اشاره: سهشنبهشب هفته گذشته، مصطفی ملكیان طی یك سخنرانی در سومین شب از شبهای قدر در دفتر جبهه مشارکت به بررسی زندگی اخلاقی و ارزش آن پرداخت. آنچه در پی میآید خلاصهای از سخنرانی ملكیان با عنوان «عقلانیت اخلاقیزیستن» است. آیا عقلانی است كه اخلاقی زندگی كنیم؟ مراد از این پرسش این است كه آیا زندگی اخلاقی بهصرفه است؟ البته منظور از عقلانیت، عقلانیت عملی است نه عقلانیت نظری. پس باید درصدد فهم عقلانیت عملی برآییم. به زبانی ساده، عقلانیت عملی بدین معناست كه هزینه اعمال فرد در زندگی از سود آن بیشتر نباشد. اگر شخص كاری را انجام دهد كه هزینه آن بیش از سودش باشد چنین كاری عرفا از عقلانیت عملی برخوردار نیست. بنابراین دو حالت بیشتر وجود ندارد تا عملی عقلانی محسوب شود: یا سود آن بیش از هزینهاش باشد (كه این حالت آرمانی است) و یا لااقل هزینه و سود با هم مساوی باشند، نه اینكه هزینه یك فعل بیش از سودش باشد. حال مسئله اصلی این است كه خود اخلاقیزیستن هم نوعی كار است و باید هزینهای كه فرد برای زندگی اخلاقی میپردازد كمتر از سود آن باشد. بدینقرار هر عمل اخلاقی تابع همین حكم است. نه فقط هر عمل اخلاقی بلكه كل زندگی انسان اگر قرار است اخلاقی باشد، بایستی هزینه و سودی متناسب داشته باشد. واضح است كه بدون پرداخت هزینه نمیتوان زندگی اخلاقی داشت. تجربه ثابت كرده است كه زندگی اخلاقی هزینه بالایی دارد، اما ببینیم سود چنین زندگیای در چیست؟ كدام سود عاید اخلاقیان جهان شده است؟ محاسبه هزینه و سود زندگی اخلاقی البته وابسته به سه عامل است: الف- میزان وسعت اخلاقیزیستن: بدین معنا كه فرد تا چه محدودهای پایبند به زندگی اخلاقی است.ب- میزان عمق اخلاقیزیستن: بدین معنا كه فرد تا چه میزان و اندازه خود را ملزم به رعایت اخلاقیزیستن میداند. ج- شبكه مناسبات و روابط اجتماعی: بدین معنا كه اخلاقیزیستن در چه ظرف جامعهای صورت میگیرد.تغییر و تحول این سه عامل رابطه مستقیمی با میزان سود و هزینه زندگی اخلاقی دارد. اما اهمیت این بحث در آنجاست كه اگر سودی در اخلاقیزیستن وجود نداشته باشد برای افراد انسانی یك دو راهی تعیینكننده پدید میآید و آن عبارت است از اینكه یا فرد باید اخلاقی زندگی كند و قید همه چیز را بزند، یا عقلانی زندگی كند و حساب و كتاب سود و هزینه اعمال خویش را داشته باشد. پنج دیدگاه عمده درباره «سود اخلاقیزیستن» وجود دارد كه هر یك این سود را در معیارهای مختلفی میبینند: 1 دیدگاه اول كه بیشترین طرفدار را در طول تاریخ داشته است معتقد است كه هزینههای اخلاقیزیستن همه دنیوی است و سود آن همه اخروی. در این دنیا سودی برای زندگی اخلاقی متصور نیست و سود آن مربوط به دنیای دیگر پس از مرگ است. این دیدگاه همچنان كه میبینیم مبتنی بر سه پیشفرض است: الف) زندگی پس از مرگ وجود دارد، ب) زندگی آن دنیایی كاملا تحت تاثیر و تاثرپذیری از زندگی این دنیایی است، ج) سودی كه در آن دنیا نصیب اخلاقیزیستن میشود بیش از هزینهای است كه در این دنیا میپردازیم. زیرا نهتنها باید به دنیای دیگر و تاثیرپذیری آن از این دنیا معتقد باشیم بلكه بایستی باور داشته باشیم سود آن دنیایی بیش از هزینه این دنیایی است تا بتوانیم قادر به زندگی اخلاقی باشیم. جملاتی همچون «الدنیا مزرعهالاخره» و یا «دنیا متجر و تجارتخانه است» همه متعلق به همین دیدگاه هستند. 2 در دیدگاه دوم فرد یا قائل به زندگی پس از مرگ نیست یا نسبت بدان ساكت است، یا منكر جهانی دیگر است یا در مقابل آن بیتفاوت و لاادری است. در این دیدگاه با وجود اینكه فرد منكر زندگی پس از مرگ است، اما معتقد است زندگی اخلاقی منجر به سودی میشود بیش از هزینهای كه میپردازد. اخلاقیزیستن از منظر قائلان به این دیدگاه یك سلسله سودهای «فردی» متحقق در جامعه را عائد فرد میكند. سودهای فردی كه در عرصه جامعه به منصه ظهور میرسند «مطلوبهای اجتماعی» نامیده میشوند و عبارتند از: ثروت، قدرت، جاه و مقام، حیثیت اجتماعی، شهرت، محبوبیت. اگرچه فرد با اخلاقیزیستن هزینه میپردازد اما از همین طریق به مطلوبهای فردی متحقق در ظرف جامعه میرسد. خامترین نظریه در میان نظریات پنجگانه سود زندگی اخلاقی همین نظریه است، چراكه درست به عكس این شش مطلوب اجتماعی همه هزینههای زندگی اخلاقی هستند نه سودهای آن. از طرف دیگر تاریخ به ما نشان داده كه برای اخلاقیزیستن باید از قدرت، ثروت، شهرت و... گذشت و كسی كه به زندگی اخلاقی تن میدهد چنین ویژگیهایی را از دست میدهد. این نگاهی است كه در گلستان و بوستان سعدی نیز با عنوان «نیكنامی» به چشم میخورد. 3 دیدگاه سوم معتقد است سود اخلاقیزیستن سودی «اجتماعی» است كه در ظرف جامعه متحقق میشود. بدین معنا كه با رعایت زندگی اخلاقی جامعه دارای پنج ویژگی میشود كه بدون اخلاقیزیستن كسب آنها ممكن نیست: نظم، امنیت، رفاه، عدالت، و آزادی. این راهحل هم موفق نیست و ضعفهایی در آن به چشم میخورد، از جمله: الف) این ویژگیها زمانی در یك جامعه تبلور مییابد كه تكتك افراد آن جامعه اخلاقی زندگی كنند نه فقط بخش كوچكی از جامعه. پس با گونهای «همه یا هیچ» در این نظریه روبهروییم. ب) با فرض اینكه همه افراد یك اجتماع اخلاقی زندگی كنند، سود ویژگیهای مذكور عاید آیندگان و نسلهای بعدی میشود، لذا باز هم چیزی نصیب فرد نمیشود. ج) اساسا پیشفرض این دیدگاه مورد شك و تردید است، چراكه برای رسیدن جامعه به نظم، امنیت، رفاه، عدالت، و آزادی اخلاقیزیستن شرط لازم است اما شرط كافی نیست. اگر همه افراد جامعه نیز اخلاقی زندگی كنند نمیتوان به كسب این ویژگیها مطمئن بود.
4 در این دیدگاه سود اخلاقیزیستن امری فردی است. اگر كسی اخلاقی زندگی كند درون خود آرامش خاطر و نشاط درونی مییابد، اگرچه ممكن است به لحاظ بیرونی در جامعه چیزی عایدش نشود. پس اخلاقیزیستن با یك سلسله «مطلوبهای روانشناختی» همراه است كه عبارتند از: آرامش، امیدواری، احساس معناداری و عدمنزاع درونی. تعبیری كه حضرت عیسی در اینباره میگوید بدین مضمون است كه «آنكه اخلاقی زندگی نمیكند درون خود را تقسیم میكند.» یعنی همواره یك سوی وجود فرد با سوی دیگر نزاع و درگیری دارد و شخص «تجزیه درونی» میشود. اگر بخواهیم در بیان قرآنی برای تجزیه درونی معادل بیابیم میتوانیم از «نفس لوامه» نام ببریم؛ نفس لوامه یا سرزنشگر كه همواره درون انسان را به دو بخش تقسیم میكند و او را از بابت انجام عملی ملامت میكند. این دیدگاه، كه خود من هم زمانی بدان گرایش داشتم، نیز قابل دفاع نیست زیرا: اولا پس از تكرار مكرر عمل غیراخلاقی چنین حالت درونیای از بین میرود. تنها تا مدتزمان كوتاهی نفس لوامه انسان بیدار است و پس از گذشت زمان همین نفس نیز خاموش میشود. حتی گاهی تشخیص اخلاقی فرد از بین میرود. لذا وجدان اخلاقی «زنده بودن» و «فعال بودن» خود را از دست میدهد.
ثانیا آیا این مطلوبهای روانشناختی محصول خود فعل اخلاقی است یا نتیجه آموزههای قبلی كه فعل اخلاقی را توصیه كردهاند؟ برای مثال آیا خود راست گفتن برای شخص آرامش میآورد یا راست گفتن، وقتی معتقدیم باید راست گفت؟ ثالثا تجربه تاریخی نشان میدهد كه اتفاقا آنها كه در جهان اخلاقی زیستهاند نیز چندان از آرامش و نشاط بهرهمند نبودهاند. توصیفی از علی(ع) در نهجالبلاغه هست كه میگوید وی شبها هنگام خواب مرتب از این پهلو به آن پهلو میشد، یا در قرآن عبارتی درباره پیامبر وجود دارد كه «لعلك باخع علی نفسك». این توصیفها مربوط به كسی است كه همواره از زندگی اخلاقی برخوردار بوده است. بنابراین تجربه تاریخی نیز عكس این نظریه را نشان میدهد. 5 تفاوت این دیدگاه با دیگر دیدگاهها در این است كه در نظریات قبلی اخلاقیزیستن نردبانی است برای رسیدن به چیز دیگری. در همه چهار نظریه قبلی زندگی اخلاقی ابزار و وسیلهای بود برای رسیدن به یك هدف؛ حال چه این هدف مطلوبهای اجتماعی باشد، یا مطلوبهای روانشناختی، یا سودِ آنجهانی. در نتیجه اخلاقیزیستن در نظریات قبلی مطلوب لغیره بود نه مطلوب لذاته [ارسطو برای مطلوب ذاتی «رقص» را مثال میزند:]. در حالیكه در این دیدگاه نفس اخلاقیزیستن جذاب و لذتبخش است. برای مثال راست گفتن ابزار و آلتی نیست برای غایتی دیگر همچون سود فردی و اجتماعی. از این منظر هیچیك از نظریات مذكور شیفته خود خوبی اخلاقی نیستند بلكه درصدد رسیدن به مطلوب دیگری هستند اما این دیدگاه بر «عشق به خوبی» تاكید میكند هر چند در آن سودی نباشد. این دیدگاه، دیدگاه افلاطونی است. افلاطون متعلق عشق را سه چیز میداند: الف) حقیقت: كه عاشقان آن همان «فیلسوفان»اند. ب) خیر: كه عاشقان آن «اخلاقیان»اند. ج) جمال: كه دوستداران آن همان «شاعران» و «عشاق»اند. یكی از اصلیترین چهرههای این دیدگاه در زمانه ما «سیمون وی» است كه نظریه افلاطون را از نو احیا كرد. سیمون وی این دیدگاه را با یك تلقی الهیاتی میآمیزد و معتقد است خدا دنیا را چنان نیافریده كه فرد پاداش اخلاقیزیستن را در همین دنیا بگیرد. بدینترتیب صرف پرسش «چرا باید اخلاقی زندگی كنم؟» به معنای وداع و خداحافظی با زندگی اخلاقی است. تنها زمانی میتوان به اخلاقیزیستن امید بست كه آن را ابزار و وسیله تلقی نكنیم. عقلانیت اخلاقیزیستن در خود اخلاقیزیستن است.
اشاره: سهشنبهشب هفته گذشته، مصطفی ملكیان طی یك سخنرانی در سومین شب از شبهای قدر در دفتر جبهه مشارکت به بررسی زندگی اخلاقی و ارزش آن پرداخت. آنچه در پی میآید خلاصهای از سخنرانی ملكیان با عنوان «عقلانیت اخلاقیزیستن» است.
آیا عقلانی است كه اخلاقی زندگی كنیم؟ مراد از این پرسش این است كه آیا زندگی اخلاقی بهصرفه است؟ البته منظور از عقلانیت، عقلانیت عملی است نه عقلانیت نظری. پس باید درصدد فهم عقلانیت عملی برآییم. به زبانی ساده، عقلانیت عملی بدین معناست كه هزینه اعمال فرد در زندگی از سود آن بیشتر نباشد. اگر شخص كاری را انجام دهد كه هزینه آن بیش از سودش باشد چنین كاری عرفا از عقلانیت عملی برخوردار نیست. بنابراین دو حالت بیشتر وجود ندارد تا عملی عقلانی محسوب شود: یا سود آن بیش از هزینهاش باشد (كه این حالت آرمانی است) و یا لااقل هزینه و سود با هم مساوی باشند، نه اینكه هزینه یك فعل بیش از سودش باشد. حال مسئله اصلی این است كه خود اخلاقیزیستن هم نوعی كار است و باید هزینهای كه فرد برای زندگی اخلاقی میپردازد كمتر از سود آن باشد. بدینقرار هر عمل اخلاقی تابع همین حكم است. نه فقط هر عمل اخلاقی بلكه كل زندگی انسان اگر قرار است اخلاقی باشد، بایستی هزینه و سودی متناسب داشته باشد. واضح است كه بدون پرداخت هزینه نمیتوان زندگی اخلاقی داشت. تجربه ثابت كرده است كه زندگی اخلاقی هزینه بالایی دارد، اما ببینیم سود چنین زندگیای در چیست؟ كدام سود عاید اخلاقیان جهان شده است؟
محاسبه هزینه و سود زندگی اخلاقی البته وابسته به سه عامل است: الف- میزان وسعت اخلاقیزیستن: بدین معنا كه فرد تا چه محدودهای پایبند به زندگی اخلاقی است.ب- میزان عمق اخلاقیزیستن: بدین معنا كه فرد تا چه میزان و اندازه خود را ملزم به رعایت اخلاقیزیستن میداند. ج- شبكه مناسبات و روابط اجتماعی: بدین معنا كه اخلاقیزیستن در چه ظرف جامعهای صورت میگیرد.تغییر و تحول این سه عامل رابطه مستقیمی با میزان سود و هزینه زندگی اخلاقی دارد. اما اهمیت این بحث در آنجاست كه اگر سودی در اخلاقیزیستن وجود نداشته باشد برای افراد انسانی یك دو راهی تعیینكننده پدید میآید و آن عبارت است از اینكه یا فرد باید اخلاقی زندگی كند و قید همه چیز را بزند، یا عقلانی زندگی كند و حساب و كتاب سود و هزینه اعمال خویش را داشته باشد. پنج دیدگاه عمده درباره «سود اخلاقیزیستن» وجود دارد كه هر یك این سود را در معیارهای مختلفی میبینند:
1 دیدگاه اول كه بیشترین طرفدار را در طول تاریخ داشته است معتقد است كه هزینههای اخلاقیزیستن همه دنیوی است و سود آن همه اخروی. در این دنیا سودی برای زندگی اخلاقی متصور نیست و سود آن مربوط به دنیای دیگر پس از مرگ است. این دیدگاه همچنان كه میبینیم مبتنی بر سه پیشفرض است: الف) زندگی پس از مرگ وجود دارد، ب) زندگی آن دنیایی كاملا تحت تاثیر و تاثرپذیری از زندگی این دنیایی است، ج) سودی كه در آن دنیا نصیب اخلاقیزیستن میشود بیش از هزینهای است كه در این دنیا میپردازیم. زیرا نهتنها باید به دنیای دیگر و تاثیرپذیری آن از این دنیا معتقد باشیم بلكه بایستی باور داشته باشیم سود آن دنیایی بیش از هزینه این دنیایی است تا بتوانیم قادر به زندگی اخلاقی باشیم. جملاتی همچون «الدنیا مزرعهالاخره» و یا «دنیا متجر و تجارتخانه است» همه متعلق به همین دیدگاه هستند.
2 در دیدگاه دوم فرد یا قائل به زندگی پس از مرگ نیست یا نسبت بدان ساكت است، یا منكر جهانی دیگر است یا در مقابل آن بیتفاوت و لاادری است. در این دیدگاه با وجود اینكه فرد منكر زندگی پس از مرگ است، اما معتقد است زندگی اخلاقی منجر به سودی میشود بیش از هزینهای كه میپردازد. اخلاقیزیستن از منظر قائلان به این دیدگاه یك سلسله سودهای «فردی» متحقق در جامعه را عائد فرد میكند. سودهای فردی كه در عرصه جامعه به منصه ظهور میرسند «مطلوبهای اجتماعی» نامیده میشوند و عبارتند از: ثروت، قدرت، جاه و مقام، حیثیت اجتماعی، شهرت، محبوبیت. اگرچه فرد با اخلاقیزیستن هزینه میپردازد اما از همین طریق به مطلوبهای فردی متحقق در ظرف جامعه میرسد. خامترین نظریه در میان نظریات پنجگانه سود زندگی اخلاقی همین نظریه است، چراكه درست به عكس این شش مطلوب اجتماعی همه هزینههای زندگی اخلاقی هستند نه سودهای آن. از طرف دیگر تاریخ به ما نشان داده كه برای اخلاقیزیستن باید از قدرت، ثروت، شهرت و... گذشت و كسی كه به زندگی اخلاقی تن میدهد چنین ویژگیهایی را از دست میدهد. این نگاهی است كه در گلستان و بوستان سعدی نیز با عنوان «نیكنامی» به چشم میخورد.
3 دیدگاه سوم معتقد است سود اخلاقیزیستن سودی «اجتماعی» است كه در ظرف جامعه متحقق میشود. بدین معنا كه با رعایت زندگی اخلاقی جامعه دارای پنج ویژگی میشود كه بدون اخلاقیزیستن كسب آنها ممكن نیست: نظم، امنیت، رفاه، عدالت، و آزادی. این راهحل هم موفق نیست و ضعفهایی در آن به چشم میخورد، از جمله:
الف) این ویژگیها زمانی در یك جامعه تبلور مییابد كه تكتك افراد آن جامعه اخلاقی زندگی كنند نه فقط بخش كوچكی از جامعه. پس با گونهای «همه یا هیچ» در این نظریه روبهروییم.
ب) با فرض اینكه همه افراد یك اجتماع اخلاقی زندگی كنند، سود ویژگیهای مذكور عاید آیندگان و نسلهای بعدی میشود، لذا باز هم چیزی نصیب فرد نمیشود.
ج) اساسا پیشفرض این دیدگاه مورد شك و تردید است، چراكه برای رسیدن جامعه به نظم، امنیت، رفاه، عدالت، و آزادی اخلاقیزیستن شرط لازم است اما شرط كافی نیست. اگر همه افراد جامعه نیز اخلاقی زندگی كنند نمیتوان به كسب این ویژگیها مطمئن بود.
4 در این دیدگاه سود اخلاقیزیستن امری فردی است. اگر كسی اخلاقی زندگی كند درون خود آرامش خاطر و نشاط درونی مییابد، اگرچه ممكن است به لحاظ بیرونی در جامعه چیزی عایدش نشود. پس اخلاقیزیستن با یك سلسله «مطلوبهای روانشناختی» همراه است كه عبارتند از: آرامش، امیدواری، احساس معناداری و عدمنزاع درونی. تعبیری كه حضرت عیسی در اینباره میگوید بدین مضمون است كه «آنكه اخلاقی زندگی نمیكند درون خود را تقسیم میكند.» یعنی همواره یك سوی وجود فرد با سوی دیگر نزاع و درگیری دارد و شخص «تجزیه درونی» میشود. اگر بخواهیم در بیان قرآنی برای تجزیه درونی معادل بیابیم میتوانیم از «نفس لوامه» نام ببریم؛ نفس لوامه یا سرزنشگر كه همواره درون انسان را به دو بخش تقسیم میكند و او را از بابت انجام عملی ملامت میكند. این دیدگاه، كه خود من هم زمانی بدان گرایش داشتم، نیز قابل دفاع نیست زیرا:
اولا پس از تكرار مكرر عمل غیراخلاقی چنین حالت درونیای از بین میرود. تنها تا مدتزمان كوتاهی نفس لوامه انسان بیدار است و پس از گذشت زمان همین نفس نیز خاموش میشود. حتی گاهی تشخیص اخلاقی فرد از بین میرود. لذا وجدان اخلاقی «زنده بودن» و «فعال بودن» خود را از دست میدهد.
ثانیا آیا این مطلوبهای روانشناختی محصول خود فعل اخلاقی است یا نتیجه آموزههای قبلی كه فعل اخلاقی را توصیه كردهاند؟ برای مثال آیا خود راست گفتن برای شخص آرامش میآورد یا راست گفتن، وقتی معتقدیم باید راست گفت؟
ثالثا تجربه تاریخی نشان میدهد كه اتفاقا آنها كه در جهان اخلاقی زیستهاند نیز چندان از آرامش و نشاط بهرهمند نبودهاند. توصیفی از علی(ع) در نهجالبلاغه هست كه میگوید وی شبها هنگام خواب مرتب از این پهلو به آن پهلو میشد، یا در قرآن عبارتی درباره پیامبر وجود دارد كه «لعلك باخع علی نفسك». این توصیفها مربوط به كسی است كه همواره از زندگی اخلاقی برخوردار بوده است. بنابراین تجربه تاریخی نیز عكس این نظریه را نشان میدهد.
5 تفاوت این دیدگاه با دیگر دیدگاهها در این است كه در نظریات قبلی اخلاقیزیستن نردبانی است برای رسیدن به چیز دیگری. در همه چهار نظریه قبلی زندگی اخلاقی ابزار و وسیلهای بود برای رسیدن به یك هدف؛ حال چه این هدف مطلوبهای اجتماعی باشد، یا مطلوبهای روانشناختی، یا سودِ آنجهانی. در نتیجه اخلاقیزیستن در نظریات قبلی مطلوب لغیره بود نه مطلوب لذاته [ارسطو برای مطلوب ذاتی «رقص» را مثال میزند:].
در حالیكه در این دیدگاه نفس اخلاقیزیستن جذاب و لذتبخش است. برای مثال راست گفتن ابزار و آلتی نیست برای غایتی دیگر همچون سود فردی و اجتماعی. از این منظر هیچیك از نظریات مذكور شیفته خود خوبی اخلاقی نیستند بلكه درصدد رسیدن به مطلوب دیگری هستند اما این دیدگاه بر «عشق به خوبی» تاكید میكند هر چند در آن سودی نباشد. این دیدگاه، دیدگاه افلاطونی است. افلاطون متعلق عشق را سه چیز میداند: الف) حقیقت: كه عاشقان آن همان «فیلسوفان»اند. ب) خیر: كه عاشقان آن «اخلاقیان»اند. ج) جمال: كه دوستداران آن همان «شاعران» و «عشاق»اند.
یكی از اصلیترین چهرههای این دیدگاه در زمانه ما «سیمون وی» است كه نظریه افلاطون را از نو احیا كرد. سیمون وی این دیدگاه را با یك تلقی الهیاتی میآمیزد و معتقد است خدا دنیا را چنان نیافریده كه فرد پاداش اخلاقیزیستن را در همین دنیا بگیرد. بدینترتیب صرف پرسش «چرا باید اخلاقی زندگی كنم؟» به معنای وداع و خداحافظی با زندگی اخلاقی است. تنها زمانی میتوان به اخلاقیزیستن امید بست كه آن را ابزار و وسیله تلقی نكنیم. عقلانیت اخلاقیزیستن در خود اخلاقیزیستن است.
منبع: كارگزاران
________________________________________