اشک های من ریخته شد تکه های غرورم را برد آفتاب وار، بی دریغ به تو نمایاندم برهنه ترین معصومیت قلبم را؛ اشک های من ریخته شد من آخرین بازمانده ی فرشتکان زمین نبودم اما میخواستم میخواستم انتهای زمینی باشم که پرواز میدهد تورا؛ اشک های من ریخته شد و تو هیچ ندیدی منی که مرا فریاد میزد منی که تو را از جان میخواست؛ گریه هایم را شنیدی و حرارت جانم را شعله ی آتش گناهی پنداشتی من همه دردم از تو بود از چشم های بسته ات ورنه این ستاره بازی حاشا>> <<چیزی بدهکار آفتاب نیست
تکه های غرورم را برد
آفتاب وار، بی دریغ
به تو نمایاندم
برهنه ترین معصومیت قلبم را؛
اشک های من ریخته شد
من آخرین بازمانده ی فرشتکان زمین نبودم
اما
میخواستم
میخواستم انتهای زمینی باشم که پرواز میدهد تورا؛
اشک های من ریخته شد
و تو هیچ ندیدی
منی که مرا فریاد میزد
منی که تو را از جان میخواست؛
گریه هایم را شنیدی
و حرارت جانم را
شعله ی آتش گناهی پنداشتی
من
همه دردم از تو بود
از چشم های بسته ات
ورنه این ستاره بازی حاشا>>
<<چیزی بدهکار آفتاب نیست