داستان هاي كوتاه طنز discussion

44 views
اشعار طنز > داستان مامان

Comments Showing 1-4 of 4 (4 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Farhad Taheri (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) | 63 comments این شعر برگردان داستانیه که خانم بهار در بخش "از دیگران" آوردن. من به شعر برش گردوندم و به قول شعرای حسابی منظومش کردم.ا

مادری از بهر دیدار پسر
کرد لندن، قصد و آهنگ سفر

آمد و نزد پسر دمساز شد
چند روزی بچه را همراز شد

اتفاقا دید آن یکه پسر
برتر از گل بهتر از زر و گهر

گشته هم خانه به یک حوری بهم
من چگونه شرح آن حوری دهم

گه گداری مادر آن گل پسر
می شدش مشکوک آن دو را به مر

آین حقیقت را پسر آگاه شد
از پی چاره به مادر راه شد

آمد و گفتش که مادرجان بدان
بین ما چیزی نباشد در میان

بعد یک مدت که مادر رفته بود
دخترک نزد پسر بنشست زود

"مادرت درهای الفت راببست
هی نمک خورد و نمکدان را شکست
"
برده است از من یکی گلدانه ای
یک سبوی خوشگل دردانه ای

آن پسر بنشست و بر مادر نوشت
خوب میدانم بود این کارزشت

من بدانم،کار تو،مادر نبود
کان سبوی زشت دختر را ربود

لیک خواهم از زبانت بشنوم
تا که بر دانسته ام مومن شوم

مادر او را گفت کای خامه پسر
من تورا آورده ام ازاین پدر

دخترک گر در پتوی خود بخفت
باز میدید آن سبویش را به جفت


message 2: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 178 comments Mod
فرهاد جان فوق العاده ای تو
چه احساس لطیفی
ممنون که مارو شریک می کنی
خیلی
خیلی
خیلی زیباست
در واقع فوق العاده است.


message 3: by Farhad Taheri (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) | 63 comments قابلی نداشت نازنین جان



message 4: by Bahar (new)

Bahar | 33 comments آفرین


back to top