داستان هاي كوتاه طنز discussion
دستنوشته های شما
>
واکسیناسیون
date
newest »
newest »
درود
مرا بیاد داستان آن شهری انداخت که همه سکنه اش دزد بودند تا آنکه یکروز یکی تصمیم گرفت دیگر دزدی نکند.... قلمتان پایدار
شاد باشید
بدرود
مرا بیاد داستان آن شهری انداخت که همه سکنه اش دزد بودند تا آنکه یکروز یکی تصمیم گرفت دیگر دزدی نکند.... قلمتان پایدار
شاد باشید
بدرود
يادعزيزنسين طنز نويس ترك بخير
مثل اينكه اينروزها به به جمع نويسندگان فراموش شده پيوسته است.
مثل اينكه اينروزها به به جمع نويسندگان فراموش شده پيوسته است.




اولین روز بعد از تعطیلی روز شلوغی شد. چون عده زیادی برای پیدا کردن کار شرافتمندانه اول صبح از خانه بیرون آمدند رفتند دنبال پیدا کردن کار . آنها افرادی بودند که از اول هم به نا ثواب بودن کارشان آگاه بودند.دزدها ، قاچاق چی ها ، کلاه بردارها ، جاعلین ، کسانی که جرایم اخلاقی مرتکب میشدند و کلیه خلافکارها جزو اولین نفرهایی بودند که به فکر پیدا کردن کار افتادند.
روز دوم بعد از تعطیلی عده خیلی بیشتری سر کارشان نرفتند و در عوض به بنگاه های کاریابی یا پیش دوست و آشنا برای پیدا کردن کار مراجعه کردند. آنها کسانی بودند که یک روز دیرتر از گروه اول متوجه شدند که دیگر نمی توانند به کار قبلی شان ادامه دهند . گروهی از سیاستمداران ، کشیش ها ، دلال ها ، جمع کثیری از کارکنان مشاغل آزاد ، رانت خوارها ، بعضی از برنامه سازان تلوزیون ، کار چاق کن ها ، کسانی که رسالتشان را اصلاح جامعه می دانستند (که تعدادشان خیلی زیاد بود) و مشاغل متعددی که شرحشان در این مقال نمی گنجد جزو گروه دوم بودند.
در روز سوم حکومت با عده زیادی از کارکنانش که دیگر کاری برای انجام دادن نداشتند تسویه حساب کرد و آن عده هم به خیل عظیم جویندگان کار پیوستند . جمعی از نیروهای نظامی و انتظامی ، کارکنان دادگاه ها و دادسراها ، دارالتادیب ها ، بازجوها ، آدم فروش ها ، آبدارچی ها (چیه ؟ تعجب کردین ؟ آخه تو اون کشور وظایف بعضی از مشاغل تناسبی با اسمشون نداشت ) و بسیاری از شاغلین در پست های کذایی که بود و نبودشان فرقی نمیکرد ، همه از کار بیکار شدند.
در روزهای بعد هم همین طور به تعداد بیکاران اضافه می شد . تنها کار چند تیمارستان رونق پیدا کرده بود و چند تایی نیرو استخدام کرده بودند . چند بنگاه کاریابی جدید هم تاسیس شده بود.
اقتصاد آن کشور سر و وضع درستی نداشت و تک محصولی بود و از بخت بد تقاضای جهانی آن یک محصول هم کم شده بود. در نتیجه دولت که این بار کسری بودجه بیشتری داشت از تامین مخارج آن همه بیکار برنیامد . مسولان که دیگر نمی توانستند آمار دروغ به مردم بدهند نرخ واقعی بیکاری را اعلام کردند که رقمی بزرگ بود و تازه روز به روز هم مثل چی داشت بزرگتر می شد. وضعیت خیلی بحرانی شده بود . سران حکومت تشکیل جلسه دادند تا به اصطلاح راهکاری پیدا کنند .
اولین پیشنهاد در جلسه توسط یکی از وزرا مطرح شد که گفته بود : بیایید تعدادی آدم بد از کشورهای خارجی وارد کنیم تا لااقل کارکنان دولت سر کارشون برگردند. که رئیس دولت گفته بود : حواست کجاست آقا ، مثل اینکه ما تحریم هستیم . امکان واردات نیست . تازه اگه هم تونستیم وارد کنیم پشت سرمون چی میگن ؟
پیشنهاد دوم را وزیر دیگری داد و گفت : حالا که امکان واردات نیست بیایید عده ای از مردم خودمان را جمععع کنیم و برایشان ترویج مفاسد کنیم و بعععد تقدیم جامعععه کنیم بلکه به فضل خدا بخشی از مشکل بیکاری مرتفععع گردد. این پیشنهاد هم رای نیاورد .
وزیر دیگری گفت : بیایید با این نیروها ی بیکار دست به تولید انبوه این واکسن بزنیم و به کشورهای دیگر صادر کنیم . در پاسخ به این پیشنهاد هم یکی گفت : قبلا پیشنهاد فروش را به چند کشور داده ایم ولی هیچ پاسخ مثبتی دریافت نکرده ایم.
همین طور سیل پیشنهادات بود که ارائه می شد و هیچکدام رای نمی آورد. تا در نهایت تصمیم جمع بر این شد که بودجه ای به منظور کشف واکسنی که اثرات واکسن قبلی را از بین ببرد اختصاص یابد.