امروز ياد مهران افتادم. مهران دوست خندان و پر جنب و جوش من. مهراني كه دوست داشتم و به خودم نزديك احساس مي كردمش، اما مهران را خيانت دختري كه خيلي به او علاقه مند بود به جنون كشيد و در يكي از همين روزهاي تابستان منتها سال 86 روي تخت اتاق خود و با چند قرص انتحار كرد و مرا تنها گذاشت.
امروز كه دلم براي مهران تنگ شده بود به خود سركوفت زدم كه تو چرا زنده اي؟ و تصميم گرفتم برنامه اي كه براي 31 سالگي خود در نظر گرفته بودم را تا آخر مهرماه امسال عملي كنم. چند روزي فرصت دارم تا حقوق ناس كه به گردنم شايد باشد برطرف كنم. مي خواهم چند روز باقي مانده را با خود خلوت كنم و مي خواهم ققنوس دروني ام را پيش از پرواز متولد كنم. شايد اين آخرين روز نوشته هاي من باشد و تلخي اش را به شيريني بعد هايش و نبودنم ببخشيد.
مهران دوست خندان و پر جنب و جوش من. مهراني كه دوست داشتم و به خودم نزديك احساس مي كردمش، اما مهران را خيانت دختري كه خيلي به او علاقه مند بود به جنون كشيد و در يكي از همين روزهاي تابستان منتها سال 86 روي تخت اتاق خود و با چند قرص انتحار كرد و مرا تنها گذاشت.
امروز كه دلم براي مهران تنگ شده بود به خود سركوفت زدم كه تو چرا زنده اي؟ و تصميم گرفتم برنامه اي كه براي 31 سالگي خود در نظر گرفته بودم را تا آخر مهرماه امسال عملي كنم. چند روزي فرصت دارم تا حقوق ناس كه به گردنم شايد باشد برطرف كنم. مي خواهم چند روز باقي مانده را با خود خلوت كنم و مي خواهم ققنوس دروني ام را پيش از پرواز متولد كنم.
شايد اين آخرين روز نوشته هاي من باشد و تلخي اش را به شيريني بعد هايش و نبودنم ببخشيد.