"دوستان واقعي" در زمان های دور/دودوست بودند./یکی از آنها چنگ به زیبایی می نواخت./دیگری اما در گوش دادن دقیق و ممتاز بود.//هنگامی که آن یک چنگ می نواخت/یا آوازی زمزمه می کرد/مثلاً ترانه ای کوهستانی/دیگری می گفت:"من کوه را می بینم/هم اکنون مقابل ِ ماست//وقتی چنگ نواز در وصف ِ جویبار نغمه می پرداخت/اویی که تمام گوش بود/بی اختیارمی گفت:"صدای آب را می شنوم که جاری شده است ******************* روزی فرا رسید/آن دوست که سراسر گوش بود/به سفر رفت و دیگر باز نگشت./دوست ِ چنگ نواز/بی درنگ تار های چنگش را برید و دیگر هرگز ننواخت از آن روزگار است که پاره کردن تار های چنگ/نشانهءیک دوستی ِ عمیق شده است برگرفته از "صد و يك قصه از ذن"/ترجمهء"هومن شريعت ****************************************** ****************************************** "نامه" می خواهم پیش از تو بمیرم آیا آنکه بعد می میرد آن را که پیشتر مرده خواهد یافت؟ ** می خواهم بسوزانندم خاکسترم را در ظرفی بریزند بر تاقچهءاتاق ِ تو ظرف را از شیشه ای شفاف کن تا درونم را ببینی *** می بینی فداکاری ام را؟ از خاک شدن دست می کشم از گُل شدن دست می کشم تا کنار ِ تو باشم خاکستر می شوم تا با تو زندگی کنم آنگاه ،وقتی تو هم مُردی می توانی درون ِ شیشه بیائی تا آنجا با هم زندگی کنیم خاکستر ِ تو،خاکستر ِ من تا این که عروسی حواس پرت یا نوه ای بازیگوش بیرونمان بیاندازد امّا دیگر چنان در هم شده ایم که حتی اگر ذرّه ای از ما بردارند اتم به اتم پیش ِ هم نشسته ایم و با هم به روی زمین پخش می شویم *** روزی اگر ُگلی وحشی نمَی برگیرد و سر بیرون زند حتماً دو شکوفه خواهد داشت یکی تو یکی من "ناظم حكمت"/"ترجمهء "احمد پوري"
در زمان های دور/دودوست بودند./یکی از آنها چنگ به زیبایی می نواخت./دیگری اما در گوش دادن دقیق و
ممتاز بود.//هنگامی که آن یک چنگ می نواخت/یا آوازی زمزمه می کرد/مثلاً ترانه ای کوهستانی/دیگری می گفت:"من کوه را می بینم/هم اکنون مقابل ِ ماست//وقتی چنگ نواز در وصف ِ جویبار نغمه می پرداخت/اویی که تمام گوش بود/بی اختیارمی گفت:"صدای آب را می شنوم که جاری شده است
*******************
روزی فرا رسید/آن دوست که سراسر گوش بود/به سفر رفت و دیگر باز نگشت./دوست ِ چنگ نواز/بی درنگ تار های چنگش را برید و دیگر هرگز ننواخت
از آن روزگار است که پاره کردن تار های چنگ/نشانهءیک دوستی ِ عمیق شده است
برگرفته از "صد و يك قصه از ذن"/ترجمهء"هومن شريعت
******************************************
******************************************
"نامه"
می خواهم پیش از تو بمیرم
آیا آنکه بعد می میرد
آن را که پیشتر مرده
خواهد یافت؟
**
می خواهم بسوزانندم
خاکسترم را در ظرفی بریزند
بر تاقچهءاتاق ِ تو
ظرف را
از شیشه ای شفاف کن
تا درونم را ببینی
***
می بینی فداکاری ام را؟
از خاک شدن دست می کشم
از گُل شدن دست می کشم
تا کنار ِ تو باشم
خاکستر می شوم
تا با تو زندگی کنم
آنگاه ،وقتی تو هم مُردی
می توانی درون ِ شیشه بیائی
تا آنجا با هم زندگی کنیم
خاکستر ِ تو،خاکستر ِ من
تا این که عروسی حواس پرت
یا نوه ای بازیگوش
بیرونمان بیاندازد
امّا دیگر
چنان در هم شده ایم
که حتی اگر ذرّه ای از ما بردارند
اتم به اتم پیش ِ هم نشسته ایم
و با هم به روی زمین پخش می شویم
***
روزی اگر ُگلی وحشی
نمَی برگیرد
و سر بیرون زند
حتماً دو شکوفه خواهد داشت
یکی تو
یکی من
"ناظم حكمت"/"ترجمهء "احمد پوري"