چاپ ممنوع / PROHIBITED TO PUBLISH discussion

49 views
از دیگران/Others > شعري از سيد مهدي موسوي

Comments Showing 1-5 of 5 (5 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

طیبه تیموری ناگهان زنگ می زند تلفن، ناگهان وقت رفتنت باشد...

مرد هم گریه می کند وقتی سر ِ من روی دامنت باشد

بکشی دست روی تنهاییش، بکشد دست از تو و دنیات

واقعا عاشق خودش باشی، واقعا عاشق تنت باشد

روبرویت گلوله و باتوم، پشت سر خنجر رفیقانت

توی دنیای دوست داشتنی!! بهترین دوست، دشمنت باشد

دل به آبی آسمان بدهی، به همه عشق را نشان بدهی

بعد، در راه دوست جان بدهی... دوستت عاشق زنت باشد!

چمدانی نشسته بر دوشت، زخم هایی به قلب مغلوبت

پرتگاهی به نام آزادی مقصد ِ راه آهنت باشد

عشق، مکثی ست قبل بیداری... انتخابی میان جبر و جبر

جام سم توی دست لرزانت، تیغ هم روی گردنت باشد

خسته از «انقلاب» و «آزادی»، فندکی درمیاوری... شاید

هجده «تیر» بی سرانجامی، توی سیگار «بهمنت» باشد


message 2: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 22 comments خیلی خیلی عالی بود
مرسی از انتخاب فوق العادت
من بیت آخرش و خیلی دوست داشتم.


message 3: by Aria (new)

Aria (ariajasor) | 111 comments Mod
خیلی خوب بود
ممنون


Elham Khazanehdar | 8 comments very very nice.
thx


message 5: by Mahyar (new)

Mahyar Mohammadi | 44 comments این سیگار بهمن خیلی خوب بود! باز هم از این شعر ها بگذارید

:D


back to top