Dandelion - قاصدک discussion

106 views
دل نوشته كوتاه > برای تو که دوستت دارم

Comments Showing 1-47 of 47 (47 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments تمام لحظاتم بی اندیشه تو سپری نخواهد شد
و من آنچنان بی تاب
و در خیال تو
که ساعت ها از پس هم سپری می شود
و من هیچ ندانم
و بر من آنی بیش نباشد
و تو
مرا در هجوم تلخ و تاریک
و شوم
این شب های تار نمی بینی
و تلاشی برای یافتنم نمی کنی
من همین جایم
در سایه ای از نور و امید
در کنجی از اتاق تو
و شاهد کارهای هر زوزه ات
و احوالت
و تو بی توجه به من از کنارم رد می شوی
و عطر خوش وجودت مرا تا دور دست با خود می برد
و من به تو می اندیشم
فقط تو


message 2: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments یعنی تا زمان آمدن آن جغد شوم
مرگ
می خواهی بی من سپری کنی؟
مرا از خود برانی؟
من ایمان دارم
که تو خواهی ماند
پس بگذار تا آخرین لحظه با تو باشم
و مرا از خود مران
دستانم را در دستانت محکم فشار
و با لبانت
با چشمانت
بگو
که بمانم
که خواهم ماند
حتی اگر نگویی
چون بی تو زیستن نتوانم




message 3: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments من تو را یارها
بی گمان
سر هر سرزدن خورشید به دشت
یا که در واپسین لحظه دیدار ماه و زمین
به تمنای نیازم
و به عشق
و به آغاز کلامت
قسمت خواهم داد
که
نرو
آینه تردید نشو
و بمان
و پنجره ایمانم باش


message 4: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments من نه عصا خواهم خواست
و نه ید بیضا طلب خواهم کرد
بر من
با همان قلب تپنده
حجت تمام می شود


message 5: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments کاش بودنم راه تردید را می بست
یا روزنه ای می شد از امید
و صدایی که مرا
چون من که ترا
می خواند
می خواند
لیک چشم بر راه
و دل به امید
آمدنت دارم
و در غروبی
که نمی دانم کی
و لیک خوب می دانم که می آید
تو هچمون سرو
سبز و شاداب
از درون جنگل
سر برون می آری
و مرا که چشم براهت
بر در کلبه چوبی به تماشا بنشسته ام
در آغوش محکم می گیری
و من هرگز
دیگر بی تو
لحظه هایم را سپری نخواهم کرد


message 6: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments دلم روزهاست که با من قهر است
و خاطر بی خاطرش را آزرده ام
و دیگر راهش را از من جدا کرده
عقلم به تقابلش می خواند
و او بی هیچ توجهی پا پس می کشد
و بیش از پیش داد بر می آورد که
من دوستش دارم
و این همان است که باید باشد
و باور دارد
که اگر او را
قلبم را
از دوست داشتنش باز بداریم
من و عقلم
او خواهد مرد
و من بیشتر با قلبمم
تا عقلم
ولی
اصلا او دوست دارد که دوستش بدارم
این همان شکیست که مرا سخت می آزارد
و بیش از این نمی خواهم بودنم
دوستت دارم گفتنم
عشق ورزیدنم
او را بیازارد
او تمام من است
و هیچ انسانی
هیچ انسانی
خود را نمی آزارد
ولیکن خوب می دانم
که اورا بیشتر از خود دوست می دارم
هم من
هم قلبم
حتی عقلم
.
.
.



message 7: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments چشمانم تا ابد نظاره گر آمدنت خواهد بود
و هربار در هرقدم
به هر جا وارد می شوم
پی در پی تو را می جویم
و در هوای تو نفسم می کشم
و عطر خوش بودنت را بی آنکه حتی یکبار
چشیده باشم
می جویم
و خوب می دانم
که تو از من به من
نزدیکتری
بهترینم
عزیزترینم
تو تمام نیاز من برای ماندنی
و تمام امید من برای زیستن
و زندگی بی تو یعنی
هیچ
هیچ
هیچ
.
.
.



message 8: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments تمام ثانیه هایم رفتند
و من ماندم
چشم انتظار آمدنت
و نگو که نمی آیی
من شرط بسته ام
من زندگیم را شرط بسته ام
و نگو که قمار بازم
من عاشقم
عشق قمار نیست
عشق
قدرتش زیاد است
خوب یادم هست
آخرین باری که عشق
با عقل جنگید که برد
مثل همیشه عشق
بازنده و برنده واقعی همیشه عشق است
و تو اینبار
بازگرد
که می خواهم کلبه ام
از عطر وجودت مملو گردد
من هوایت را دوست می دارم
و تو
.
.
.



message 9: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments ریشه آبی تو در زلال آب است
من سراپام نیاز
و تو سر به سر
غرق الوهیت تکرار خدا
پس سلام دل سنگین مرا
به خدایت برسان
و بگو
خانه دوست کجاست؟"

و من بارها
غرق در تکرار اندیشه تو
و چنان خشنود
که تو گویی
رویاهایم همه یکباره
عملی گشتند
و امروز
چنان سرگردانم
که نمیدانم راه کجاست
.
.




message 10: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments از امشب
از حالا
درست از همین لحظه
کرکر های قلبم را پایین کشیدم
و رویش درشت نوشتم ورود افراد متفرقه ممنوع
و پارچه سیاهی بر سر درش آویختم
با این مضمون
به دلیل ایست قلبی
تا اطلاع ثانوی از دوست داشتن معذوریم
.
.
امکان ندارد دیگر
حق ورود را برای کسی امضا کنم
دیگر نمی شکنم
فقط تا ورود او
تا زمانی که برای دوباره آمدنش
فرش قرمزی پهن کنم
تعطیل می کنم
همه چیز را
از دوستی های ساده
تا عشق های عمیق
همه چیز ممنوع
.
.
من قسم خوردم
قسم می خورم
من عهد کردم
و تجدید عهد می کنم
که روزی خواهم نوشت
عاشقانه هایمان را
.
.
.



message 11: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments دیگر احساس در کلامم نیست
خودم خوب می دانم
که مرگم نزدیک است
خیلی
خیلی
روزی تیتر درشت روزنامه ای خواهم شد
درشت تر از آنکه تو بیاندیشی
دخترکی بدست عشق کشته شد
وقتی عشق در من بمیرد
زنده ماندنم دیگر ارزشی ندارد
من هم یکی می شوم
مثل همه
شاید همه خوبند
هیچوقت اینگونه نگاه نکرده بودم
ولی چقدر خوب است من
اینجا
در گوشه ای از این دنیای بزرگ مجازی
پستی دارم
که می آیم و هرآنچه قلبم
فرمان می دهد
می نویسم



message 12: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments من خوبم
چون احساس می کنم در آرامشی
از این پس راحت زیستن را آزمایش می کنیم
یک دو سه
.
.
.
نمی دانی ما سدهایی بودیم برای همدیگر
تو مرا از خوشبختی محروم
و من تو را از آرامش محروم
.
.
لیک دیگر چنان خوشبختم
که کافیست حس کنی
ولی تو آرامی
و این مرا کافیست
.
.
نکند روزی سایه های اتاقت را
خانه تکانی کنی
نکند روزی وقتی در پیاده رو قدم می زنی
به سرعت تاکسی سبزی بگیری
و مرا قال بگذاری
من در چند قدمی
من به اندازه هر دم و بازدمت
به تو می اندیشم
به تو نزدیکترم
.
.
.


message 13: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments عشق
یعنی علاقه شدید قلبی
؟؟؟؟
.
.
تو چه می اندیشی
؟؟؟
عشق یعنی کف دست خود را باز کن
و آنرا محکم
هربار روزی چندبار
بر پهلو و پشت و تخت سینه یار بزن
جوری که دیگر توان بلند شدن نداشته باشد
چرا چون می خواهی خوشبخت شود
ولی از اینجا به بعدش عاشقانه تر است
یار تو زره پوشست
ضربه گیر بسته
بر پشت و پهلو و تخت سینه اش
و هربار می آندیشد که تو او را
نوازش می کنی
چه خیال خامی
نه؟
ولی خیال زیبایست
زیبای
زیبا
.
.
.


message 14: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments کاش پرنده ای رها بودم
و می توانستم بال بگشایم
و زمین را
و زمان را
در نوردم و تا تو پرواز کنم
و روی سوی هر کجای
این زمین خاکی می گذاری
همچون عقابی تیز بال
سوی تو پر بگشایم
و سر بر سر بالین تو بگذارم
شاید آرام گیرم
می دانم که می دانی
که تا ابد دوستت دارم
و کفتر جلدی هستم
که جز بر بام تو آرام نگیرم
.
.


message 15: by Nazanin1987 (last edited Nov 10, 2009 08:21PM) (new)

Nazanin1987 | 131 comments عشق من
هیجان کودکی نیست
و من کودک سال های گذشته نیستم
و خوب می دانم بعضی واژگان
باهم و درکنار هم معنا می یابند
عشق
وفاداری
سوختن
و دم بر نیاوردن
انتظار
و هرگز نرسیدن
لیک این را هم خوب میدانم
که قانون خدا هم استثنا دارد
پس چشم بر جاده ای خواهم داشت
که تو از آن خواهی آمد
و من به آمدنت ایمان دارم
قلبم پیغمبر راه من است
.
.


message 16: by Nazanin1987 (last edited Nov 10, 2009 08:25PM) (new)

Nazanin1987 | 131 comments مرغ سرگردان که می گویند منم
سراپا آشفته و شوریده دل هرچه می گویند منم

من نمی دانم چرا راه ها بن* ، بسته است
در سیاهی ها بال و پرم را بین**، بسته است

همچو شاهین در قفس بالا و پایین می روم
همچو مستی در عبث بالا و پایین می روم


* به سکون نون
** به سکون نون
و فعل مضارع دیدن




message 17: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments زمان می گذرد
و من گذرش رالیکن امروز دوست تر دارم
چون هربار که عقربه ای از پس
عقربه ای دیگر می دود
قلبم بیشتر تپیدن را
طلب خواهد کرد
چون تمام اینها پیام آور
این است که تو به من
و من به تو نزدیک تر گشته ام
و زودتر فاصله ها
کوتاه می شود
شاید پنجاه و هشت بهار دیگر را باید صبر کنم
شاید
ولی تو همچون من به صبرم
و انتظارم
و عشقم
ایمان داشته باش
.
.


message 18: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments من و نگاه کن
چرا سرتو انداختی پایین
تو چشام نگاه کن
ببینم
تو می دونی همیشه یعنی چقد؟
آره همیشه
همیشه یعنی یه عمر
یعنی تا ابد
یعنی هرچی تو فکرشو می کنی
از اون بیشتر
آره تا وقتی وجود دارم
تا وقتی که هستم
آره تا همیشه دوست دارم


message 19: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments خدایا
خداوندا
خسته ام
خسته
کمکم کن
فرشته ات را
ازرائیل را بفرست
راه حل آخر اوست
کمکم کن
شاید با مرگم عشقم را باور کند
من در کوی و برزن جار زدم که هم او را
بشتر ز جان دوست دارم
ولی او مرا هربار بیش از پیش باز پس میزند


message 20: by Mahyar (new)

Mahyar Mohammadi | 250 comments ازرائیل نه، عزرائیل

ببخشید که در خلوت ِ خصوصیتان وارد شدم. تنها چیزی که می توانم بگویم این است که شما خیلی خوب هستید، چون که عشقی در دل نهفته دارید که به واژه واژه ی کلامتان تازگی می بخشد، هرچند که من از تکرار ِ این واژگان بیزارم


(setareh).ساینا ستاره (sainaahmadigmailcom) | 687 comments نازنين جون
نمي دونم چرا نوشته هاي بچه هارو حذف كردي
..
راستش دلم ازت گرفت
..
اونا همه با عشق نوشته هاشونو گذاشته بودن
و اين كار تو يعني
....!!!


message 22: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments saina ahmadi wrote: "نازنين جون
نمي دونم چرا نوشته هاي بچه هارو حذف كردي
..
راستش دلم ازت گرفت
..
اونا همه با عشق نوشته هاشونو گذاشته بودن
و اين كار تو يعني
....!!!"


ساینا جونم
این پست و برای خودم ذخیره کردم
بعد دیلیتش کردم
بعد از اون پشیمون شدم
از همه بچه ا معذرت می خوام
نوشته های همه شونو دارم
ولی شرمندم



message 23: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments Mahyar wrote: "ازرائیل نه، عزرائیل

ببخشید که در خلوت ِ خصوصیتان وارد شدم. تنها چیزی که می توانم بگویم این است که شما خیلی خوب هستید، چون که عشقی در دل نهفته دارید که به واژه واژه ی کلامتان تازگی می بخشد، هرچند ک..."


مرسی از غلط املایی که تذکر دادید
اون لحظه که می نوشتم هیچ جیز جز حسم برام مهم نبود

خواهش می کنم. من این عشق مدیون آن هستم
آن زبان ادبیات یا اوی خودمان
و فقط برای او می نویسم
و نوشتن برایش بهم حس آرامش می ده
به امید روزی که
.
.
.




message 24: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments تو سیگار می کشی
و من دود می شوم
تو پک می زنی
و من خاکستر می شوم
و هر لحظه در هوایت
حضور خواهم داشت
.
.
هر شب در خیالت آرام می گیرم
و در کلامت غرق می شم
من غرق نیازم
و تو سرشار
و من دست تمنای
و تو
تمام منی
من بی تو زیستن
هرگز نتوانم
.
.


message 25: by Mahyar (new)

Mahyar Mohammadi | 250 comments امیدوار باش، من امیدوارم

:)


message 26: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments من خسته تر از آنم که
راه را توان عبور داشته باشم
صبر تمام من است
ولی زمانی که
تو مرا نمی خواهی
ومن ضعف را
حس می کنم
می لرزم
زانوانم سست است
و تو در نهانگاه خویش
سیگار می کشی
ومن سراپا درد
و تو نظاره گر
و من
.
.



message 27: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments دوستت دارم را هر روز
روزی صدبار
نه هزار بار
مشق می کنم
و بر کوی برزن فریاد
تا بدانی همیشه
هروقت یکنفر در گوشه ای
در کنجی
در سایه ای
قلبش بی امان
تنها برای تو
برای تو
که بیش از همه دوستش می دارد
می زند
.
.
.


message 28: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments امروز آسمان رنگ دیگریست
و خورشید روی سوی من دارد
و من هوای بودن با تو را در سر
و چقدر امروز زیباتر شدی
و چقدر امروز بیش از دیروز
و در این لحظه بیش از
لحظه پیش
دوستت دارم
را
در وجودم احساس می کنم
.
.
.


(setareh).ساینا ستاره (sainaahmadigmailcom) | 687 comments ...آنچه انجام می دهم
و آنچه به خواب می بینم سرشار از توست، همچنان که
می ناب مزه انگورش را به همراه دارد
و آنگاه که خدای را می خوانم، او نام تو را بر زبانم جاری می بیند
و در میان چشمانم دو قطره اشک می بیند...

الیزابت برت برونینگ



message 30: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments دلم برای نوشتن تنگ است
دلم برای تو نوشتن تنگ است
دلم هوای دلت را کرده
و قلمم هوای قلمت را
شاید هر برعکس
دلم هوای قلمت را و قلمم هوای د لت را
من نمی دانم
هوا هوای دلتنگیست
و من شور تو را در سر دارم
و چقدر از تو دورم
و این آزارم میدهد
من هوایت را می خواهم
.
.



message 31: by Saeid (new)

Saeid pahlavan | 32 comments رسم عاشقی

تا حالا شده بری یه جایی که طبیعت باشه مثلا یه کلبه توی جنگل بعد یه چراغ روشن بکنی و بشینی نگاهش بکنی .
اگر این کار رو کردی که هیچ . ولی اگر این کار رو نکردی بذار بگم چی میشه . وقتی که چراغ رو روشن کردی یک عالمه پروانه میان و دور چراغ میگردن . انقدر میگردن و میگردن که یا گرمای چراغ می کشتشون یا اینکه تمام نیروشون رو از دست میدن و میوفتن روی زمین .
ولی جریان اینجا تموم نمیشه . میدونی چرا ؟ اگه میدونی که بقیشو نخون . ولی اگر نمیدونی بذار بهت بگم .
این کار رو میکنن چون عاشق چراغ و نورش هستن . اونایی که مردن یعنی به کمال عاشقی دست پیدا کردن و اونایی که نمردن و فط خسته شدن در پی این هستن که هر طور شده دفعه ی بعد انقدر عاشق شده باشن و به چراغ نزدیک که از شدت عشق جونشون رو از دست بدن .
تمام این حرفا رو زدم که بگم :
رسم عاشقی اینه که یا اسم عاشقی رو نیار یا اینکه اگه عاشق شدی و عشقت رو نثار وجود کسی کردی باید از پروانه ها یاد بگیری که چطور جونشون رو برای معشوقشون میدن .



message 32: by Saeid (new)

Saeid pahlavan | 32 comments که چگونه انسان ادعای عاشقی میکنند
کسی که فقط تا نوک بینی خود را میبیند چگونه تواند نام عاشق به خود دهد ؟
چگونه عاشق معشوقش را به ستاره ای در شب تشبیه میکند ؟
آیا کور است ؟
آری ، اینگونست
و برای عاشق چه کسی بزرگتر از معشوق است ؟
چه کسی مهمتر ؟
چه طور این همه عاشق به معشوق خود میگویند :
تک ستاره ی منی در هفت آسمان خدا !!!
برایشان سخت غمگینم
و برای معشوقشان بیشتر
آی آدم ها
آی عاشق ها
ای نابینایان مدعی عشق
عشق من به ماه میماند
پر نور
زیبا
والبته یکه
ستاره یی که معشوقتان را بدان میخوانید کم فروغ است


و البته فراوان
ماهم به حدی زیباست که تمام انسان ها
زیبایشان را به نام آن میخوانند
ماهم تمام شب بالای سرم مینشیند تا آسوده بخوابم
از غصه هایم غمگین
و با شادیم شاد میشود
و آیا مهربان تر از او سراغ دارید ؟
او ماه من است
و تمام عشقم



(setareh).ساینا ستاره (sainaahmadigmailcom) | 687 comments براي تو و خويش

چشمانی آرزو می کنم
که چراغ ها و نشانه ها را
در ظلمات ما
ببیند

گوش
که صداها و شناسه ها را
در بیهوشی مان بشنود

....


(setareh).ساینا ستاره (sainaahmadigmailcom) | 687 comments براي تو و خويش

که این همه را
در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی که صداقت خود
مارا از خاموشی خویش
بیرون کشد
و بگذارد
از آن چیز که ما را در بند کشیده است
سخن بگوییم

...


message 35: by Daddy.long.legs (new)

Daddy.long.legs (daddylongleg) | 13 comments in ashar mano tahte tasir gharar dad azaton mamnonam khanome nazanin .....kheili baehsas hastid


message 36: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments خواهش می کنم بابا لنگ دراز
ولی این اشعار زاییده عشق به یک نفر
و اگه اون نبود شاید هیچ کدام از این ها هم نبود.


message 37: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments نمی دانم نمی دانم
و همین ندانستن سخت مرا می آزارد
بعد از این بی تو
بی صدایت
با کدامین دل شکسته سر کنم
.
.
من تو را هرگز
و تو مرا هرگز
یکبار ،با چشم سر ندیدم یکدگر را
ولی من تو را هرروز
هر شب
می بینم، نمی دانم که خوابم یا که بیدارم
ولیکن خوب می دانم تو هستی در کنارم
.
.
تا ابد شعله های عشقت را
در سینه می پرورانم
.
.
دوستت دارم
دوستت دارم
تو را بیش از آن که خود دانی
دوستت دارم



message 38: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments نمی توانستم
نه
شاید نمی خواستم
نه
نمی دانستم
آری
نمی دانستم چطور چگونه
و با چه قلمی برایت بگویم
باز از ندای قلبم برایت بگویم
بگویم که بی تو زیستن نتوانم
تو را هر بار
در هر روزنه ای در تاریکی
تو را هربار
در هر صدای گنجشکان
تو را هربار در در هر قطره باران
تو را با خود در خواب می بینم
.
.
تو را نه برای خود
که برای تو می خواهم
بمان
بی تو زیستن نتوانم
.
.


message 39: by Farhad Taheri (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) قلم عشق برایم کافی است

این زبان حال ورق عشق تمام من و تو است

دل به رویا نسپار به جهان گوش فرا ده و بمان

دل من زخمه به تار همه پنجره ها می ساید

سر خود را به امید ابر بارانی عشق به رویای مصیبت نسپار

شاید این باران سیلی شد و همه رویاها را شست و از زندگی پنجره برد

من سراپا پرم از نور امید

پرم از حس رسیدن به کمال

پرم از زمزمه عطر نفسهای هوا

لیک، غم را چه کنم

غم به تدریج دلم را پر احساس نماندن کرده

می رسم آهسته، می خورم یک جرعه از کوزه شبنم

می شوم صاف و شفاف و زلال

مثل آن آینه در طاقچه خانه مادرجانم

شعر همراهی باران که مرا می خواند

و تورا شیفته خواب خدا میبینم

من به همراهی تو محتاجم

روح یک حس غریب گرم و بی دغدغه همراه من است


message 40: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments دل تو خوب می داند که زمانی نیست
که دل به تردید و دودلیهایش بسپارد
دل تو راه فراری بیش از این در این راه ندارد
دل تو ماندن را
دل تو با ما زیستن را
دل تو زیر باران راه رفتن را
می خواهد
لیک گوش بسپار به باد
به امواج نسیم
به صداهایی که تو را می خواند
من
او
.
.
همه مان
ما تو را می خوانیم
.
.
بودن را
با ما زیستن را
طالب باش



message 41: by Afshin (new)

Afshin Fathollahi (fatal) | 6 comments عشق همينه نازنين شك نكن


message 42: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments عزیز ترینم
تویی که دوستت دارم
تویی که رفتی و خیالم را با خود بردی
تویی که حتی دیگر آسمانت را هم نمی بینم
رفتی و مرا با خود بردی
کاش توانی داشتم
کاش روزگار جور دیگری می نوشت
دلم در آرزوی هوایت پر پر می زند
کاش آبی عشقمان خود را در آسمان مشترکمان
به رخ بکشد
.
.
دوستت دارم



message 43: by Farhad Taheri (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) من از احساس دلم

از سراپای وجودم

از سر شور و شعور

به تو می اندیشم


message 44: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 131 comments من پر از شوقم و شور
من دلم را به دست خطی ز تو
و به یادی از گذر لحظه هایی که گذشت
من دلم رابه طلوع فردا
و زمانی که تو خواهی آمد
و زمن یاد کنی
من دلم را به تمامیت احساس تنت خوش کردم
.
.
من پس پرده شب
دل به نوری بستم
نور امید به فردا
به ته کوچه سبز
به همان آنی که تو خواهی آمد
.
.
دوستت دارم


message 45: by Mahyar (new)

Mahyar Mohammadi | 250 comments روزگار غریبی ست نازنین
عشق را در چارسوی شهر تازیانه می زنند


(setareh).ساینا ستاره (sainaahmadigmailcom) | 687 comments حسين عزيز خوش اومدي
سبز باشي


(setareh).ساینا ستاره (sainaahmadigmailcom) | 687 comments چگونه دوست دارمت ؟!
بگذار روشهایم را بشمرم :
دوستت دارم
به ژرفا و پهنا و بلندایی
که روحم را توان رسیدن به آن هست
آنگاه که سرشار از حسی ناپیدا
به نهایت بودن
و کمال زیبایی هستم

دوستت دارم
به اندازه خاموشترین نیاز هر روز
به آفتاب و نور شمع

دوستت دارم
رها
چنان مردمانی که برای حقیقت می جنگند
دوستت دارم
ناب
چنان مردمانی که به سماع در می آیند

دوستت دارم
با شوقی
که اندوه دیرسال مرا محو می کند
…و با ایمان کودکی ام .

دوستت دارم
با عشقی که از دست رفتنی می نماید
…و با قدیسین از دست رفته ام !

دوست دارمت
با نفسها
لبخندها و
اشکهای تمام زندگی ام
و اگر خدا بخواهد
پس از مرگ
نیکوتر از این
دوست خواهمت داشت


back to top