مـصـطـفـا مـلـكـيـان discussion

13 views

Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Hadi (last edited Aug 10, 2008 01:39PM) (new)

Hadi | 50 comments Mod

غفلت از خود چيزى است كه با اين توصيف
تطبيق دارد. اين غفلت منشأ ارادى دارد؛ زيرا به مَدَدِ دروننگرى و نيز از طريق گوش‌سپردن به داوريهايى كه ديگران درباره منش ما می‌كنند همه، اگر بخواهيم، می‌توانيم به فهمى بسيار دقيق از عيب و نقص‌ها و نقاط ضعف خود و انگيزه‌هاىِ واقعىِ (در برابر انگيزه‌هاى تصديق و اعلان شده) افعالِ خود نائل شويم.
اگر بيشتر ما از خودمان غافل مانده‌ايم بدين جهت است كه خودشناسى دردناك است و ما لذّات ناشى از خيالات باطل را بر آلام حاصل از خودشناسى ترجيح می‌دهيم
. اهميّت و ضرورت گريزناپذير خودشناسى را قدّيسان و عالمان هريك از سنّتهاى دينى بزرگ مورد تأكيد قرار داده‌اند. براى ما در مغرب‌زمين، آشناترين صدا صداى سقراط است. روشمندتر از سقراط، نمايندگان هندى «فلسفه جاودانه» همين موضوع را مُدام تكرار كرده‌اند. مثلا، بودا كه گفتارش در باب «مبانى مراقبت» كلّ هنر خودشناسى را با همه شُعَب و فروعش ـ يعنى شناخت بدن خود، حواس خود، احساسات و عواطف خود، و افكار خود ـ شرح می‌كند
نويسندگان مسيحى نيز همين سنخ آراء و نظرات را، به لسان خودشان، اظهار می‌دارند
آدمى پوستهاى بسيار در خود دارد كه ژرفناهاى دل او را می‌پوشانند. از بسا چيزها خبر دارد؛ لكن از خود خبر ندارد دردا و دريغا كه سى يا چهل پوست، درست همچون پوست گاو يا خرس، به همان درشتى و سختى، بر گوهر جان فرو افتاده‌اند. در اصلِ خود غَوْر و غَوْص كن و در آن ژرفا خود را بشناس. (اكهارت)
احمقان خود را هم اكنون بيدار می‌پندارند ـ دانششان تا بدين پايه و مايه به جسم و بدن تعلّق دارد. چه امير باشند و چه شبان، به هر تقدير، از خود مطمئن و راضى بودن نيز حدّى دارد! (جوانگ دزو)
اين استعاره از خواب بيدار شدن در شروح و تفاسير گونه‌گون «فلسفه جاودانه» مكرّر در مكرّر می‌آيد. در اين سياق، آزادى را می‌توان چنين تعريف كرد: رَوَنْدِ برخاستن از بستر ياوه‌ها، كابوسها، و لذّاتِ وَهْمىِ آنچه عادةً زندگى واقعی‌اش می‌خوانند و درآمدن به قلمرو آگاهى از زندگى جاودانه. به گمان من، عبارتِ «يقين هوشيارانه به نعمت بيدارى» ـ اين عبارت شگفت‌انگيز كه ميلتُن تجربه شريفترين نوع موسيقى را به مَدَدِ آن وصف می‌كند ـ تا آنجا كه واژه‌ها می‌توانند، به روشن‌شدگى و رهايى نزديك می‌شود
تو (اى انسان) آنى كه نيست. من همانم كه هستم. اگر اين حقيقت را در جان خود بيابى، هرگز دشمن نخواهدت فريفت؛ و تو از همه دام و دانه‌هايش خواهى گريخت. (قدّيسه كاترين سينايى)
خودشناسى به ما می‌آموزد كه از كجا آمده‌ايم، در كجاييم، و به كجا می‌رويم. از خدا آمده‌ايم و اكنون در حال غربت و تبعيديم؛ و چون نيروى عشق ما رو به سوى خدا دارد از اين حالت غربت و تبعيد آگاه گشته‌ايم.(رويسبروك)


از مجله هفت آسمان به نقل از

http://manaviat.blogfa.com/post-103.aspx



back to top