوژی که انسان رو پشت سر گذاشته و عصر تکنولوژی برای تکنولوژی رو به وجود آورده!
اما کتاب از داشتن ایده های ناب دچار فقره و هر چه جلوتر میره از این ارائه ی ایده های ناب تهی تر میشه و بیشتر حس همدردی با شخصیت داستان رو تحریک میکنه و پایان بندی به سبک فلش استوری در 20 خط سعی در ایجاد یک شوک به خواننده داره اما قبل از یک سوم پایانی داستان میشد انتظار چنین نتیجه ای رو داشت.
پیشنهاد میکنم اول کتاب رو بخونبد بعد مقدمه ها رو (که البته ازخود متن کتاب از لحاظ کمیت چیزی کم نمیاره)انصافا آقای دوائی جناب هرابال را شرمنده کرده .
من این کتاب رو کاندید قرار گرفتن در قفسه ی کتاب گروه نمیدونم تا باقی چه نظری داشته باشند.
من خیلی "تنهایی پرهیاهو" رو دوست داشتم اون چند باری که خوندم، ولی خب، باید اعتراف کنم همونطور که ابوذر گفت، بیشتر احساس همدردی با "هنتا" داشتم تا چیز دیگه. در نتیجه اگر بخوام از موضع نقادانه با قضیه برخورد کنم اعلام رایم رو به بعد از خوانش دوبارهی اثر موکول میکنم.
دربارهی مقدمهی آقای دوایی هم کاملاً با ابوذر موافق هستم. چیزی که از مقدمه خیلی برای من خوشایند بود، روایت اون مستخدم و همسرش بود که برای دهمین بار میخواستن برن و یه اجرای خاص از هملت رو ببینن. چیزی که توی کشور ما متاسفانه حتی به مخیلهی کسی هم نمیتونه خطور کنه چه برسه به اینکه اتفاق بیفته.
دربارهی مقدمهی آقای دوایی هم کاملاً با ابوذر موافق هستم. چیزی که از مقدمه خیلی برای من خوشایند بود، روایت اون مستخدم و همسرش بود که برای دهمین بار میخواستن برن و یه اجرای خاص از هملت رو ببینن. چیزی که توی کشور ما متاسفانه حتی به مخیلهی کسی هم نمیتونه خطور کنه چه برسه به اینکه اتفاق بیفته.
Shivashajari wrote: "من به طرز غم انگیزی به تمام آنچه که به زبان فارسی خواندم مشکوکم. به علت جحم سانسور."
سانسور و البته نسبت دور زبان فارسی با زبانهای دارای ریشه لاتین هم مزید بر علت میشه و گاهی بسیاری از مفاهیم در برگردان گم میشه .هر چند در این مورد به خاطر زندگی آقای دوائی در چک و همسر چکشون شاید این مورد جای نگرانی باقی نگذاره!
سانسور و البته نسبت دور زبان فارسی با زبانهای دارای ریشه لاتین هم مزید بر علت میشه و گاهی بسیاری از مفاهیم در برگردان گم میشه .هر چند در این مورد به خاطر زندگی آقای دوائی در چک و همسر چکشون شاید این مورد جای نگرانی باقی نگذاره!
کامنت شیوا ازون کامنتهای از سر وا کنی بود حسابی.
دربارهی ترجمهی خوب "تنهایی پرهیاهو" هیچ شکی نیست.
دربارهی ترجمهی خوب "تنهایی پرهیاهو" هیچ شکی نیست.
والا از سر واکنی نبود ، به این علت که مصادف شد با دیدن فیم سبکی تحمل ناپذیر هستی. واگر اسم میلان کوندرایی نبود .ممکن بود اصلا نفهمم این فیلم اقتباس از همون کتابه..
برادران سیسترز ( Patrick De Witt)
داستانش آدو رو یاد کمیک استریپ های وسترن انتشارات مروارید میندازه. چیز خاصی نیست اگه به دنبال یک داستان یک خطی و سر راست برای گرم کردنق قبل از خواب مبگردی.... انتخاب خوبیه! نمیدونم چطور کاندید جایزهی بوکر شده!!؟؟؟
الف-پائولو کویلو
در انتهای کتاب متعجب شدم که نویسنده چه قصدی از نوشتن کتاب داشته. آنقدر تکرار و تکرار در متن جاری است .که در انتها به ملال می انجاد
بزرگترین هنر فیلسوفها و اندیشمندان در طول تاریخ پرسیدن سوالهای درست بوده و این کتاب مملو از این سوالهای درست است. در پی این سوالها جواب های ممکن هم آورده شده. نویسنده سعی کرده در تمام مدت به عنوان ناظر بی طرف بماند و عقیده ی شخصی خود را وارد این پرسش و پاسخ نکند و به نسخه ی زندگی خوب نپیچد هر چند که در قسمتهایی از کتاب بشدت از این اصل تخطی میکند و جانب یک روش را میگیرد.
به شدت خواندنش توصیه میشود!!!!!
هر چه تعلقات و وابستگیها بیشتر باشد وزن هستی هم بیشتر و این بار هستی است که به زندگی معنا می بخشد و سبکی تحمل ناپذیر آن بودن را تو خالی میسازد.
این نظر کوندرا در مورد انسان است و با روایت داستان انسانهایی است که به ظاهر واحدی منفرد و مستقل اند ولی در کشمکشهای درونی خود نیاز به وابستگی دارند حتی به یک سگ!!
کوندرا در این کتاب راوی بیطرف باقی نمی ماند و می خواهد در طول روایت خود سبکی تحمل ناپذیر هستی را نقد کند و البته بسیار هم موفق بوده.ترجمه خوب هم مزید بر چیره دستی نویسنده کتاب را شدیدا خواندنی و تامل برانگیز ساخته.
Spoiler Alert!!
.
.
.
.
علاقه به "کیچ" وادارم میکند از روشن نشدن دقیق سرنوشت توما و ترزا و نوع مرگشان اندکی دلخور باشم!!:
من نتونستم با سبک نویسنده تو این کتاب کنار بیام. دانای کلی که بعضی اطلاعات رو برای خودش نگه میداره و در عوض برای آدم فلسفهبافی میکنه، حال من یکی رو که میگیره. صادقانه باید بگم یا من برای درک کتاب جوان بودم خیلی یا کتاب برای من واقعاً چیزی نداشته.
دوست ندارم جز این دو گزینه رو مطرح کنم فعلاً و علاقهای هم به تخطئهی نویسندهای به این بزرگی ندارم.
دوست ندارم جز این دو گزینه رو مطرح کنم فعلاً و علاقهای هم به تخطئهی نویسندهای به این بزرگی ندارم.
شاید ساختار ادبی و و روایی عجیبی داره و در بعضی فصل ها بی منطق اما کلا کوندرا به خط داستانی اهمیت نمیده و بیشتر به عمق فلسفه می پردازه اینقدر در این روایت معنایی فرو میره که گاهی گم میشه!!!
این از اون مدل کتابهاست که بعضی عاشق اش می شوند. خیلی جزو کتابهایی که قبل از مرگ باید بخوانند میگذراند و بعضی تصمیم دارند اگر قرار به معرفی کتاب به دوستی باشد اول این کتاب را پیشنهاد دهند. برای بعضی دیگر کتابی روان و خوب و نه لزوما شاهکار است و من از این دسته ام که بیشتر دلم برای مرشد رقت انگیز سوخت تا تحت تاثیر داستان قرار بگیرم.
ده داستان شگفت انگیز همراه با نثر بی تکلف و بدون زواید !شاید مجموعه عمق فلسفی داستانهای برتون رو نداشته باشه اما فانتزی شاد و کودکانه اش جذاب است.
بخشیدن درست ! این ایده ایست که نویسندگان به دنبال تشریح آن هستند و به درست از جایگاه بی طرفی در آرای مختلف دست برداشته اند و نظر خود را درباره ی شرایط بخشودن مطرح میکنند این نظر که اصولا گاهی بخشودن نه از سر بزرگواری بلکه از عدم عزت نفس می آید و یا با نادیده گرفتن جرم این فکر را ایجاد میکند که آیا بخشودن در این زمانها رواست؟؟؟؟ حقوق قربانی چه کمی شود و یا وجه عمومی جرم در کجای این رابطه قرار دارد؟
اما متاسفانه فرم و بخش بندی بسیار بدی دارد و حتی گاهی اصولا هیچ ایده ای برای تفکیک فصول وجود ندارد. تکرار مکررات در کتاب بخصوص در سه فصل پایانی کتاب را ملال انگیز و عدم خلاقیت در نثر در بعضی از قسمت ها دنبال کردن مطلب را به حد کشنده ای خسته کننده میکند.
داستان روایت بسیار یکدست و سر راست با فلش بکهای به جا داره که هر لحظه خواننده رو به ادامه دادن تشویق میکنه. طنز خاص ، محیطی رو ایجاد میکنه انگار که یکی از بهترین کمدین های دنیا با قیافه ای جدی یک داستان عجیب و خنده دار رو براتون تعریف میکنه ... داستانی در بعضی مواقع واقعا خنده دار!! :)
در حالی که سفر محدود به سر زدن به خرید کردن شرکت در گشتهای شهری کسالت بار دیسکو و بار و در آخر سر زدن به چند گالری و موزه برای گرفتن سلفی و ثبت در تاریخ انواع شبکه های اجتماعی؛ الن دو باتن سعی دارد به ما بگوید مشاهده مهمترین بخش سفر است همانطور که ون گوک سروهای جنوب فرانسه را مشاهده کرد یا دو متر اتاق خوابش را به صورتیکه هیچ کس تا بحال نگاه نکرده بود.
روایت انسانهایی که در جای اشتباهی هستند و یا لااقل خود میپندارند که در جای غلطی هستند .تلاش نافرجام آنها برای رسیدن به زندگس رویایی خود گاهی همدلی و گاهی سرزنش به همراه دارد اما در نهایت کارکترها برای ما بسیار آشناست نه تنها در کنارمان زندگی میکنند بلکه بخشی از وجودمان هستند. گینزبورگ با روایتی یک دست و دقیق ما را همراه خود میکند هر چند داستان آخر به اطاله ی کلام مبتلاست .
Abouzar wrote: "
الف-پائولو کویلو
در انتهای کتاب متعجب شدم که نویسنده چه قصدی از نوشتن کتاب داشته. آنقدر تکرار و تکرار در متن جاری است .که در انتها به ملال می انجاد"
منم خوندمش ولی اصلا قابل قیاس با کارهای خوبی که از کوئلیو خونده بودم نبود ، آخرش هم که گنگ و بی معنی تموم شد یا شایدم از درجه عقل من خارج بود که نفهمیدم
یاد کتاب هنر خواب دیدن از کارلوس کاستاندا افتادم وقتی خوندمش ، انگار یک کپی از همون بود ، ولی کاستاندا اونقدر جالب داستانش رو میگه که آدم واقعا بعضی جاهاش شوکه میشه
درکل خیلی ضعیف و اصلا در اندازه نویسنده ایی مثل کوئلیو نبود
پاره خطی بر کتاب "عروج" نوشته جرزی کوزینسکی
جرزی کوزینسکی متولد 1933 لهستان که در سال 1957 به آمریکا رفت و پس از ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد در رشته ادبیات انگلیسی موفق به کسب مقام استادی دانشگاه پرینستون گردید .
"پرنده رنگین" به سال 1965 در اولین قدم کوزینسکی برای نوشتن با اقبال عمومی همراه شد و وی به خاطر این رمان برنده جوایز مختلف در آن سال شد .
"گامها" دومین رمان وی نیز در سال 1968 منتشر و جایزه ملی کتاب ایالات متحده را از آن خود کرد .
از جمله دیگر آثار کوزینسکی میتوان به : بازی هوس ، وعده کور ، کوک پیت و درخت شیطان اشاره کرد که تمامی آنها در زمان چاپ با اقبال عمومی همراه شده و جزو پرفروشترین کتابهای سال خود شدند .
"عروج " :
اینکه انسان از برنامه ریزی در زندگی روزمره به دنبال اهداف خود باشد یک اصل پذیرفته شده در قرن کنونی با مشغله های زندگی عصر جدید است ، اما کوزینسکی در کتاب خود نشان میدهد فردی که کاملا با دنیای پیرامون خود غریبه است و حتی نام و نام خانوادگی وی مشخص نیست میتواند با کمی شانس و البته پذیرفته شدن کلام ساده و صادق وی توسط انسانهای در نظر پیشرفته و کارآزموده که چنان در دنیای پر از تظاهر و تزویر خود غرقه اند که این سادگی را نشان تیز هوشی و پربار بودن علم یک باغبان ساده بی و نام نشان می انگارند حتی به بالاترین مقام در کشور مدعی بزرگترین اقتصاد و فرهنگ دنیا دست یابد .
کوزینسکی شاید میخواست در آن برهه زمانی و رکود اقتصادی حاکم بر کشور آمریکا به همگان بگوید زندگی ساده تر و زیباتر از آنیست که ما چنان شاخ و برگی به آن میدهیم که گاه راه پائین آمدن از درخت زندگی خود را گم میکنیم .
جمله های قهرمان کوزینسکی گرچه به زبان ساده و بی آلایش اند اما هرکس معانی مورد نیاز خود را از آن برداشت کرده و به تابلوی سر درب سلوک رفتاری خود نصب میکند ، اینکه در هر باغی بعد از تابستان و پرباری و فصل برداشت میوه زمستانی هم در راه است که باید از آن گذشت و این صبر و حوصله نتیجه ایی دلخواه در بهار به ارمغان میآورد توسط دولتمردان آمریکایی ، روسی ، آلمانی و ایتالیایی هر کدام به موضوع دلخواه خود تعبیر میشود و انسانها در زمان مشکل و سختی فراموش میکنند زندگی چقدر ساده و زیباست و دنیا جایی جز یک باغ پر از دار و درخت نیست .
شاید بتوان به نوعی تنهایی قهرمان کوزینسکی را با قهرمان دنیای خارج از تمدن آلدوس هاکسلی در کتاب " دنیای قشنگ نو " همسان سازی نمود و این آدمها گرچه بسیار ساده لوحانه و بی ریا حرف خود به زبان جاری میسازند اما تعابیر دنیای پر از رمز و راز انسانهای دور شده از اصل خویش است که آنها را به ورته پوچی سوق میدهد ، کوزیسنکی با باغبانی ساده دل که زندگی را از صفحه تلوزیون شناخته است و هاکسلی انسان بدوی که عشق و نفرت را از کتابهای شکسپیر آموخته است .
البته که رنگ خوشبینانه و امید به زندگی هر دو نفر پاشیده شده است اما شاید کوزینسکی در این مورد از هاکسلی سورئالیست تر به پایان دنیای انسانها نگاهی انداخته است .
در پایان علاوه بر اعتراف به لذت بردن از کتاب " عروج " جرزی کوزینسکی امیدوارم با مطالعه این نظر هرچند یک نفر در این دنیای پر رمز و راز و گرفتاری نسبت به خواندن این اثر ماندنی و آموزنده اقدام کند و بنده را از نظرات خود دریغ ننماید .
این متن تماما توسط نویسنده تالیف شده است . نقل تمام یا قسمتی از آن بدون ذکر منبع خلاف شرع است
چیدن سپیده دم ( مارگوت بیکل / احمد شاملو / بابک بیات )
دکلمه اشعار
یکی از بهترین تصنیف های روی زمینه این اثر ( چیدن سپیده دم / مارگوت بیکل ، با ترجمه و صدای احمد شاملو و نوازندگی استادانه بابک بیات ) ، شاید اگر این اثر رو هیچوقت نشنیده بودم خیلی زودتر از اینکه به امروز و این لحظه ایی برسم که الان هستم به زندگی گند و خسته و مشمئز کننده ام خاتمه میدادم باهاش زندگی کردم ... روزها و ساعتها و سالها با ساز بابک بیات ، صدای سرد و غمناک و نوستالژیک احمد شاملو و این اشعار بسیار بسیار زیبا شبها به صبح بردم و گریه ها سر دادم ، چقدر بی ارزش شده این روزها چیزهایی که میبینم مَثَل های زندگی ام چقدر دور از این دنیاست ... دور از آدمهاش ، از ارزش هاش ، تک تک این امثال های من روزها صبر و شکیبیدن رو در من مصرف کرد تا امروز چیزی رو در جمله های بالا بنویسم و اعتراف کنم که هنوز در پوسته ی لاکپشت باورهام نفوذ نکرده اما دیگه نمیتونم ندیده بگیرم اش ، کابوس هام تمامی ندارند ، تحمل من به حد بالاش رسیده و همه چیز در دلم مرده ، بوی گندابه ی تعفن آرزوهای قشنگ و بر باد رفته من مشام ام رو پر کردهمقاومت و ایستادگی رو به آخر رسوندم و بدین روزگار بد طینت و بی روح فرصت قشنگ شدن دادم فکر کنم به قدر کافی بهش فرصت دادم تا خودش رو نشون بده ولی ... چه کنم که به قول یکی از همین اشعار این اثر : راهی جز اینم نیست
قسمتی از اشعار کتاب
نفس آخر
پیش از آنکه واپسین نفس را بر آرم ، پیش از آنکه پرده فرو افتد ، پیش از پژمردن آخرین گل
برآنم که زندگی کنم ، برآنم که عشق بورزم ، برآنم که باشم
در این جهان ظلمانی ، در این روزگار سرشار از فجایع ، در این دنیای پر از کینه
نزد کسانی که نیازمند منند ، کسانی که نیازمند ایشانم ، کسانی که ستایش انگیزند
تا دریابم ، شگفتی کنم ، باز شناسم
که ام ، که میتوانم باشم ، که میخواهم باشم
تا روزها بی ثمر نماند ، ساعتها جان یابد ، لحظه ها گرانبار شود
هنگامی که میخندم ، هنگامی که میگریم ، هنگامی که لب فرو میبندم
در سفرم به سوی تو ، به سوی خود ، به سوی خدا
که راهی ست ناشناخته ، پر خار ، ناهموار
راهی که باری در آن گام میگذارم ، که قدم نهاده ام و سر بازگشت ندارم
بی آنکه دیده باشم شگوفائی گل ها را
بی آنکه شنیده باشم خروش رودها را
بی آنکه به شگفت درآیم از زیبائی حیات
اکنون مرگ میتواند فراز آید ، اکنون میتوانم به راه افتم
اکنون میتوانم بگویم که زندگی کرده ام
داستان می توانست بسیار جذاب باشد اگر در درازای آن به شخصیتها بیشتر نزدیک می شدیم و تغییرات و تاثیرات روحی را بیشتر میدانستیم . ساختار روایت و جلو و عقب رفتن در زمان هیچ تاثیری بجز گیج کنندگی داستان نداشت همینطور مزه پرانی بی مورد راوی. خیلی از شخصیتها می آیند و می روند بدون آنکه علت وجودشان را بفهمیم. در مجموع بیشتر شباهت به یکی از همان دست داستانهای صفحات حوادث داشت که بول سعی در نقدشان داشت.اگر مراد انتغام از وزنامه بیلد بوده فکر نکنم موفق باشد!!
خانواده نیک اختر ایرج پزشکزاد
غیبت کردن ها و چشم و هم چشمی ها زنانه
حرف های سیاسی زدن و احساس همه چی بلد بودن آقایون
اعتقادات دینی تا وقت نیاز
فاصله افتادن بین نسل ها
و کلی ویژگی دیگه اکثر خانواده های ایرانی به خوبی نشون داده شده و در خاج زندگی کردن این خانواده هم کمک کرده که بیشتر خودش رو نشون بده این وِیژگی ها
بهترین ایرج پزشکزاد نبود مسلما و خیلی فاصله داره با دایی جان ناپلئون که شده نوستالژی چند نسل حتی ما دهه 70 ها !!
برآمدن پول: تاریخ مالی جهان
این کتاب فوق العاده است و اگر از تمام چرت و پرت ها و تئوری های بی سر و تهی که نسبت به امور اقتصادی از دور و بری ها و روزنامه نویسان و ... می شنوید، خسته شده اید، این کتاب را بخوانید. فوق العاده جذاب و مختصر و مفید است.
این کتاب فوق العاده است و اگر از تمام چرت و پرت ها و تئوری های بی سر و تهی که نسبت به امور اقتصادی از دور و بری ها و روزنامه نویسان و ... می شنوید، خسته شده اید، این کتاب را بخوانید. فوق العاده جذاب و مختصر و مفید است.
به سادگی می شد این کتاب را در دسته ی کتابهای قهرانهای فقیری که با سخت کوشی به همه جا رسیدند دسته بندی کرد. اما نگاه نوینده در شرح جامعه ایرلند در اوایل قرن بیستم باعث متمایز شدن این اثر شده. جامعه ای که هنوز نتوانسته اتفاقات بعد از استقلال از بریتانیا را هضم کند و در گیر فقر فلج کننده ای هم هست . به انضمام اختلافات مذهبی بزرگ که ریشه در اصول گرایی یک جامعه سنتی دارد . هرچند هنوز هم این تعارضات حل نشده و هر از گاهی شاهد درگیریهای مذهبی در ایرلند هستیم.
هر داستان این کتاب نمایانگر بخشی از شخصیت یک انسان است. از بی حوصلگی و فراموشی تا قدرت طلبی . هر داستان با گوشه ای از شخصیت من ارتباط برقرار کرد . احساس کردم مجموعه ای از تمام مردهای داستانم.
بعضی کتابها در واقع تنها ایده ییک فیلمنامه هستند و این کتاب مطمئنا یکی از آنهاست. شخصیت اصلی داستان چنان خام و پرداخت نشده است که گاهی آزار دهنده میشود. کسی یک . نیم تنها در مریخ باشه و هر روز با اتفاقات مرگبار دست و پنجه نرم کنه بعد هیچ اثری بر روی شخصیتش در طول زمان مشخص نباشه و همچنان مثل روز اول جوک تعریف کنه!!! احتمالا این مسائل به عهده ی فیلمانه نویس و مت دیمون گذاشته شده
این یکی از عجیب ترین اتفاقات ادبی دنیاست ! کتابی به این ضعیفی با سیلی از نقدهای منفی از طرف منتقدین بیشتر از 125 میلیون نسخه چاپی در سراسر دنیا به فروش رسیده و به 25 زبان هم ترجمه شده هم چنین سریعترین فروش نسخه های چاپی یک کتاب چاپی در انگلستان رو داشته!!! کتابی اروتیک رمانتیک با پخصیت پردازی در خور سناریوهای فیلم های پرنوگرافیک و اتفاقات عجیب و خالی هر نوع باور پذیری!!! ( اگر کریستین گری در زمینه ی قدرت جنسی واقعی باشه من رسما تغییر جنسیت میدم) حالا پیدا کنید چرا این کتاب اینقدر فروش داشته؟؟؟
در باب ادبیات
این کتاب بی نهایت جذاب، مکاشفهای حیرتانگیز است در باب ادبیات. نویسنده با درج آگهی مرگ ادبیات آغاز میکند و سراسر کتاب را به دفاعی پرشور و جانانه از خواندن و عشقِ به خواندن و لزومِ آن، اختصاص میدهد. با مثالهایی آشنا و کارآمد و بررسی متونِ انتقادی منحصر به فرد دربارهی ادبیات، این کتاب برای هر کس که ذرهای میل به درک فرآیند جادویی خواندن دارد، بسیار لذت بخش خواهد بود.
این کتاب بی نهایت جذاب، مکاشفهای حیرتانگیز است در باب ادبیات. نویسنده با درج آگهی مرگ ادبیات آغاز میکند و سراسر کتاب را به دفاعی پرشور و جانانه از خواندن و عشقِ به خواندن و لزومِ آن، اختصاص میدهد. با مثالهایی آشنا و کارآمد و بررسی متونِ انتقادی منحصر به فرد دربارهی ادبیات، این کتاب برای هر کس که ذرهای میل به درک فرآیند جادویی خواندن دارد، بسیار لذت بخش خواهد بود.
شوهر آهو خانميكي از كتابهاي خوبي كه خوندم شوهر آهو خانم از محمد علي افغان
كتاب خوب و تاثير گذاري كه ذهن منو خيلي به خودش مشغول كرد فقط حيف كه بعضي جاها نويسنده زياد كشش داده.
قشنگ و تاثيرگذار
Books mentioned in this topic
جاناتان، مرغ دریایی (other topics)Funny in Farsi: A Memoir of Growing Up Iranian in America (other topics)
جاناتان، مرغ دریایی (other topics)
شوهر آهو خانم (other topics)
در باب ادبیات (other topics)
More...


