ژانر جدید "قزوه خوانی" در شعر طنز ایران! 1. علیرضا قزوه را کسی نیست که نشناسد. شاعری که دستش همیشه به خیر است و زبانش هماره گویا به شعر. اصولاً چه درباره شعر قزوه و چه درباره شخصیتش، هرچه بگوییم کم گفتهایم. درباره شعرش مختصر میتوان گفت در غزل و مثنوی و دوبیتی و رباعی و ترکیببند و ترانه و نیمایی و سپید و جد و طنز تواناست و کم شاعری میتوان یافت که در همه این قوالب طبعآزمایی کرده باشد و از عهده برون آمده باشد. همچنین، قزوه از معدود شاعرانی هم هست که در میانسالی، به قوت ایام جوانی و چهبسا قویتر از آن ایام شعر میسراید. درباره شخصیتش هم این بس که سراغ نمیتوان کرد خدمتی در حق کسی از دستش برمیآمده و دریغ کرده باشد. بشخصه دو سه تن از شاعرانِ دوست را میشناسم که در اوج گرفتاری، قزوه به دادشان رسیده و دستشان را گرفته است... که بماند.
البته ممکن است باشند کسانی که از قزوه بد دیده باشند و بد بگویند. خیلیهای دیگر هم هستند که با اینکه از قزوه بد ندیدهاند، بدش را میگویند! اما ما که کلاً خوبی دیدهایم، طبیعی است که جز خوبیاش هم نگوییم.
2. اما ماجرای قزویات شاعران معاصر(!) از آنجا شروع میشود که شاعر نازنین، سیداکبر میرجعفری، پنج شش سال پیش از این شعری میگوید در شأن علیرضا قزوه، با این مطلع:
باز اما عليرضا قزوه
شاعرِ ما عليرضا قزوه
سید میرجعفری البته طنزسرا نیست، اما گهگاه که قلمش به طنز میرود، به اقتضای نمک ذاتی، میسراید و خوب هم میسراید. نمونهاش هم همین که برای قزوه سروده است. هم شعر خوشردیف است و هم سوژه خوب سوژهای است، در نتیجه طنزپرداز را مثل عسل که به مگس چشمک میزند، به طرز غریبی خود فرا میخواند. نگارنده پس از مطالعه شعر میرجعفری، طبعی به دریا زد و دو فقره قزوهنامه سرایش کرد. این سه قزویه (دوتای بنده و یکیِ میرجعفری) در افواه خصوصی روایت میشد و شاعر بود که به قافله قزوهسرایان میپیوست. محمود حبیبی کسبی، جواد زهتاب و سعید بیابانکی شاعرانی بودند که ارادتشان را به علیرضا قزوه منظوم کردند و در نهایت نیز ناصر فیض بود که وارد گود شد و در ادامه این منظومه، برای قزوه سرود.
این شعرهای سرودهشده توسط این شاعران، علاوه بر ردیف مشترک، یک خصیصه مشابه دیگر نیز دارند. و آن اینکه هیچکدام از جاده ادب خارج نشدهاند و احترام ممدوح را زیر علامت سؤال نبردهاند.
3. یکی دو هفته پیش از این، در محفلی نیمهخصوصی ابیاتی از قزوهنامههایمان را برای شخص قزوه خواندیم و اجازه تلویحی انتشارش را از او گرفتیم. چند شب پیش نیر ناصر فیض در بالاترین سطح ادبی ممکن، یعنی در ضیافت سالانه شاعران در محضر رهبر انقلاب، قزوهنامهاش را خواند و بدینترتیب قال قضیه را به طرزی اساسی کند.
و حالا بر اساس آنچه گفته شد، «قزویات معاصر» را فیالمجلس در همینجا مشاهده میفرمایید:
1. علیرضا قزوه را کسی نیست که نشناسد. شاعری که دستش همیشه به خیر است و زبانش هماره گویا به شعر. اصولاً چه درباره شعر قزوه و چه درباره شخصیتش، هرچه بگوییم کم گفتهایم. درباره شعرش مختصر میتوان گفت در غزل و مثنوی و دوبیتی و رباعی و ترکیببند و ترانه و نیمایی و سپید و جد و طنز تواناست و کم شاعری میتوان یافت که در همه این قوالب طبعآزمایی کرده باشد و از عهده برون آمده باشد. همچنین، قزوه از معدود شاعرانی هم هست که در میانسالی، به قوت ایام جوانی و چهبسا قویتر از آن ایام شعر میسراید. درباره شخصیتش هم این بس که سراغ نمیتوان کرد خدمتی در حق کسی از دستش برمیآمده و دریغ کرده باشد. بشخصه دو سه تن از شاعرانِ دوست را میشناسم که در اوج گرفتاری، قزوه به دادشان رسیده و دستشان را گرفته است... که بماند.
البته ممکن است باشند کسانی که از قزوه بد دیده باشند و بد بگویند. خیلیهای دیگر هم هستند که با اینکه از قزوه بد ندیدهاند، بدش را میگویند! اما ما که کلاً خوبی دیدهایم، طبیعی است که جز خوبیاش هم نگوییم.
2. اما ماجرای قزویات شاعران معاصر(!) از آنجا شروع میشود که شاعر نازنین، سیداکبر میرجعفری، پنج شش سال پیش از این شعری میگوید در شأن علیرضا قزوه، با این مطلع:
باز اما عليرضا قزوه
شاعرِ ما عليرضا قزوه
سید میرجعفری البته طنزسرا نیست، اما گهگاه که قلمش به طنز میرود، به اقتضای نمک ذاتی، میسراید و خوب هم میسراید. نمونهاش هم همین که برای قزوه سروده است. هم شعر خوشردیف است و هم سوژه خوب سوژهای است، در نتیجه طنزپرداز را مثل عسل که به مگس چشمک میزند، به طرز غریبی خود فرا میخواند. نگارنده پس از مطالعه شعر میرجعفری، طبعی به دریا زد و دو فقره قزوهنامه سرایش کرد. این سه قزویه (دوتای بنده و یکیِ میرجعفری) در افواه خصوصی روایت میشد و شاعر بود که به قافله قزوهسرایان میپیوست. محمود حبیبی کسبی، جواد زهتاب و سعید بیابانکی شاعرانی بودند که ارادتشان را به علیرضا قزوه منظوم کردند و در نهایت نیز ناصر فیض بود که وارد گود شد و در ادامه این منظومه، برای قزوه سرود.
این شعرهای سرودهشده توسط این شاعران، علاوه بر ردیف مشترک، یک خصیصه مشابه دیگر نیز دارند. و آن اینکه هیچکدام از جاده ادب خارج نشدهاند و احترام ممدوح را زیر علامت سؤال نبردهاند.
3. یکی دو هفته پیش از این، در محفلی نیمهخصوصی ابیاتی از قزوهنامههایمان را برای شخص قزوه خواندیم و اجازه تلویحی انتشارش را از او گرفتیم. چند شب پیش نیر ناصر فیض در بالاترین سطح ادبی ممکن، یعنی در ضیافت سالانه شاعران در محضر رهبر انقلاب، قزوهنامهاش را خواند و بدینترتیب قال قضیه را به طرزی اساسی کند.
و حالا بر اساس آنچه گفته شد، «قزویات معاصر» را فیالمجلس در همینجا مشاهده میفرمایید:
1
سیداکبر میرجعفری فرماید:
باز اما عليرضا قزوه
شاعرِ ما عليرضا قزوه
واقعاً رونقي ز نو بخشيد
شعر نو را عليرضا قزوه
يک تريبون تازه آوردند
رفت بالا عليرضا قزوه
غزلِ اعتراض ميفرمود
دست تنها عليرضا قزوه
در دوبيتي قصيده ميگويد
مثل بابا عليرضا قزوه
پروژه: شعر ناب آييني
کارفرما: عليرضا قزوه
ناگهان شاعري جهاني شد
تازگيها عليرضا قزوه
روي جلد مجله ميخوانيم:
«گفتگو با عليرضا قزوه»
نوبل سال بعد از آنِ کيست؟
شاملو يا عليرضا قزوه؟
همهجا پهن ميشود، مثلِ
مبلِ کمجا عليرضا قزوه
آستينش بلند اگر باشد
ميکند تا عليرضا قزوه
مثل استادِ دهر «بلخاري»
هست زيبا عليرضا قزوه
مکه رفته، چرا نميگوييد
حاج آقا عليرضا قزوه؟
کاش روزي ايتاليا بروند
يک تُکپا عليرضا قزوه
پاپ را سرفراز فرمايند
سرور ما عليرضا قزوه
السلام عليک ميگويد
از همينجا عليرضا قزوه
بارها با سران کفر و نفاق
کرده دعوا عليرضا قزوه
انقلابيتر است حتي از
«چهگوارا» عليرضا قزوه
دوست دارد که مملکت بشود
مثل کوبا عليرضا قزوه
از قضا چون «جميله بوپاشا»
هست رعنا عليرضا قزوه
گرچه شيرين، مناسب سوگ است
مثل حلوا عليرضا قزوه
اطلاعات جالبي دارد
از قضايا عليرضا قزوه
هيس آقا، مگر نميبينيد
کرده لالا عليرضا قزوه
***
2
امید مهدینژاد فرماید:
پشت سنگر علیرضا قزوه
توی دفتر علیرضا قزوه
جنب مسجد علیرضا قزوه
بیت رهبر علیرضا قزوه
همة بارها به گردة اوست
بنز خاور علیرضا قزوه
در مجلات سبز و زرد و وزین
روی منبر علیرضا قزوه
اینطرفتر علیرضا قزوه
آنطرفتر علیرضا قزوه
همه جا هست و گاه دیده شده
جای دیگر علیرضا قزوه
در تمام مسابقات اخیر
بوده داور علیرضا قزوه
شعر، قصه، تئاتر، نقاشی
کل کشور علیرضا قزوه
طنز هم گاهگاه میگوید
«فیض» اکبر علیرضا قزوه
گرچه خود در محل مرفوع است
میکند جر علیرضا قزوه
بد نبوده، ولی به لطف خدا
شده بهتر علیرضا قزوه
حالیا از تمام پنجرهها
میکشد سر علیرضا قزوه
اعتبارش به دکترایش نیست
عین «قیصر» علیرضا قزوه
خواهران نیز اقتدا کردند
به برادر علیرضا قزوه
میتوان فتح کرد دهلی را
با دو لشکر علیرضا قزوه
بین ایران و هند و پاکستان
شد مخیر علیرضا قزوه
از «سپانلو» کسی سراغ گرفت
شد مکدر علیرضا قزوه
از «مؤدب» شنیده شد شعری
شد مکرر علیرضا قزوه
از کسی ادکلن گرفت شبی
شد معطر علیرضا قزوه
کت و شلوار قهوهای پوشید
شد موقر علیرضا قزوه
چند لامپ هزار روشن شد
شد منور علیرضا قزوه
زیرکی گفت: «بهترینی تو»
کرد باور علیرضا قزوه
گفته شد بیست و چند بیت اینک
شعر اندر علیرضا قزوه
کیست تجدید مطلعش سازد
بار دیگر علیرضا قزوه
***
3
ایضاً دوباره امید مهدینژاد فرماید:
با سیاست علیرضا قزوه
با کیاست علیرضا قزوه
پل گیشا، تقاطع حافظ
سر همت علیرضا قزوه
هرکجا لازم است میآید
بیملالت علیرضا قزوه
دست او در ریاست و پایش
در حراست علیرضا قزوه
حوزه، ارشاد، سازمان، دفتر
یا سفارت علیرضا قزوه
میزند در دهان بدگویان
با رشادت علیرضا قزوه
از «معلم» سر است از نظرِ
قد و قامت علیرضا قزوه
سفره استعاره را دیشب
کرد غارت علیرضا قزوه
شاعران را برای کنگرهها
کرد دعوت علیرضا قزوه
همه را راهی تریبون کرد
طبق نوبت علیرضا قزوه
شاعری قصد نوگرایی داشت
داد رخصت علیرضا قزوه
فاضلی خواند بهر او شعری
برد لذت علیرضا قزوه
سکهها را میان شاعرها
کرد قسمت علیرضا قزوه
شاعران هی شراب میخوردند
خورد شربت علیرضا قزوه
اتفاقاً میانهاش خوب است
با شریعت علیرضا قزوه
من خودم ديدمش که با رهبر
کرد صحبت عليرضا قزوه
پنج نوبت نماز میخواند
روی تربت علیرضا قزوه
بلکه بیش از بقیه میخواند
یکدو رکعت علیرضا قزوه
اهل تجدید نیست، نه دائم
نه موقت علیرضا قزوه
دو سه منظومه گفته در عرضِ
دو سه ساعت علیرضا قزوه
چندتا عاشقانه هم گفته
باخجالت علیرضا قزوه
معترض بوده و مشخص نیست
از چه بابت علیرضا قزوه
مهربان است و لطفها دارد
با رعیت علیرضا قزوه
بسکه زحمت کشیده با اخلاص
بهر ملت علیرضا قزوه
آرزوی همهست تا برسد
به شهادت علیرضا قزوه
عاقبت بهر حفظ ایمانش
کرد هجرت علیرضا قزوه
دعوت کافران هندی را
کرد اجابت علیرضا قزوه
گرچه با رفتنش به شعرِ خودی
زد خسارت علیرضا قزوه
رفت در سرزمین هندوها
به بشارت علیرضا قزوه
از همه شاعران عزیزتر است
نزد دولت علیرضا قزوه
اقتدا گر کند به آقایان
طبق سنت علیرضا قزوه
میرسد زود با همین سرعت
به وزارت علیرضا قزوه
شاعران خودی ثنا گفتند
داد خلعت علیرضا قزوه
شاعران خودی سفر رفتند
در معیت: علیرضا قزوه
حیف، از شاعران غیرخودی
خورد تهمت علیرضا قزوه
لکن از حیث سینه و اینها
داشت وسعت علیرضا قزوه
با خودش فکر کرد و حرفی زد
در نهایت علیرضا قزوه
گفت: «با قدرت است، اما نیست
اهل قدرت علیرضا قزوه»
پس به بالش گذاشت تا خود صبح
سر راحت علیرضا قزوه...
***
4
محمود حبیبی کسبی فرماید:
گل شببو علیرضا قزوه
ناف آهو علیرضا قزوه
هر گلی بوی خویش را دارد
گل کمبو علیرضا قزوه
هرطرف رو کنیم نامی از اوست
هرکه هرسو علیرضا قزوه
سازمان، بیت، حوزه، دانشگاه
سایتِ یاهو علیرضا قزوه
معبد و خانقاه و معبد و دیر
همهجا او علیرضا قزوه
شعر اگر قلهایست مستحکم
برج و بارو علیرضا قزوه
زنِ پررو فروغ فرخزاد
مردِ کمرو علیرضا قزوه
سرِ بیمو سهیل محمودی
سرِ کممو علیرضا قزوه
میرشکاک اگر سیوسهپل است
پلِ خواجو علیرضا قزوه
هندوانه علیرضا راهب
آلبالو علیرضا قزوه
عسلِ اردبیل ناصر فیض
آبِ لیمو علیرضا قزوه
رفت کوبا، ولی به ما برعکس
گفت باکو علیرضا قزوه
لیلیِ لولیانِ هند شده
شده لولو علیرضا قزوه
بیدلِ گرمساری آمده است
لقبِ او علیرضا قزوه
در ریاضت برای مرتاضان
شده الگو علیرضا قزوه
سرش اندر بلاد کشمیر است
پاش جامو علیرضا قزوه
جمله جوکیان تبت را
کرده جادو علیرضا قزوه
همه را با نظام اسلامی
کرده همسو علیرضا قزوه
دست خود را کجا فرو کردی؟
توی کندو؟ علیرضا قزوه!
دیدمش چاقتر نشان میداد
چند کیلو علیرضا قزوه
دست خود را سه کس نمیبرند
قمه، چاقو، علیرضا قزوه
***
5
جواد زهتاب فرماید:
در حال فکس(!) میباشد
***
6
سعید بیابانکی فرماید:
در حال ایمیل(!) میباشد
***
7
ناصر فیض فرماید:
با سر آمد علیرضا قزوه
شد سرآمد علیرضا قزوه
همه باید به یکطرف بروند
تا شود رد علیرضا قزوه
شعرهایش در ابتدا بودند
یک مجلّد علیرضا قزوه
چاپ آثار او پس از چندی
شد مجدد علیرضا قزوه
نیست جایی و نیست ارگانی
که نباشد علیرضا قزوه
شک ندارم که بیشتر از صد
شغل دارد علیرضا قزوه
بیت رهبر علیرضا قزوه
توی مرقد علیرضا قزوه
هرکجا میروی پیِ کاری
میرسد عد(!) علیرضا قزوه
کنگره نیست کنگره، وقتی
که ندارد علیرضا قزوه
هیچکس مصرعی نخواهد خواند
تا نیاید علیرضا قزوه
نمره دیگران اگر شد بیست
شد ولی صد علیرضا قزوه
به یقین رشد کرده از هر حیث
خاصه از قد علیرضا قزوه
شکر ایزد که زن گرفت و نماند
یک مجرد علیرضا قزوه
بوقِ تکتک تمام شاعرها
بوقِ ممتد علیرضا قزوه
یکنفر گفت: «مخلصیم آقا»
گفت: «باشد» علیرضا قزوه
وای بر حال تو اگر با تو
بشود بد علیرضا قزوه
من که میترسم از عواقب آن
به محمد، علیرضا قزوه!
قزوه یک شاعر است، اما، کاش...
هیس، آمد علیرضا قزوه
***