داستان هاي كوتاه طنز discussion

68 views
دستنوشته های شما > واکسیناسیون

Comments Showing 1-4 of 4 (4 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by [deleted user] (last edited Jan 29, 2010 01:34AM) (new)

یک روز در یک مملکتی که دروغ و خلاف و همه نوع جرم و جنایت و گناهی رواج داشت ، واکسنی کشف شد که علاج همه آن امراض بود و حکومت که به دنبال تشکیل یک مدینه فاضله بود تزریق آن واکسن را برای همه مردم اجباری کرد. بعد از اینکه عده ای از مردم با رضایت و عده دیگری با زور واکسینه شدند دولت چند روزی را تعطیل اعلام کرد و دستور برپایی جشن داد.
اولین روز بعد از تعطیلی روز شلوغی شد. چون عده زیادی برای پیدا کردن کار شرافتمندانه اول صبح از خانه بیرون آمدند رفتند دنبال پیدا کردن کار . آنها افرادی بودند که از اول هم به نا ثواب بودن کارشان آگاه بودند.دزدها ، قاچاق چی ها ، کلاه بردارها ، جاعلین ، کسانی که جرایم اخلاقی مرتکب میشدند و کلیه خلافکارها جزو اولین نفرهایی بودند که به فکر پیدا کردن کار افتادند.
روز دوم بعد از تعطیلی عده خیلی بیشتری سر کارشان نرفتند و در عوض به بنگاه های کاریابی یا پیش دوست و آشنا برای پیدا کردن کار مراجعه کردند. آنها کسانی بودند که یک روز دیرتر از گروه اول متوجه شدند که دیگر نمی توانند به کار قبلی شان ادامه دهند . گروهی از سیاستمداران ، کشیش ها ، دلال ها ، جمع کثیری از کارکنان مشاغل آزاد ، رانت خوارها ، بعضی از برنامه سازان تلوزیون ، کار چاق کن ها ، کسانی که رسالتشان را اصلاح جامعه می دانستند (که تعدادشان خیلی زیاد بود) و مشاغل متعددی که شرحشان در این مقال نمی گنجد جزو گروه دوم بودند.
در روز سوم حکومت با عده زیادی از کارکنانش که دیگر کاری برای انجام دادن نداشتند تسویه حساب کرد و آن عده هم به خیل عظیم جویندگان کار پیوستند . جمعی از نیروهای نظامی و انتظامی ، کارکنان دادگاه ها و دادسراها ، دارالتادیب ها ، بازجوها ، آدم فروش ها ، آبدارچی ها (چیه ؟ تعجب کردین ؟ آخه تو اون کشور وظایف بعضی از مشاغل تناسبی با اسمشون نداشت ) و بسیاری از شاغلین در پست های کذایی که بود و نبودشان فرقی نمیکرد ، همه از کار بیکار شدند.
در روزهای بعد هم همین طور به تعداد بیکاران اضافه می شد . تنها کار چند تیمارستان رونق پیدا کرده بود و چند تایی نیرو استخدام کرده بودند . چند بنگاه کاریابی جدید هم تاسیس شده بود.
اقتصاد آن کشور سر و وضع درستی نداشت و تک محصولی بود و از بخت بد تقاضای جهانی آن یک محصول هم کم شده بود. در نتیجه دولت که این بار کسری بودجه بیشتری داشت از تامین مخارج آن همه بیکار برنیامد . مسولان که دیگر نمی توانستند آمار دروغ به مردم بدهند نرخ واقعی بیکاری را اعلام کردند که رقمی بزرگ بود و تازه روز به روز هم مثل چی داشت بزرگتر می شد. وضعیت خیلی بحرانی شده بود . سران حکومت تشکیل جلسه دادند تا به اصطلاح راهکاری پیدا کنند .
اولین پیشنهاد در جلسه توسط یکی از وزرا مطرح شد که گفته بود : بیایید تعدادی آدم بد از کشورهای خارجی وارد کنیم تا لااقل کارکنان دولت سر کارشون برگردند. که رئیس دولت گفته بود : حواست کجاست آقا ، مثل اینکه ما تحریم هستیم . امکان واردات نیست . تازه اگه هم تونستیم وارد کنیم پشت سرمون چی میگن ؟
پیشنهاد دوم را وزیر دیگری داد و گفت : حالا که امکان واردات نیست بیایید عده ای از مردم خودمان را جمععع کنیم و برایشان ترویج مفاسد کنیم و بعععد تقدیم جامعععه کنیم بلکه به فضل خدا بخشی از مشکل بیکاری مرتفععع گردد. این پیشنهاد هم رای نیاورد .
وزیر دیگری گفت : بیایید با این نیروها ی بیکار دست به تولید انبوه این واکسن بزنیم و به کشورهای دیگر صادر کنیم . در پاسخ به این پیشنهاد هم یکی گفت : قبلا پیشنهاد فروش را به چند کشور داده ایم ولی هیچ پاسخ مثبتی دریافت نکرده ایم.
همین طور سیل پیشنهادات بود که ارائه می شد و هیچکدام رای نمی آورد. تا در نهایت تصمیم جمع بر این شد که بودجه ای به منظور کشف واکسنی که اثرات واکسن قبلی را از بین ببرد اختصاص یابد.



message 2: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 178 comments Mod
پوزخندی بود که بر لب نشست
قلم توانایی دارید دوست من
ورودتون به گروه هم تبریک می گم


message 3: by Ramin_lion (new)

Ramin_lion | 89 comments Mod
درود

مرا بیاد داستان آن شهری انداخت که همه سکنه اش دزد بودند تا آنکه یکروز یکی تصمیم گرفت دیگر دزدی نکند.... قلمتان پایدار

شاد باشید
بدرود


message 4: by [deleted user] (new)

يادعزيزنسين طنز نويس ترك بخير
مثل اينكه اينروزها به به جمع نويسندگان فراموش شده پيوسته است.


back to top